ترکیب بندی در سرخ

ترکیب بندی در سرخ

ترکیب بندی در سرخ

مهام میقانی و 1 نفر دیگر
2.0
2 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

4

شابک
9786002293374
تعداد صفحات
180
تاریخ انتشار
1395/11/4

توضیحات

        چند قطره باران روی شیشه ماشین نشست. خالهایی سیاه آرام آرام روی صورت زنم شکل میگرفتند. انگار او داشت آب میشد، و یا آتشی که چندان گرم و سوزان نبود از درونش زبانه می کشید و پوستش را لکه دار می کرد. نور چراغ قرمز برای ما، که یکی از ماشینهای ردیف اول پشت خط عابر بودیم، مثل نور پرده سینما عمل میکرد یا بهتر است بگویم مثل نور لوله ای سیرک، وقتی روی شعبده باز می تابد و همه برای او دست می زنند. انگار زیر نور قرمز چراغ زنم داشت کثیف می شد و همه نگاه مان میکردند. برف پاک کن را که روشن کردم، لکه هایش محو شدند. حالا داشت در رودخانه ای سرخ غرق می شد و آب متلاطم روی پوستش بالا و پایین می رفت. سایه بینی اش افتاده بود روی لبهایش و وقتی به چانه می رسید به هم می ریخت و از روی گلویش پایین میرفت. خودش داشت به خروش رودخانه ای سرخ تبدیل می شد.
«از متن کتاب»
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به ترکیب بندی در سرخ

لیست‌های مرتبط به ترکیب بندی در سرخ

یادداشت‌ها

          اولین کاری بود که از این قلم می‌خواندم و بی‌تعارف با شناختی که از صاحب قلم دارم، انتظار کار بهتری داشتم. توصیف‌ها قوی هستند. ولی تغییر زاویه‌ی دید از اول شخص به سوم‌شخص و برعکس، گذارهای ناگهانی و سخن‌رانی‌های یکهویی نویسنده وسط رمان برایم آزاردهنده بود. شخصیت‌پردازی تقریبا انجام نشده بود و همه‌ی شخصیت‌ها که اتفاقا زیاد هم بودند برای این حجم از رمان، در واقع یک نفر بودند. بسیار شنیده‌ام که موقع نوشتن داستان یا ناداستان نباید دنبال خالی کردن خشم یا هیجان یا احساس‌های دیگرمان باشیم که در این‌صورت اثرمان در بهترین حالت تبدیل به سخن‌رانی غرغرانه خواهد شد و مخاطب بعد از تمام شدن کتاب همه چیز را فراموش خواهد کرد. گمان می‌کنم آقای میقانی موقع نوشتن این کتاب، لبریز از احساسات ضدونقیض بوده‌اند و مطمئنم آثار قابل توجهی در ژانر موردعلاقه‌شان (جنایی) خواهند نوشت. به‌شخصه از موضوع سخن‌رانی‌های وسط رمان خوشم آمد چون قابل تامل هستند اگرچه جای گفتنشان آنجا نبود.
        

6

          قلم مهام میقانی در این کتاب، تا آن‌جا که تصویر می‌سازد و روایت می‌کند، دلپذیر است و مخاطب میخ‌کوب‌کن (!)، اما وقتی وارد خودگویی‌های تحلیلی شخصیت‌ها می‌شود، انگار قید خط داستان و همراهی مخاطب را به قیمت بیان عقایدی می‌زند که مشخصا نه متعلق به شخصیت است و نه موقعیت.‌ انگار نویسنده، شخصیت را مجبور کرده که باید این‌جای داستان، به این مسئله فکر کنی، باربط یا بی‌ربط، کمک‌کننده یا حوصله‌سربر.

خرده‌روایت‌ها، منحصرا عالی هستند اما کنار هم خوب چفت نشده اند. از روایت موازی و پیش‌برد همزمان چند داستان، انتظار ارتباط تنگاتنگ و گره‌گشایی بیشتری می‌رفت. مثلا به شخصه متوجه ارتباط «فریدون و سردوزانی» با «بهادر» نشدم (کسی اگر خواند و فهمید خوشحال می‌شوم صحبت کنیم).

اینکه «در سید خندان کسی را نمی‌کشند» و «پرونده کارآگاه عاشق» (که هردو در ژانر خودشان عالی هستند) بعد از این کتاب نوشته (چاپ) شدند، نشان از رشد قابل توجه نویسنده در طراحی شخصیت‌ها، نوع روایت، کشش و تعلیق و... دارد.
        

21