جوانی ها

جوانی ها

جوانی ها

4.3
9 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

19

خواهم خواند

6

ناشر
بیدگل
شابک
9786005193893
تعداد صفحات
236
تاریخ انتشار
1399/9/25

توضیحات

        
جوانی ها» شامل اشعار دوره های نوجوانی و جوانی زنده یاد بیژن الهی منتشر شد. این کتاب پنجمین جلد از دوره آثار الهی است که از سوی نشر بیدگل منتشر می شود. شاعر خود از این مجموعه با نام «شعرهای جوانم» یاد کرده است.

      

لیست‌های مرتبط به جوانی ها

اعترافات یک قاتل: روایت شده در یک شبمیس لونلی هارتزبیمار خاموش

خوانده شده های 1401

65 کتاب

در این لیست کتابهایی که در سال 1401 خوانده ام را قرار می دهم. یکی از بزرگترین چالش‌های همیشگی من این است که هرسال، سرعت و دقتم را در مطالعه بالا ببرم. نوشتن لیست کتاب کمک می‌کند تا شما برای سال آینده، چشم انداز روشن‌تری را داشته باشید و چه بسا چالش های متفاوت‌تری را برای خود برنامه‌ریزی کنید. یکی از الزامات جامعه مدرن، انعطاف‌پذیری در همه‌ی امور است. تفاوتی نمی‌کند که شما در مسیر خوانش خود منعطف باشید یا در سبک زندگی و افکار خود. انعطاف‌پذیری و پذیرش افکار گوناگون، باعث می‌شود تا به جامعه و افراد، احساس همدلی بیشتری داشته باشید. از گذشته، تعصب از ویژگی‌های اخلاقی مورد نکوهش بزرگان و عالمان بوده. چه بسا این سرسختی باعث آسیب‌های فراوان نیز شود چون راه‌های مختلف را برای خود تبدیل به بن‌بست می‌کنیم. این جمله را از من به یاد داشته باشید که "هیچگاه از تغییر نترسید‌. نظم موجود در جهان بزرگ‌تر از تصور ما است."

38

یادداشت‌ها

          شِکر است و شکّر؛ درباره‌ی جوانی‌ها، اثر بیژن الهی
جوانی‌ها منتشر شده است، با نشر بیدگل و با همان شکل و شمایل خلاق باقی آثار این نشر. این مجموعه، که اولین تجربه‌های شعری بیژن الهی شاعر و مترجم و نقاش را شامل می‌شود ـ و به‌قول خودش «شعرهای جوانم» است ـ آثار سال‌های ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۱ اوست و بعدتر میان همین شعرهاست که دفتر شعرِ «دیدن» را گزینش و گردآوری می‌کند. 
الهی از نوجوانی به زبان و فرهنگ فرانسه علاقه‌مند بود و حتی قصد داشت به مدرسه‌ی هنری معروف بوزار برود، که نتوانست. اما به زبان فرانسه تسلط داشت و همین موضوع، همراه شده بود با دغدغه‌های زبان‌ورزانه‌ی او و محصولش ترجمه‌ی «اشراق‌ها» اثر آرتور رمبو، «ساحت جوانی» اثر هانری میشو و ترجمه‌های از تی. اس. الیوت، کاوافی، ماندلشتام و فردریش هولدرلین و تعدادی دیگر شد.
شعرشناسان بیژن الهی را متعلق به گروهی موسوم به «شعر دیگر» می‌دانند که پرویز اسلام‌پور، بهرام اردبیلی، هوشنگ چالنگی و تعدادی دیگر از شاعران و مترجمان نیز از همین جریان شعری برخاسته‌اند. خلوت گزیدن شاعر و دوری از محافل پررونق زمانه‌ی خودش ـ حتی همین حلقه‌ی شعری که به آن تعلق داشت ـ از خصایصی است که به نظر می‌رسد در نوع کار ادبی و هنری او مؤثر بوده. به این هم باید اشاره کرد:‌در این‌که ترجمه‌های الهی را می‌توان بازسرایی شعرهای دیگران دانست یا ترجمه‌ی صرف، بحث است. 
آن‌هایی که در سال‌های اخیر و غالباً پس از مرگ بیژن الهی با او و آثارش محشور شدند، خوب می‌دانند او همان‌طور که در شیوه‌های ترجمه و برگردان فارسی آثار دیگران مدام تجربه‌های فرمی نو می‌کرد، در شعرهای خودش نیز فرم‌های پیشین و کهنه را به بازی می‌گرفت و همه‌ی این‌ها را هم‌زمان می‌کرد با رسم‌الخطی گاه از بن متفاوت، تا جایی که در آغاز یا انجام بعضی از آثارش توضیحی در مورد رسم‌الحط یا روش خواندن آن کتاب آمده، که باید خواند و با آن همراه شد. اما به آن‌ها که اولین بار می‌خواهند با جوانی‌ها بیژن الهی را بشناسند، باید گفت تجربه‌ی خواندن این کتاب غوطه‌ور شدن در بازی‌های ذهن و خیال و کلمات بدیع و هنرمندانه است، و لازم است بی‌توجه به جریان‌های شعری عالب حال شعر فارسی به سراغش بروند و در یک کلام، خواندنش کیفور شدن از ظرفیت‌های زبان فارسی است؛ همان که شِکر است و شکّر.
نشر بیدگل، پیش از این، «دیدن»، «حلاج‌الاسرار؛ اخبار و اشعار»، «بهانه‌های مأنوس؛‌ فلوبر، پروست، جویس، نابوکُف»، و «نیّت خیرِ؛ فارسی اشعار فردریش هلدرلین» را منتشر کرده که هر کدام عطر مخصوص خود را دارند. 


به قلم بابک بیات، ماه‌نامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی دوم، سال ۱۳۹۴.
        

4

          جوانی‌ها، دفتر شعری برای روزهای بیست‌وچند سالگی

من تا 2، 3 ماه پیش بیژن الهی رو نمی‌شناختم. حتی اسمش رو هم نشنیده بودم چه برسه به اینکه بدونم کیه، برای چی معروفه و چه شعرهایی گفته. که البته این قضیه برای منی که سال‌های سال با شعر غریبه بودم، چیز خیلی عجیبی نیست. 

اولین بار جوانی‌ها رو تو کتابخونه‌ی آرش دیدم. رنگ نارنجی جلد و نشرش که بیدگل بود توجهم رو جلب کردن؛ اما نه اونقدری که از کتابخونه درش بیارم. 24 مرداد قبل از قراری که اون روز داشتم رفتم کتابفروشی دی. از در که وارد شدم از کتابفروش باحوصله و خوش‌برخورد پرسیدم به کسی که تا الان شعر دوست نداشته اما می‌خواد باهاش آشتی کنه چی پیشنهاد می‌دید؟ چند تا کتاب رو نشون داد و بعد هم دست گذاشت رو «جوانی‌ها». این بار باهاش آشناتر بودم. حداقل می‌دونستم که تو کتابخونه‌ی یه آدم خوش‌سلیقه بوده. از طرفی اسمش اون روز دست گذاشت روی یک نقطه‌ی حساس. چون اون روز در کتاب فروشی دی، قبل از رسیدن بهش و بعد از رفتن از اونجا من دراوج تجربه‌ی جوانی بودم. در اوج نفس کشیدن قصه‌های عجیب‌وغریبی که برای آدم‌های بیست‌وچند ساله اتفاق می‌افته. از اون‌ها که باعث می‌شن یه نفس عمیق بگیرم و بگم «زندگی واقعا عجیبه». 

«جوانی‌ها» تقریبا هر روز از این یک ماه کنارم بود. شب‌ها قبل از خواب، بعد از حموم با یه خودکار بنفش و یک مداد تراشیده دراز می‌کشیدم تو تختم و شعرهایی رو می‌خوندم که بیژن الهی در حد فاصل سال‌های 41 تا 51 نوشته. تجربه‌ی خوندن هر کدومشون برای من پر از معنی و احساس بود. هر شعر رو یک بار تو دل خودم می‌خوندم و یک بار بلند بلند. بعضی‌ شعر‌ها انقدر روی جای درستی دست می‌ذاشتن که دوبار هم البته براشون کم بود. مثل جایی که می‌گه «… زمانی که آن‌ها دلم را شکستند، از اتاق بیرون دویدم، آمدم زیر خورشید»
یا اون‌بار که این جمله رو ازش خوندم «… و دست‌هامان را در هوای سوختن، به ستاره‌ها بردند»
و جایی که با این جمله اشکم دراومد «زیر ماه عشق بود که می‌گشت. چرا که ما باز هم از دو سوی حادثه‌ای به هم رسیده‌ بودیم»
یه جاهایی هم همچین جملاتی می‌گفت که زبان از بیان احساسم در مواجهه باهاش قاصره: «چگونه می‌توانستم تو را فاش کنم که حتی برهنگیت را از تن در آورده بودی»

موقع خوندنشون گاهی حس می‌کردم دارم معما حل می‌کنم و وقتی که با پیدا کردن معنی کلمات، خوندن قصه‌ی پشت استعاره‌ها و درآوردن سمبل‌ها و کشف مضامینی که ازشون حرف زده، می‌تونستم بیت‌ها رو درست کنار هم بچینم تا یک معنی جامع ازشون بیرون بکشم انگار که گنج پیدا کرده بودم. بیژن الهی من رو مجبور کرد بعد سال‌ها دنبال معنی کلمات بگردم. از کلمات بخونم و دوباره بعد سال‌ها به معنی عمیق ادبیات فکر کنم. بهم اجازه و جسارت این رو داد که خیالم در تعبیر شعر‌ها و مضامینش پرواز کنه. به من اجازه داد کنار جملات کتابش «شاعرانه» بنویسم. 

بیژن الهی، برای این روزهای جوانی من غنیمتی بود. اون شب داشتم به یک دوست جدید می‌گفتم که من یک مرضی دارم. هروقت هر حالی که داشته باشم دوست دارم کتاب‌هایی رو بخونم که شخصیت‌هاش دارن با همون حال‌وهوا کلنجار می‌رن. و بیژن الهی چقدر خوب حال‌وهوای من رو تصویر کرده بود.
        

0