بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

زمستان بی شازده

زمستان بی شازده

زمستان بی شازده

4.4
8 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

15

خواهم خواند

5

شازده را گرفتم توی بغلم و تندی از لبه ی پشت بام کوچه را نگاه کردم.سمت راست کوچه خبری نبود، سرم را چرخاندم سمت چپ و تو نورنارنجی خورشید سه نفر را دیدم که داشتند تو انتهای کوچه می دویدند. اشک هایم امان نمی داد، با آستینم چشم هایم را پاک کردم و خوب نگاه کردم، کسی که وسط بود تقی فلبه بود!صدایش پیچید توی گوشم:(تلافی می کنم، اشکت را در می آورم ...)بی رمق افتادم کف بام و شازده را به قلبم فشار دادم. گردن سفیدش خونی بود و یک وری افتاده بود رو کت قهوه ایش، چشم هایش را بسته بود و قلبش تند تند می زد. هق هق کردم و فریاد زدم شازده ...

لیست‌های مرتبط به زمستان بی شازده

یادداشت‌های مرتبط به زمستان بی شازده

            دلت می‌خواهد در داستانی نفس بکشی که دهه پنجاه رخ می‌دهد؟
با اهالی و شخصیت‌هایش برف و شیره مزمزه کنی و زیر کرسی خانه ساده‌شان پا دراز کنی؟
با پسری نوجوان همراه شوی که مثل همه نوجوان‌های آن سالها یکهو قد کشیده؟ پسری که تا دیروز تمام زندگیش کبوترهایش است ولی حالا برای مبارزه نه تنها از کبوترهایش که از جانش نیز می‌گذرد؟
پس باید کتاب زمستان بی شازده را بخوانی. کتابی روان و شیرین از قول پسری نوجوان که تو را می‌برد به سالهای مبارزه علیه طاغوت. کتابی که شاید دلت نیاید آن را زمین بگذاری.
فاطمه نفری، نویسنده کتاب را می‌شناختم.این شد که مشتاق شدم اثرش را بخوانم. اغلب کارهای این نویسنده و مترجم، در حوزه کودک و نوجوان است. همان اول جذب قلم شیوای نویسنده شدم و جذب داستان روان آن. شاید چون خودم روحی نوجوان دارم.
این کتاب که در هفتمین دوره جایزه امیرحسین فردی تقدیر شده، در سال ۱۴۰۱ به چاپ رسیده و تا حالا به چاپ چهارم رسیده است. حجم دویست صفحه‌ای آن مناسب کسانی است که به کتاب‌های کم حجم علاقه دارند. خصوصا نوجوان‌ها.
بخشی از کتاب را از نظر بگذرانید:
«شازده که اوج گرفت دستم را سایبان چشمم کردم تا پروازش را قشنگ ببینم محشر بود، عجب پروازی می‌کرد! می‌ارزید که پول یک ماه کارگری‌ام را بدهم و او را بخرم، هرچقدر هم که مامان غر می‌زد، می‌ارزید!
صدای دادهای مامان که آمد، به خودم آمدم.
رضا... با توام... دو ساعت است آنجا چه غلطی می‌کنی؟ ناشتایی خورده نخورده رفتی با آن کفترها ور می‌روی؟ بیا برو مغازه مش رمضان ببین آقات را پیدا می‌کنی یا نه؟»
          
            #زمستان_بی_شازده دومین کتاب بعد از #بی_تابی_آرزوها ست که از #فاطمه_نفری خوانده ام.قصه از زبان رضاست گویی نوجوان است و ناخواسته وارد جریانات اعتراضات انقلابی قبل از ۵۷ میشود ،دیگر کوتاه نمی آید ،کنجکاو میشود و گویی اینجاست تا حقانیت شوهر خاله زهرا ،آقای شریفی ،پدرش و ... را ثابت کند‌.رضا کفتر باز است و این ویژگی اصلی او کاملا خوب از آب درآمده.شازده نام یکی از کفتر های اوست و زمستان بی شازده نیز اشاره به مرگ آن دارد.تمام داستان بر محوریت این ویژگی رضا میچرخد. اینکه نوجوان را از طریق یک ماجراجویی با انقلاب اسلامی آشنا میکند ،یعنی نویسنده مخاطب را میشناسد.ابتدا کمی خط سیر روایت کند است و آرام آرام با اتفاقات عجیب و پی در پی ،خواننده ضربان قلبش بالا می رود و دیگر نمیتواند کتاب را رها کند.بر خلاف بی تابی آرزو ها ‌که گویا محتوا و روایت دقیقا زمان و مقتضیاتش است و جز این نیست،این رمان روایت دستگیری های انقلابی ها توسط ساواک است اما اصلا تاریخ مصرف دار نیست و همیشه مورد رجوع نوجوان خواهد بود.یک روایت قوی با تمام حال و هوای نوجوانی از اوایل انقلاب به مخاطب میدهد.رمان نه تنها برای نوجوان نوشته شده است‌ که کاملا خواننده را مانند یک نوجوان با رضا همراه میسازد.داستان ،داستان بومی زندگی ساده ایرانی هاست.شاید اگر فاطمه نفری بوم یک شهر را هم اضافه بر این صمیمیت ننه آغا و ننه اصغر و خاله زهرا و ... میکرد داستان به مراتب جذاب تری داشتیم.شخصیت های داستان متعدد اند اما مخاطب را سردرگم نمیکنند.به عنوان مثال اگر فرید همسایه رضاست، ویژگی اش نقش محوری در قصه دارد و در نهایت این شخصیت در پایان بندی هم موثر است.پایان بندی مخاطب پسندی دارد اما تقریبا میتوان گفت برای مخاطب قابل پیش بینی ست.در مجموع کتاب زمستان بی شازده از انتشارات سوره مهر در لیست بهترین کتاب هایی ست در زمینه انقلاب اسلامی ایران برای نوجوان نوشته شده.بخوانید و لذت ببرید...
          
            بارها شده که برای معرفی به نوجوانان، دنبال کتابی در حال و هوای روزهای انقلاب گشته‌ام و هربار، دست‌خالی از جستجوهای اینترنتی بیرون آمده‌ام. اولین‌بار در یکی از جلسات "داستان‌نویسی نوجوانان" اسم این کتاب را شنیدم. قرار شد در فاصلهٔ بین دو جلسه آن را بخوانیم. قبل از آن کتابی از این نویسنده نخوانده بودم و از موضوع هم خبری نداشتم. خوشحالم که کلاسم بهانه‌ای شد تا سراغش بروم، چون اتفاقا عضو یکی از حلقه‌های داستانی باشگاه بانوی فرهنگ بودم که تحت نظارت خانم نفری اداره می‌شد!

داستان در بحبوحه روزهای انقلاب می‌گذرد. رضا که سرش گرم کفتربازی و زندگی خودش است، ناخواسته به دل مأموریتی خطیر کشیده می‌شود. مأموریتی که ترس از ساواک و مأمورینش، آن را خیلی سخت می‌کند. از طرفی اختلافات او با دوستانش سر لو دادن افراد انقلابی، شرایط را پیچیده‌تر کرده است.

تا نیمه‌های کتاب، از این مطمئن شدم که اگر نوجوانی از من سراغ کتابی را گرفت تا با آن به روزهای سال ۵۷ سفر کند، گزینهٔ خیلی خوبی برای معرفی دارم.
زمستان بی‌شازده، در هفتمین جشنواره داستان انقلاب، تحت عنوان جایزهٔ امیرحسین فردی مورد تقدیر قرار گرفت. این هم دلیل دیگری که بدانید کتاب ارزش خواندن و همراهی با رضا را دارد.