بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

مکتب دیکتاتورها

مکتب دیکتاتورها

مکتب دیکتاتورها

3.3
10 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

17

خواهم خواند

27

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

اینیاتسیو سیلونه مکتب دیکتاتورها را در سال 1938، همزمان با نان و شراب، نوشت. ترجمه ی آلمانی این رمان در 1938 در زوریخ منتشر شد، اما نسخه ی ایتالیایی آن بیست وچهار سال بعد، یعنی سال 1962، انتشار یافت. این رمانِ استعاری داستان دو امریکایی مشکوک است؛ یک جوجه دیکتاتور و دیگری مشاور ایدئولوژیک او. این دو برای آموختن شگردها و رموز دیکتاتوری به اروپا، سرزمینی که در زمینه ی دیکتاتوری تجربه هایی غنی دارد، سفر کرده اند. در سفر خود با یک تبعیدی ایتالیایی آشنا می شوند که عمر خود را در راه مبارزه با دیکتاتوری گذرانده است. گفت وگوی سه نفره ی طنزآمیزی میان این دو امریکایی و تومازو در می گیرد. رشته ی این گفت وگو در دست تومازو است که بی شک خودِ سیلونه است. این واقعیت به گفته های تومازو اعتباری قابل ملاحظه می بخشد، زیرا برآمده از تجربه های عملی سیلونه در راه مبارزه با دیکتاتوری است.مهدی سحابی، مترجم و نویسنده و نقاش و مجسم ساز، در 15 بهمن 1322 در قزوین به دنیا آمد. وی دوره ی دبیرستان را در تهران گذراند و وارد دانشکده ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد تا در رشته ی نقاشی تحصیل کند، اما تحصیل در این دانشکده را نیمه کاره رها کرد و به ایتالیا رفت و در فرهنگستان هنرهای زیبای رم مشغول تحصیل کارگردانی سینما شد، اما پس از مدتی آن جا را نیز رها کرد. سپس به کار روزنامه نگاری، بازیگری و عکاسی پرداخت و در آخر به ترجمه ی آثار ادبی روی آورد و نقاشی کرد. سحابی به زبان های ایتالیایی، فرانسوی و انگلیسی مسلط بود و آثار نویسندگان بزرگ و متفاوتی را به فارسی ترجمه کرد. ترجمه ی در جست وجوی زمان ازدست رفته، اثر سترگ مارسل پروست، مهم ترین ترجمه ی سحابی به شمار می رود. سحابی 18 آبان 1388 در پاریس درگذشت.

یادداشت‌های مرتبط به مکتب دیکتاتورها

            در رسانه‌های سنتی و مدرن و از تریبون‌های مختلف، دائما معایب و مضرات دیکتاتور بودن و نظام توتالیتر را خوانده و شنیده‌ایم؛ اما در مکتب دیکتاتورها، اینیاتسیو سیلونه علاوه بر جنبه‌های منفی، از کارکرد غیر منفی دیکتاتوری هم می‌گوید و از دوزاویه نسبت به جناب دیکتاتور شناخت پیدا می‌کنیم.
دنیا تمام نسخه‌های حکمرانی را تجربه کرده و حالا باید آن‌ها را سنجید و به‌گزین کرد. دموکراسی ماسک زیبایی است برای جلب اعتماد ملت‌ها و بعد از آن سوء‌استفاده از آن جایگاه که تصاحب شده است. در قسمتی از کتاب آمده: روشن‌ است که دوران دموکراسی به سر رسیده ... حکومت، حکومت است و نمی‌تواند حکومت نباشد.
البته این کتاب، کاملا سکولار به بحث حکمرانی پرداخته و طبیعتا با دیدگاه توحیدی به این مقوله نپرداخته است اما برای حاکمیت ما که دچار چالش‌هایی هم هست، حرف‌هایی دارد. هرکس که انحطاط عالم سیاست را در دنیا احساس می‌کند، به این کتاب نگاهی عمیق بیندازد.
          
            کتاب جذابه واقعا! و حرفای خوبی می زنه خب
و برای آدمی به قد و قواره ی من، خوندنش سخته تا حدی. چون باید بشیینی کناردست عمو گوگل و بخونیش.

و من نمی دونم چرا اما تا دقیقا نصفش رفتم و الان دیگه نخواستم ادامه ش بدم :| خواستم بعدا حتما دوباره بخونمش.
 
و جا داره بگم که صفحات 43 تا 46 انقدر خوب بود که سه دور خوندمش! طولانی نبود می نوشتم همین جا. انقد که به نظرم مناسب و شرح وضعیت بود!

اینم یه حرفایی که خوشم اومد... :

"همیشه برای هر بحرانی می توان راه حل های متفاوت پیدا کرد؛ و می دانیم که در این گونه موارد، تنها راه حل تخیلی و غیر عملی حفظ «وضع موجود» است."

"یک طبقه حاکم پیش از آنکه در عمل شکست بخورد و کنار برود، از نظر روانی شکست خورده است."

"به نظر دموکرات های کشورهای بحران زده،اوج هنر دولت مداری در این است که سیلی ها را نوش جان کنی تا لگد نخوری. یعنی اینکه بلای کوچک تر را تحمل کنی،یعنی اینکه روز به روز سازش های تازه ای را بپذیری تا از حدت تضادها کم کنی و بکوشی ار آنچه را که آشتی نمی پذیرد، به آشتی برسانی."

"حقیقت این است که یک طبقه حاکم رو به انحطاط، به همه ی بیماری های دوران کهولت، از جمله ناشنوایی، دچار می شود."

" - به نظر من شما حزبی از این دست را ترجیح می دهید.
- دیگر نه. یعنی از زمانی که متوجه شدم که در جریان کار، کم کم وسیله جای هدف را می گیرد."

" یونانیان قدیم به درستی متقد بودند که "خودکامه" را رعیت به وجود نمی آورد، بلکه رعایا هستند که کسی را به خودکامگی می رسانند. همان طور که در بعضی اشکال بدوی زندگی، شی تعیین کننده حالت است: طعمه ماهی را می گیرد، نه ماهی طعمه را."