یادداشت پانیا زنگویی

                ما نمی توانیم با گذشتمان کنار بیاییم.پس حویت جدیدی خواهیم داشت.من از امروز به بعد الا مادرم و خواهر رز و یاس نیستم.من کایوت سان رایز هستم.ما اینده ای جدید داریم و خیلی وقت است که خودمان را فراموش کردیم.البته درباره خودم متمعن نیستم.هر جور شده باید به جعبه برسم.باید دوباره الای قدیمی شوم.باید یک بار دیگر به ان ها بگویم دوستشان درم.اما خیلی دیر شده.کاش زودتر ان ها ر بغل کرده بودم.کاش انقدر با ان ها بد عنق نبودم.باید باری دیگر ان ها را ببینم.به ان جعبه احتیاج دارم.باید خود واقه ایم شوم.حویت من کایوت سانرایز نیست.من فقط الا هست.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.