بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

سفر پر رمز و راز کایوت سانرایز

سفر پر رمز و راز کایوت سانرایز

سفر پر رمز و راز کایوت سانرایز

دن جماین هارت و 2 نفر دیگر
4.5
4 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

2

«تو هنوز سر کار بودی. ما یه جعبه ی خاطرات درست کردیم، چهارنفری. هر کدوم یه چیزهایی برداشتیم که توی اون بذاریم. عکس هایی که گرفته بودیم. نقاشی هایی که کشیده بودیم. یادداشت، نامه. وسایلی که ساخته بودیم. سنجاق سرهامون. همه رو توی یه جعبه ی فلزی قدیمی گذاشتیم که باهاش مغازه بازی می کردیم. اون رو بردیم توی پارک و دفنش کردیم. البته یه گوشه ای، زیر اون درخت ها و یه سنگ بزرگ روش گذاشتیم. قرار بود ده سال بعدش برگردیم و درش بیاریم به همه ی اون خاطره ها نگاه کنیم. قول دادیم که این کار رو بکنیم. من قول دادم که این کار رو بکنم. اما بعد...»

یادداشت‌های مرتبط به سفر پر رمز و راز کایوت سانرایز

            الان که در تب و تابش هستم شاید خیلی موقعیت خوبی نباشه که ریویو بنویسم واسش، ولی خب. :))
خیلی دوستش داشتم. واقعا زیاد. اما، ترجمه واقعا خوب نبود. بد بود حتی. ناراحت کننده.
و یه طوری بود، انگار که فیلمنامه‌ست. یه جوری جزئیات اضافه کرده بود و هی ماجراجویی می‌نداخت وسط و همممممه چیز رو توضیح می‌داد، که من همه‌ش تو ذهنم فیلمش رو تصور می‌کردم و راحت کتاب نمی‌خوندم :)) یه حالت تازه و عجیبی داشت. انگار دیالوگ فیلم بود. نه جمله‌های کتاب. انگار توصیفات صحنه بود، نه توصیف‌های کتاب. و دقیقا نمی‌دونم فرقشون چیه و چطور. صرفاً حس.


کایوت و باباش، با اتوبوس مدرسه زردشون توی جاده‌ها سفر می‌کنن و در این بین آدم‌هایی رو ملاقات می‌کنن و خبری رو می‌شنون که زندگی‌شون به سمت و سوی جدیدی می‌ره و مجبور می‌شن به چیزی که ازش فرار می‌کردن برگردن. بپذیرنش.
و واقعا این روند، خیلی خیلی خوب به تصویر کشیده شده بود. خیلی درک می‌کردمشون. خیلی واقعی بود. خیلی آشنا بود برام. و هی فکر می‌کردم، گرچه چیزهایی که من باهاشون دست و پنجه نرم می‌کنم به سختی چیزی که کایوت و رودئو باهاش روبه‌روئن نیست؛ اما چقدر شبیه...

دوستش داشتم. و در روند جذابی کتاب به دستم رسید، که بیش از پیش برام عزیزش کرد. ❤️