آذرگان: سرگذشت آب و آتش

آذرگان: سرگذشت آب و آتش

آذرگان: سرگذشت آب و آتش

3.8
13 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

34

خواهم خواند

3

کتاب حاضر، رمانی است عاشقانه که در دل تاریخ و حوادث آن روایت می شود. حوادث تاریخی داستان به نقل از منابع تاریخی به تصویر کشیده شده اند و تلاش شده است تا به صورت مستند و بر پایه تحقیقات تاریخی نوشته شوند. البته همان طور که در بخش های قبل نیز اشاره شد، برخی اتفاقات با رعایت تقدم تاریخی ازنظر زمانی کمی جابه جا شده اند. بخش عاشقانه داستان نیز که رابطه تنگاتنگی با بخش تاریخی دارد، بیشتر بر پایه تخیل نویسنده و با شناخت از جامعه ایرانی قرن ششم میلادی نگاشته شده است.

لیست‌های مرتبط به آذرگان: سرگذشت آب و آتش

یادداشت‌های مرتبط به آذرگان: سرگذشت آب و آتش

            خب! این مجموعه هم تمام شد و من موندم با کلی نقد و سردردگمی نسبت به این سه گانه. مهم ترین دلیل سردرگمیم هم کامنت های مثبت روی این مجموعه ست. حس می کنم کسانی ازش لذت بردند که یا هیچی از تاریخ نمی دونن یا چهارده سالشون بوده و دنبال یه چیز عاشقانه می گشتن نه رمان تاریخی.

اما چرا ازش لذت نبردم؟  فارغ از تمام ایراداتی که به نام گذاری شخصیت ها دارم، به نظرم نقش تاریخ در داستان بسیار کمرنگه و تقریبا همه ش تخیل نویسنده ست. خیلی جاها مستقیم از روی خسرو و شیرین برداشته شده (حتی اسم مجموعه) و زبان داستان هم اصلا با زمان داستان هماهنگ نیست. وقتی شخصیتی که هزار و پانصد سال پیش بوده همون فارسی شکسته ی امروزی رو صحبت می کنه، من یکی نمی تونم حس کنم که دارم یک رمان تاریخی قوی می خونم. وقتی یکی از شخصیت ها در ابراز احساساتش جمله ای از شکسپیر رو استفاده می کنه، من حتی نمی تونم حس عاشقانه ای ازش دریافت کنم.
مورد بعدی سیر اتفاقات بود. جلد یک در این مورد خوب بود و بزنگاه هایی داشت. جلد دو هم بد نبود اما این جلد؟ واقعا هیچ حرفی برای گفتن نداشت. یعنی یک کتاب عملا تو صفحه ی شصت تموم میشد و بقیه ش کش دادن های الکی بود. حس می کنم نویسنده برای نوشتن این جلد خیلی خودش رو تحت فشار گذاشته. این کتاب می تونست یک دو جلدی خوب باشه اما انگار دوست داشته سه جلدش کنه تا نام همه ی جشن های پاییزه ی مهرگان، آبانگان و آذرگان استفاده بشه. تو این جلد، همه چیز داستان از همون شصت صفحه ی اول مشخص بود. 
طبق گفته ی نویسنده، من انتظار داشتم در آذرگان واقعیت های تاریخی بیشتری بخونم و با زندگی خسرو انوشیروان آشناتر بشم اما اصلا به این موارد پرداخته نشده بود. داستان دقیقا در اوایل پادشاهی خسرو انوشیروان به پایان می رسه و ما هیچ کدوم از اقدامات این شاه رو نمی بینیم. صرفا روابط عاشقانه ی عادی با یک زن که طبیعتا همه ش تخیل نویسنده ست نه واقعیت تاریخی.
مورد بعدی که تو آپدیت ها هم گفتم، اسامی بود. چرا خسرو باید بشه پوریا؟ مگه نام خسرو چه اشکالی داره؟ چرا هرمزد باید ارشیا باشه؟ چرا نام ولیعهد خسرو انوشیروان باید با نامی نسبتا جدید که ریشه ی عربی داره جایگزین بشه؟ آیا نام های واقیشون اونقدر خوب نیست که مخاطب رو جذب کنه؟ این نام ها به داستان عاشقانه نمی خوره؟ قراره فقط برای جذب مخاطب تو تاریخ دست ببریم؟ مشکل چی بوده؟ وقتی اسامی همون سه - چهار شخصیت تاریخی واقعی که در داستان وجود دارند رو هم عوض می کنیم یعنی عملا داریم بخشی از تاریخ و فرهنگ و سبک زندگی ساسانیان رو از دید مخاطب پنهان می کنیم. یعنی مهم نیست که مخاطب بعد از خوندن این کتاب چیزی از تاریخ بدونه. فقط مهمه که کتاب رو بخونه چرا؟ چون این قرار نیست عاشقانه ی تاریخی باشه. قراره یه عاشقانه ی عامه پسند باشه.
و آخرین مورد؛ استفاده از یک انجیل غیر معتبر و به هم بافتن آسمون ریسمون برای این که ثابت کنیم زرتشت و مسیح بشارت اومدن پیامبر اسلام رو دادن و شاهبانوی ایران، ندیده شیفته ی توصیف این پیامبر و دینش میشه. حالا این وسط هم ( از جلد یک تا اینجا) بارها میگه که دین ها همه تحریف شدن و ... .
واقعا؟ چرا؟ آیا اینقدر مهمه که عقاید خودمون رو در یک رمان تاریخی بچپونیم؟ انقدر تلاش نویسنده برای اثبات حقانیت اسلام در این قسمت داستان واضح بود که حس کردم کلا کتاب رو برای همین هدف نوشته. تو هزار و خرده ای صفحه رمان سرگذشت آب و آتش، انقدر که از تحریف بقیه ی ادیان و حقانیت اسلام حرف زده شد، از اقدامات خسرو انوشیروان حرف نزد. تنها اقدامی که ما از انوشیروان دیدم، کشتن مزدکی ها و برادرش بود.
.
هدف رمان تاریخی چیه؟
آیا این نیست که به خواننده ی عام اطلاعات اولیه بده و خواننده ی کنجکاو رو برای تحقیق و پژوهش بیشتر مصر کنه؟ 
خب! در سه گانه ی آب و آتش، هیچ کدوم از این هدف ها برآورده نشد.
.
در آخر؛ این سه گانه به عنوان یک عاشقانه ی عامه پسند قابل قبوله. اما به عنوان رمان تاریخی، نه قابل قبوله و نه قابل پیشنهاد.
          
Fatemeh Zahra

1402/08/11

                سلام خانم برادران...
از کار زیباتون بسیار لذت بردم و امیدوارم که کار های بیشتری ازتون ببینیم.‌‌...
بر این اثر انتقادات زیادی وارده:
.
این کتاب پر از تناقضه، اصلا نقش پوریا رو درک نمی کنم!!!
چطور یک شاهزاده به راحتی افکارش رو برای یک دختر غریبه بیان می کنه!!!!
چطور ممکنه با تمام غروری که داره به یک دختر غریبه اجازه بده اون رو با اسم کوچک صدا کنه!!! چطور ممکنه کارن با تمام عشقش به دایانا برای پوریا نامه بنویسه!!!و از اون بخواد همسرش رو صاحب بشه!!
و شما چطور این همه تاریخ رو مخلوط می کنین🤔
واقعا درک نمی کنم!!!! چطور ممکنه هم زمان با مرگ پسر دایی دایانا( کارن) دختر دایی پوریا ( ناز آفرین) بمیره!!!
بعد هم مهین بانو عمه ی شیرین ( معشوقه خسرو پرویز) بود😂 و از خاندان های بزرگ ارمنستان...
توی آبانگان هم چند بار به جای فرماندار مردانشاه نام وسپار ( مرزبان قبلی) رو آوردید
به نظرم با این قوه تخیل بسیار قوی و متن نویسی فوق العاده زیبا تون می تونین بسیار بدرخشید😉🌸🌸
ولی نه با تاریخ...
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

                دوست داشتم پیش از اتمام آذرگان،نقد تند و آتشینم درباره آبانگان رو بنویسم،اما فرصت نشد و آذرگان شد آبی روی آتش.نسبت به دو جلد قبلی بسیار زیبا تر بود. شاهد روند عاقلانه تر و پخته تری از اتفاقات بودیم،که جای خالی‌اش در دو جلد قبلی کاملا حس می شد.نویسنده به زیبایی احساسات قابل درکی رو برای شخصیت ها ترسیم می کرد و با بیان شرایط،مخاطب رو وادار به فکر روی مسئله مطرح در داستان می کرد.همچنین پررنگ شدن نقش تاریخ و سیاست،رنگ و بوی دیگری به داستان داد.فقط چند نکته وجود داشت:

1.ابتدای داستان.کتاب شروع بسیار ضعیفی داشت.چطور ممکنه همزمان با مرگ کارن،نازآفرین هم بیمار بشه و از دنیا بره؟!و از اون مهم تر....چطور ممکنه از این دو رویداد مهم آنقدر بی اهمیت جلوه کنند و با این سرعت ازشون عبور بشه؟!و به همین سرعت دایانا بیخیال مرزبانی بشه و بریم به سوی تیسفون!این احساس که نویسنده ابتدای داستان رو کاملا از روی اجبار نوشته که فقط تموم بشه کاملا واضحه.
2.در قسمتی از داستان،شاهد عذاب وجدان دایانا برای ازدواج با پوریا بودیم.ابتدای کار قابل فهم بود،اما به مرور به حالتی رسیدیم که وجود این احساس،با رفتار های دایانا دچار تناقض شد.یعنی شما میدیدی دایانا در حال توصیفات عاشقانه پوریا و فاز همه چی آرومه من چقدر خوشحالم،بعد یهو اون وسط یه اسمی هم از کارن میاورد و میگفت من عذاب وجدان دارم!خب تو این حالت طبیعیه که برا مخاطب یه حالت:«وات د فاز؟»به وجود بیاد و نتونه درک کنه.
3.یکی از اعصاب خرد کن ترین موارد موجود در داستان،شخصیت تک بعدی مهین بانو بود.هر چقدر در آبانگان این شخصیت قوی و زیبا ترسیم شده بود،توی این جلد حکم وصله اضافه ای داشت تو داستان.میفهمم که قرار بوده پروتا و گره انداز داستان باشه،ولی متاسفانه شباهتی به چیزی که باید نداشت.
با همه اینا...خوندن این مجموعه یکی از جذاب ترین تجربه های کتابخوانیم بود.با تک تک دیالوگ های ظریف شخصیت ها کیف کردم و با توصیفات حیرت آور و زیبا هم همینطور.امیدوارم از این نویسنده آثار بیشتری ببینیم.😉
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.