معرفی کتاب یه جا برام نگه دار اثر سارا ویکس مترجم میترا امیری لرگانی

یه جا برام نگه دار

یه جا برام نگه دار

سارا ویکس و 3 نفر دیگر
3.9
15 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

46

خواهم خواند

5

شابک
9786004620970
تعداد صفحات
170
تاریخ انتشار
1396/12/5

توضیحات

        
اسم من «جو» است؛ اما بیش­تر بچه­ها من را جو صدا نمی­زنند. در هر حال، توی انیشتین که از این خبرها نیست. من هیچ­وقت برای هیچ­چیز مدرسه غش و ضعف نرفته­ام؛ جز برای ناهارش. خوردن، تنها کاری است که در آن مهارت دارم.

      

لیست‌های مرتبط به یه جا برام نگه دار

یادداشت‌ها

          اعتراف می کنم که «یه جا برام نگهدار» را به خاطر جلد و اسمش انتخاب کردم و خواندم. داستان پسرکی هندی الاصل که تازه به آمریکا مهاجرت کرده و پسری آمریکایی که به خاطر اختلال شنوایی در مدرسه دوستی ندارد. هر فصل کتاب از زبان یکی از این شخصیت ها روایت می شود و حال و احوالش را به تصویر می کشد. در نهایت هم مسیر این دو شخصیت به یکدیگر می رسد و در حقیقت اسم کتاب جمله آخر داستان هم هست. «یه جا برام نگهدار»

چرا کتاب را انتخاب کردم؟ چون جلد و اسمش من را یاد ناهارخوری دبیرستان خودم می انداخت. همان ظرف های غذا و همان جمله ساده ی همیشگی «یه جا برام نگهدار». تابحال فکر نکرده بودم این جمله ساده چقدر می تواند نشان دهنده عمق دوستی باشد. و همین دو نکته ساده باعث شد که از همه ی نقص های احتمالی کتاب بگذرم. مثل اینکه داستان فراز و نشیب خاصی نداشت و سوژه خیلی تکراری بود. اما با این وجود از خواندنش لذت بردم.

مثل همه ی کتاب های ژانر واقع گرای نوجوان این کتاب هم می تواند برای نوجوان ها مفید باشد (هرچند از نظر ساختاری خیلی قوی نیست) از این جهت مفید که دنیا را از منظر دیگر نوجوان ها به آنها نشان می دهد و دایره درکشان را از احساسات و شرایط گسترده می کند.
        

10

          دلیلم برای خوندن این کتاب خیلی عجیب بود.
‌
۳۰ بهمن ۱۴۰۱ بود و من تا اونجا، توی اون ماه ۹ تا کتاب خونده بودم و احساس می‌کردم باید یکی دیگه هم بخونم تا بشه ۱۰ تا. ولی واقعاً نمی‌دونستم چه کتابی رو می‌تونم یه روزه تموم کنم. 
‌
این شد که به پیشنهاد یه نفر، یکی از کتاب‌های خواهرم رو برداشتم و شروع کردم به خوندن. و جالبیش اینه که خودش این کتاب رو نخونده بود و بعد از خوندن چندفصل گفته بود که خوشش نیومده.
‌
بعد از این‌که خوندمش تا حدی بهش حق می‌دادم. چون محتوای کتاب تا حدی برای رده‌ی سنی نوجوان سنگین (یا کسل‌کننده) بود. اما خودم ارتباط عمیقی با کتاب برقرار کرده بودم. به‌خصوص حس می‌کردم نویسنده حتماً تحصیلاتی در حوزه‌ی روان‌شناسی داشته که تونسته اینقدر خوب و دقیق در مورد مشکلات و مسائل نوجوون‌های یازده، دوازده‌ساله بنویسه. 
‌
خوندنش رو به همه پیشنهاد می‌کنم. واقعاً عالیه. و علی‌رغم این‌که فکر می‌کردم شاید به‌نظرم بچگونه و کسل‌کننده بیاد، جداً جذاب بود.
        

6

          من از رئال بدم نمیادا ولی اکثر اوقات درمورد مدرسه ست و اینکه یک آدم چقدر سادست و توی جامعه تحقیر میشه و اکثر داستان‌هایی از قبیل این موضوع. و به این دلیل معمولا زود تمومشون نمیکنم چون داستان زیادی سادست و مسئله پیچیده ای مثل کتابهای جنایی یا فانتزی نداره ولی معمولا کتابهای رئال خارجی خوندنشون برای من زیادتر از معمول طول میکشه چون مسائلی که ممکنه پیش بیاد برام زیاد قابل درک نباشه ولی وقتی ایرانی باشه ( مثل دختری به کره پسری به جهنم یا یتیم غوره ) زودتر تموم میشه . البته برای این کتاب برای من شرایط زیاد فراهم نبود. 
داستان از دید دونفر راوی و جو روایت میشد . راوی یه پسر نابغه هندی مهاجره که میخواد همونطور که توی مدرسه ی قبلیش میدرخشیده اینجا هم برای خودش اسم و رسمی داشته باشه . 
جو هم یه پسره که توی مدرسه هیچ دوستی نداره و همیشه مورد آزار و تحقیر یه پسر به نام دیلن سامرین قرا ر میگیره . 
راوی: بنظر من این شخصیت واقعا شخصیت مسخره ای بود( دلم میخواد بزنمش). دنبال جلب توجه بور و بخاطر همین ( زیاده روی میکرد) مورد تمسخر قرار می‌گرفت.  اینکه فکر میکرد یه هندی که توی آمریکا به دنیا اومده ( لقبی رو که بهشون دادن یادم نیست) بچه معروفه و با به رخ کشیدن دانشش میتونه باهاش دوست بشه واقعا جزو اعصاب خورد کن ترین بخش های کتاب بود. اینکه فکر میکنه بچه معروف بودن به چه معناست هم برام غیر قابل درکه. درواقع میشه گفت چون توی هند بچه معروف درس خون بوده وقتی به خانوادش اینو میگه ممکنه فکر کنن منظورش از لحاظ درس خون بودنه و فکر میکنن با به رخ کشیدن دانشش میتونه دیلن سامرین رو به سمت خودش جذب کنه.  و همینطور احمق بودن اون رو مخم بود. هرچقدر از رو مخ بودن اون و خانواده ش بگم کم گفتم.
جو : اصلا با توجه به اینکه آنقدر میخورد و درمورد پاهاش و قد بلندش تصوری ازش نداشتم و بنظرم یکی از چندش ترین شخصیت ها بود. 
و درمورد کل شخصیت های کتاب همه شون رو مخن!
یک ایرادی هم که وجود داشت این بود که نوشته ی کتاب با داستان مطابقت نداشت ( نوشته رو پیشنهاد میکنم از پشت جلد کتاب بخونید) و عنوان کتاب هم فقط از کلمه ی آخر کتاب الهام گرفته شده بود. این دو شخصیت درواقع فقط یکبار کنار هم نشسته بودن و دفعه ی دومی در کار نبود‌ . 
و در آخر از نویسنده ها و مترجم تشکر میکنم.  از مترجم بابت گفتن و توضیح دادن اصطلاحات ناآشنا و بابت ترجمه ی بسیار بسیار روونش و از نویسنده ها بابت دستور پخت خوراکی ها .
        

7