ررمریم برادران حقیر و 2 نفر دیگر4.019 نفر |6 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن0خواندهام29خواهم خواند24توضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرکتاب ر، محقق مرتضی قاضی.زندگی نامه تاریخ ایران ادبیات ایران جایزه ی ادبی جلال آل احمد تقدیرشدهی جایزه ادبی جلال آل احمدلیستهای مرتبط به رمظفری«...و من تاب معک»18 کتاببه رسول مهربانیها امر شد که برای دین، استقامت کن... اما وقتی دستور آمد یارانت هم همین باشند، فرمودند: این آیه، مرا پیر کرد... چه اینکه تحمل سختی یاران و پیروانش را نداشت... شرح ایستادگی مسلمانانی که خارج از مرزهای جغرافیایی کشور عزیزمان، به دنبال دین و عمل به آن هستند. طبعاً سفر اربعین و اربعیننویسیها را در این لیست جا ندادم. این لیست تمام نشده و ممکن است اضافه شود.133محمد صادق آقاجانی قناددریچه ای به سارایوو6 کتاببرای شناختن کشوری با مردمان چشم آبی و مو بور که در قرن بیستم برای اسلام جنگیدند، کشته دادند اما مستقل شدند برای ورق زدن برگی سرخ از تاریخ قاره سبز که نباید در دل ناآگاهی مردمان جهان گم شود00ریحانه الیاسیکتاب نوجوان و بزرگسال100 کتاببهترین ها355یادداشتهای مرتبط به رسارا مستغاثی1400/11/04 هر کس به ما می رسید تا می فهمید ایرانی هستیم، می پرسید شما مجید منتظری را می شناسید؟ شاید نفر اول و دوم را می شد اتفاقی گرفت، اما این سوال تکرار می شد. از مردم عادی تا نظامی و مسئول. ازخودم خحالت کشیدم...بالاخره هم کار خودش را کرد و ما ماموریتمان را تغییر دادیم و دنبال محید منتظری یا همان رسول حیدری شما گشتیم. آن هم در جایی که هزاران کیلومتر با ایران فاصله داشت، در قلب اروپا، بین مردمی آرام و نجیب... بعد از جذابیت اسم کتاب،همین یک پاراگراف کافی بود تا امسال به هدف خریدن این کتاب برای بار سوم به نمایشگاه کتاب بروم. رسول حیدری، مبارز در کردستان و جبهه های در سال های جنگ و بعد از جنگ مبارزه در بوستی و آخر هم شهادت در خاک غریب... کتاب با این که داستان نبود، به دلیل شیوه ی روایتش خیلی پر کشش بود. و عکس ها و نسخه ی اصلی نامه ها ی شهید ( که تقریبا یک صفحه در میان د رکتاب چاپ شده اند) هم بر جذابیت آن افزوده بود. از همه بیشتر ا ز بخش ها ی مربوط به دانشگاه خوشم آمد. تقلب و آن سماور و چای خوردن سر کلاس:) آنکه یادگار لحظات شیرین زندگانی ات است...ر 08مهدی شکرگزار1402/04/03 کتاب ر، داستان مجاهدی است که خستگی ناپذیر بود. مجاهدی که توان ایستادن نداشت و باید حرکت می گرد. مجاهدی که طاقت دیدن ظلم را نداشت.هر جا که ظلمی بود، او بود تا مبارزه کند. مجاهدی که تا آخرین نفس، برای اعتقاداتش جنگید. کتاب از لحن روان و مناسبی برخوردار است، به گونه ای که بسیار خوب میتوان با شخصیت ها، ارتباط گرفت، همراهشان غمگین شد، همراهشان خندید، همراهشان جنگید. در ابتدا، نحوه ی نقل قول ها، کمی نامانوس است و سخت است که ارتباط برقرار کنی، ابتدا کم کم میبینی که نقطه قوت کتاب، همین مدل نقل قول است که خواننده را در شرایط آن زمان قرار می دهد. روایت غیر خطی هم باعث جذابیت و تاثیر گذاری بیشتر کتاب شده است. همچنین عکس هایی که در بین روایت ها، خواننده را به همان حال و هوای روایت میبرد. نامه های رسول به همسرش هم جذاب است و به درک بهتر شخصیت او و همچنین شرایط او و خانواده اش کمک می کند. به کار گیری مناسب نانه ها در متن هم بر تاثیر گذاری آن افزوده است. شخصیت رسول و نحوه رفتارش، که بدون سانسور و قداست سازی بیان شده است، باعث همراهی بیشتر خواننده با شخصیت او می شود. شهیدی که سیگار می کشد، تقلب می کند، با دوستانش شوخی می کند، همه ی اینها، باعث می شود که خواننده بتواند با شهید، ارتباط بگیرد و او را فردی ماورایی تصور نکند. 00مظفری1401/08/22 بسم الله الرحمن الرحیم مجید منتظری باشد یا رسول حیدری، چه فرقی میکند وقتی نمیدانیم ما در بوسنی شهید داریم... کسی که دنبال وظیفه بود و شهادت را کیلومترها دورتر از خانهاش یافت و هر سال برایش بزرگداشت، برگزار میکنند. این 5 ستاره را برای موضوع ناشناخته کتاب دادم که لازم است همه آنهایی که سنگ انقلاب را به سینه میزنند، بدانند. مستندنویسیاش باعث میشود کتاب سخت جلو برود. 01محدثه گرافر1401/12/26 عجب شهید عاشقی! عشق در همه حرفها و افعال شهید وجود دارد. به همین خاطر است که در هیچ قسمتی از زندگی، آرام و قرار ندارد. نشستن و سکون را نمیپذیرد. آنقدر به خانواده و همسرش عاشق است که«بودنش، جبران همه نبودنهایش بود». تمام نامههایش از عشق لبریز است... بعد گذشت حدود ۲۰سال هنوز مردم بوسنی او را میشناسند و برایش یادبود میگیرند. در ایران چند نفر او را میشناسند؟! 00معصومه توکلی1402/01/30 خیلی شخصیت ها در کتاب بودند که آدم یادش نمی آمد کِی و کجا برای اولین بار به خواننده معرفی شده اند. وقایع توالی زمانی دقیقی نداشتند و از بعضی چیزها که بعداً اتفاق افتاده بودند، قبلاً ذکری به میان می آمد! خود شهید هم با همه جذابیتش تا پایان اثر ناشناخته و پرتناقض باقی ماند. و این آخری البته تفصیر نویسنده نیست. شهید رسول حیدری -کسی که وقتی در آن سرزمین دور شهید شد، درست همسن حالای من بود- احتمالاً همین قدر عجیب، پیچیده و در همان آن آشنا و ساده بوده. سهلِ ممتنع. مثل مرگش. و مثل زیستنش... کاش درختی کهنسال در یکی از آن جاده های دورافتاده در بوسنی بودم و روزی را به یاد می آوردم که او از ماشین پیاده شد، کنار جاده نشست، به من تکیه داد و سیگاری گیراند. کاش خستگی اش را در من جا گذاشته بود. کاش آهِ سبکبارِ گریزپای او بودم... 01سیدکمال1402/08/28 مطالعه این کتاب در تاریخ 1398/05/06 به پایان رسیده است. 00