Making Faces

Making Faces

Making Faces

4.0
3 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

7

خواهم خواند

6

Ambrose Young was beautiful. He was tall and muscular, with hair that touched his shoulders and eyes that burned right through you. The kind of beautiful that graced the covers of romance novels, and Fern Taylor would know. She'd been reading them since she was thirteen. But maybe because he was so beautiful he was never someone Fern thought she could have . . . until he wasn't beautiful anymore. Making Faces is the story of a small town where five young men go off to war, and only one comes back. It is the story of loss. Collective loss, individual loss, loss of beauty, loss of life, loss of identity. It is the tale of one girl's love for a broken boy, and a wounded warrior's love for an unremarkable girl. This is a story of friendship that overcomes heartache, heroism that defies the common definitions, and a modern tale of Beauty and the Beast, where we discover that there is a little beauty and a little beast in all of us.

یادداشت‌های مرتبط به Making Faces

            اینم یه عاشقانهٔ لطیف و احساسی دیگه از ایمی هارمون :)

این پنجمین کتابیه که از این نویسنده می‌خونم، هر چند که در واقع از بقیه قدیمی‌تره.

این یکی هم عاشقانه‌ست، منتها برخلاف چهار تای قبلی، عاشقانهٔ مخلوط نیست 😄 یعنی دیگه جنبهٔ تاریخی، فانتزی و جنایی نداره.
البته اگه حادثهٔ ۱۱ سپتامبر و اشغال عراق توسط آمریکا رو در نظر بگیریم، میشه گفت اینم یه جورایی تاریخیه.

طرح داستان هم نکتهٔ خاصی نداره،
کتاب ماجرای یه دختر باهوش و مهربونه که از زیبایی ظاهری بهرهٔ چندانی نبرده و برای همین اصولا مورد توجه پسرها قرار نمی‌گیره.
دخترمون از قضا عاشق خوش‌قیافه‌ترین و خفن‌ترین پسر مدرسه هم هست 😄 که خب اصلا حتی به فرن فکر هم نمی‌کنه :(
ولی چرخ روزگار می‌چرخه و امبروز سر از عراق درمیاره و وقتی برمی‌گرده دیگه اون پسر خوش‌قیافهٔ قبلی نیست...

🔅🔅🔅🔅🔅

می‌بینید که توضیح داستان خیلی معمولیه :) 
با این حال من پیاده‌سازیش رو خیلی پسندیدم 🥲

ایمی هارمون واقعا قشنگ می‌نویسه و توصیف‌ها و شخصیت‌هاش بدجور تودل‌برو هستن.
و باز مثل بقیهٔ کتاب‌هاش، تنها عشق موجود، عشق رمانتیک بین یه دختر و پسر نیست، بلکه عشق‌های برادرانه و خواهرانه و پدر و مادرها هم خیلی زیبا توصیف شدن.

اینجا علاوه بر فرن و امبروز، شخصیتی داریم به اسم بِیلی که فوق‌العاده‌ست... یه پسر معلول که تیکه‌هاش تو کتاب هم شما رو می‌خندونه و هم اشکتون رو درمیاره... و چقدر رابطهٔ بیلی و فرن قشنگ بود...

تو این کتابم، باز مثل بقیهٔ کتابهای هارمون، اعتقاد به ماوراء نقش پررنگی داره و حرف‌های خداباورانهٔ زیبایی رو می‌تونید از زبون شخصیت‌های مختلف، خصوصا کشیش تیلور، پدر فرن، بشنوید.

🔅🔅🔅🔅🔅

شاید بحث‌برانگیزترین بخش کتاب موضعش در قبال حادثهٔ ۱۱ سپتامبر و حملهٔ آمریکا به عراق باشه...
اینجا ما داریم قضیه رو از دید آمریکایی‌ها می‌بینم و با پسرهایی همراه میشیم که برای «کشورشون» جنگیدن، سربازان «دموکراسی» که اومدن یه دیکتاتور رو از تختش به زیر بکشن و مردمش رو «نجات» بدن...

فکر می‌کنم وقتی یه سرباز صرف باشی و اون‌طرف خط ایستاده باشی، واقعا همه چیز رو همینقدر متفاوت می‌بینی...
طوری که کشتن کسی که برای آمریکایی‌ها خبر می‌بره به نظرت شرورانه میاد و نه یه کار وطن‌پرستانه...
و هر چی نباشه، بابت خدمت به کشورت به خودت افتخار می‌کنی...

دیدن ماجرا از این زاویهٔ دید متفاوت، جالب بود و تأمل‌برانگیز...
چون ایمی هارمون هم توانایی بالایی تو برانگیختن احساسات خواننده داره... اینقدر صحنه‌های عشق و درد رو قشنگ توصیف می‌کنه که نمی‌تونی با اون سرباز از جنگ برگشته که دوستاش رو از دست داده هم‌دردی نکنی و با اشک ریختن‌هاش تو هم بغض نکنی...
و در همون حین، پس ذهنت یه صدایی می‌گه اینا همونایی هستن که سالها عراق رو به خاک و خون کشیدن...
و باز با خودت میگی، ولی انگار اینا هم، اگه نه به همون اندازه، حداقل تا حدی، قربانی شدن، قربانی سیاست‌های رؤسای کشورشون...
یاد حرف یه رهبر مذهبی آمریکایی می‌افتم که خطاب به ترامپ می‌گفت، تو میگی قاسم سلیمانی رو کشتی چون کشندهٔ جوونای آمریکایی بود، من ازت می‌پرسم سلیمانی آمریکایی‌ها رو تو خیابونای نیویورک و واشنگتن کشت؟! جوونای ما تو کوچه پس کوچه‌های عراق چی کار می‌کردن که سر و کارشون بخواد به قاسم سلیمانی بیفته؟!

🔅🔅🔅🔅🔅

من به کتاب پنج ستاره دادم چون کلا تو امتیاز دادن، کتابها رو با هم مقایسه نمی‌کنم و این کتاب تو سبک و سیاق خودش خوب بود.
ولی در مقام مقایسه به نظرم کتاب‌های دیگه‌ای که از ایمی هارمون خوندم از این قوی‌تر هستن، و همچنین اون جنبهٔ غیر عاشقانه‌شون باعث شده کتاب هیجان و کشش بیشتری داشته باشه.

ترجمه هم تا جایی که دیدم خوب بود. تنها مشکلم با ترجمه اینه که گفتگوها رو کتابی نوشته.

در نهایت اینکه، این کتاب با وجود عاشقانه بودن خیلی تمیزه و حتی تو نسخهٔ زبان اصلی صحنهٔ خاصی نداره، اون مقدار اندکی هم که هست، که میگم توصیف خاصی نداره، تو ترجمه سانسور شده. مدل سانسورش رو هم خیلی پسندیدم 😄 چون طوری نبود که به متن اصلی و داستان ضربه بزنه.
البته توجه کنید که به هر حال این کتاب عاشقانه‌ست! و رو این حساب به نظرم برای نوجوون‌های کم سن و سال مناسب نیست.
کتاب نسخهٔ صوتی هم داره.