بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

کابوک

کابوک

کابوک

جاش ملرمن و 5 نفر دیگر
4.0
10 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

23

خواهم خواند

24

چیزی آن بیرون است... چیزی وحشتناک که نباید دید. نیم نگاهی کافی است تا شخص با دیدن آن به خشونتی مرگبار برسد. هیچ­کس هم نمی­داند چیست یا از کجا آمده است. مالری، غرق در تاریکی، در محاصره­ی سرو صداهایی آشنا و خوفناک، سفری ادیسه­وار و دردناک را در پیش می­گیرد؛ سفری که او را به اعماق جهانی نادیده و گذشته­هایش می­برد، به دل خاطراتش با همراهانی که زمانی جانش را نجات دادند: گروهی از غریبه­ها که با راهنمایی­های مردی به نام تام، علیه آن وحشت نادیده متحد شدند و سعی کردند در دل هرج و مرج نظم ایجاد کنند اما وقتی آذوقه رو به کاهش گذاشت، خود ناچار به ترک خانه و مواجهه با این سوال شدند که در جهانی جنون زده، به راستی به چه کسی می­توان اعتماد کرد؟! نخستین اثر مهیج جاش ملرمن، گذشته و حال را به هم بافته و با ارائه­ی تصاویری لحظه­ای، مخوف و هیجان انگیز از جهانی ناشناخته، شما را ناگزیر از خواندن بی­وقفه­ی کتاب از اول تا به صفحه­ی آخر می­کند.

لیست‌های مرتبط به کابوک

یادداشت‌های مرتبط به کابوک

            راجع این کتاب باید بگم که سوژه‌ی خیلی خوبی داشت. وحشتو خیلی خوب پرورونده بود. لامصب خیلی قبول اینکه دیگه نمیتونی به دنیای اون بیرون نگاه کنی چون دیوونه میشی و به طرز وحشتناکی خودکشی میکنی سخته(اسپویل نکردم. اینو همون اول داستان میگه!) من خیلی جاها با داستان ترسیدم ولی خیلی جاها هم به نظرم نچسب یا خام بود. مثلا شخصیت پردازیا! به جز شخصیت گری که برای من کاامل قابل تصور و تجسم و درک بود و تا حدودی شخصیت مالوری، بقیه آدما خیلی عجولانه توصیف شدن.
از شانن بگیر تا شریل و فیلیکس و دان! جولز شاید کمی به واسطه ی سگش ویکتور در اومده باشه نقشش ولی باقی خیلی سطحی ان و این اصلاً خوب نیست. اونم به عنوان هم خونه های مالوری که مدت زیادی با هم زندگی میکنن.
مثلاً دان اونجوری در نیومده بود که بعداً رفتارش در قبال گری رو بشه چندان درک کرد.
فصل‌هایی که به سفر روی دریاچه‌ی مالوری و بچه ها می چرداختن گاهاً خوب بودن مثل اونجایی که مرد روی  قایق بهشون نزدیک شد یه اونجایی که پر از پرنده بود ولی خیلی جاها هم بیخودی طولانی و اضافه بود. زیادی از حد به افکار مالوری و گفتگوی های درونیش می پرداخت که به نظرم رنگ و بوی خامی داشت.

پایانش چندان تمیز و ریزبینانه طرح نشده بود. خیلی سرسری... ریک  و کنستانس و ... همه کم عمق. البته احتمالاً در جلد دوم این برطرف شده دیگه!

پ.ن 1: لامصب یه جاهایی حس واکینگ دد طور داشت.
پ.ن 2: ذهننم رو اونقد درگیر کرده که چند بار خوابشو دیدم. توی خواب جدیدمم مالوری بود البته با داستان کاملاً متفاوت که مالوری تنها آدم زنده ی روی زمین بود.