شهر گربه هاشهر گربه هاهاروکی موراکامی و 1 نفر دیگر3.221 نفر |9 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن0خواندهام31خواهم خواند12خرید این کتاب از کتابفروشیهاتوضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرخاطره ها شما را سر شوق می آورند، اما همین طور شما را از درون می درند.ادبیات ژاپن دهه 2010 میلادی داستان کوتاه جایزه ی فرانتس کافکایادداشتهای مرتبط به شهر گربه هاطاهره شاهجویی1401/02/04 حس و حال توصیفات خوب بود ولی فرهنگ ژاپن برایم غریب و ناشناخته بود. یک زندگی کاملا ماشینی بدون روح در کل کتاب جاری بود. داستان های باز و با شخصیت زیاد و بدون هیچ نتیجه و تحلیلی... فقط تصویر پردازی های عالی شما را در قصه غرق می کند. 02سهیل خرسند1401/09/13 شهر گربهها داستانی کوتاه نوشتهی هاروکی موراکامی نویسندهی مشهور ژاپنی در مورد زندگیِ پسریست به نام تنگو. تنگو تصمیم به سفر با قطار جهت دیدن پدرش گرفته که بعد بازنشستگی به دلایلِ افسردگی و... در خانهی سالمندان زندگی میکنه. در سالن انتظار ایستگاه راهآهن به کودکیِ خودش فکر میکنه و اینکه از وقتی یادشه با پدرش تنهاست و پدرش هم بهش گفته مادرت بلافاصله بعد تولدت مرده اما تنگو خوب یادشه که وقتی یکسال و نیمه بود مادرش رو در حال سکس با مردی غریبه دیده و... برای همین با توجه به اینکه هیچ شباهت، علاقه و احساسی نسبت به پدرش نداره تو این فکره که آیا واقعا اون پدرشا یا اون مردی که با مادرش دیده بود پدر واقعیشه؟ سوار قطار که میشه، برای گذشتِ زمانِ سفر، شروع به خواندن یک کتاب(مجموعهای از داستانهای کوتاه) میکنه که یکی از حکایتهاش در مورد شهر گربههاست نوشتهی یک نویسندهی آلمانی. بالاخره سفر به پایان میرسه و به خانهی سالمندان میره. پدرش رو میبینه و ... پ.ن: اولا تو برخی رویوها دیدم برخی از دوستان نوشتن این کتاب مجموعهای از ۵ داستان کوتاهه و چندنفر هم گفتن چه ربطی به گربه داشت و...، توجه کنید که این کتاب همین داستانه که رویوشو دارم مینویسم، اما گویا در ایران برخی ناشرها اومدن چندتا از داستانهای کوتاه موراکامی رو با همین عنوان منتشر کردن که قطعا این داستان یکی از داستانهای درون اون کتابه، اما نهایتا این کتاب با این نشری که زیرش رویو مینویسم با این مترجم و شابک یک داستان کوتاهه به نام شهر گربهها. اما در مورد کتاب باید بگم با یک روایتِ ملایم از زندگیِ روزمره شروع شد و کم کم اوج گرفت، نویسنده همونطور که انتظار داشتم معمایی در ذهن ایجاد کرد و چندتا کلید هم باز داخل کتاب گذاشت و در نهایت با باز گذاشتنِ انتهای کتاب، نتیجهگیری رو پای خلاقیت و ذهن خواننده گذاشت. من طبق عادت بعد خواندن یک رمان چند داستان کوتاه میخونم که کم کم از فضای اون رمان خارج بشم، اینبار قبل این داستان شاهکار خود موراکامی یعنی کافکا در ساحل رو خوانده بودم، به هیچوجه نمیتونم و نمیخوام یه داستان کوتاه رو با رمان اونهم یک شاهکار یا بهتره بگم بهترین رمانی که تا به امروز خوندم مقایسه کنم اما به عنوان یک داستان کوتاه دوستش داشتم و همونطوری بود که فکرشو میکردم اما نه در حدی که بهش ۵ ستاره بدم. 00motahare ghaderi1401/10/14 یه مجموعه داستان شامل داستان های :شهر گربه ها، شهرزاد،سامسای عاشق،کینو، و دیروز چندان مورد قبول واقع نشد.توقع بیشتری داشتم. احتمال داره به خاطر این باشه که تصمیم گرفتم موراکامی بشه یکی از نویسنده های مورد علاقه م دلم میخواست روند خوندن کتاب هاش شبیه صعود به قله باشه تا برسه به کافکا در کرانه خوندن این یکی به عنوان سومین کتابی که ازش خوندم شبیه استراحت توی یه دره ی کم عمق میانه های راه صعود به قله بود. داستانای شهر گربه ها و شهرزاد رو بیشتر دوست داشتم 00سهیل خرسند1401/09/13 شهر گربهها داستانی کوتاه نوشتهی هاروکی موراکامی نویسندهی مشهور ژاپنی در مورد زندگیِ پسریست به نام تنگو. تنگو تصمیم به سفر با قطار جهت دیدن پدرش گرفته که بعد بازنشستگی به دلایلِ افسردگی و... در خانهی سالمندان زندگی میکنه. در سالن انتظار ایستگاه راهآهن به کودکیِ خودش فکر میکنه و اینکه از وقتی یادشه با پدرش تنهاست و پدرش هم بهش گفته مادرت بلافاصله بعد تولدت مرده اما تنگو خوب یادشه که وقتی یکسال و نیمه بود مادرش رو در حال سکس با مردی غریبه دیده و... برای همین با توجه به اینکه هیچ شباهت، علاقه و احساسی نسبت به پدرش نداره تو این فکره که آیا واقعا اون پدرشا یا اون مردی که با مادرش دیده بود پدر واقعیشه؟ سوار قطار که میشه، برای گذشتِ زمانِ سفر، شروع به خواندن یک کتاب(مجموعهای از داستانهای کوتاه) میکنه که یکی از حکایتهاش در مورد شهر گربههاست نوشتهی یک نویسندهی آلمانی. بالاخره سفر به پایان میرسه و به خانهی سالمندان میره. پدرش رو میبینه و ... پ.ن: اولا تو برخی رویوها دیدم برخی از دوستان نوشتن این کتاب مجموعهای از ۵ داستان کوتاهه و چندنفر هم گفتن چه ربطی به گربه داشت و...، توجه کنید که این کتاب همین داستانه که رویوشو دارم مینویسم، اما گویا در ایران برخی ناشرها اومدن چندتا از داستانهای کوتاه موراکامی رو با همین عنوان منتشر کردن که قطعا این داستان یکی از داستانهای درون اون کتابه، اما نهایتا این کتاب با این نشری که زیرش رویو مینویسم با این مترجم و شابک یک داستان کوتاهه به نام شهر گربهها. اما در مورد کتاب باید بگم با یک روایتِ ملایم از زندگیِ روزمره شروع شد و کم کم اوج گرفت، نویسنده همونطور که انتظار داشتم معمایی در ذهن ایجاد کرد و چندتا کلید هم باز داخل کتاب گذاشت و در نهایت با باز گذاشتنِ انتهای کتاب، نتیجهگیری رو پای خلاقیت و ذهن خواننده گذاشت. من طبق عادت بعد خواندن یک رمان چند داستان کوتاه میخونم که کم کم از فضای اون رمان خارج بشم، اینبار قبل این داستان شاهکار خود موراکامی یعنی کافکا در ساحل رو خوانده بودم، به هیچوجه نمیتونم و نمیخوام یه داستان کوتاه رو با رمان اونهم یک شاهکار یا بهتره بگم بهترین رمانی که تا به امروز خوندم مقایسه کنم اما به عنوان یک داستان کوتاه دوستش داشتم و همونطوری بود که فکرشو میکردم اما نه در حدی که بهش ۵ ستاره بدم. 00Bêhzad Muhemmedî1401/07/13 پنج داستان کوتاهه که اسم کتاب از اسم یکی از داستانا گرفته شده. داستانهارو موقعی که میخونی خیلی لذت میبری اما انتظار انقد زود به پایان رسیدنشونو نداری و یهو همه چی تموم میشه. همین پایان بد باعث شده سه ستاره بدم. 00JYS1403/01/18 راستش این کتابو دوست داشتم ولی احساس میکنم نتونستم کامل درکش کنم و باهاش ارتباط بگیرم بیشتر ماجرا ها برام عجیب و نامفهوم بودند 02اِف. شین1402/10/16 اولین تجربه ام از موراکامی بود و حس می کنم برای فهم بهتر این کتاب موراکامی و کتاب های دیگه اش باید نسخه ی انگلیسیشون رو بخونم نمی دونم قلم نویسنده بود یا ترجمه ی مترجم اما چیزی در این بین باعث شد از روند کتاب آن چنان لذت نبرم:)... 01بهاره بالغنژاد1401/09/26 "... اون موقعی که باید بهاندازهی کافی اذیت نشدم. اون موقعی که باید درد واقعی رو حس میکردم، روی احساسم سرپوش گذاشتم. نمیخواستم بهدوش بکشمش و به همین خاطر از مواجه شدن باهاش خودداری کردم و دلیل اینکه قلبم حالا اینهمه خالیه همینه..." 030عادله سلیمی (بهارنارنج)1402/11/22 کتاب عجیبی بود برای من پر از قصههایی که واقعا عطش داشتی بدونی تهش چی میشه و یهو تموم میشدن، بدون اینکه به نتیجه برسوننت. نمیدونم خوندنش رو توصیه کنم یا نه من داستان دیروز رو بیشتر از بقیه دوست داشتم. ولی عجیب بود، عجیب.. 00