آمین می آورم!
کلا من در انتخاب اسم های مستعار استعداد ندارم.وقتی اولین و تنها کتابم چاپ شد،اسمم را گذاشتم«شابلقا». نمی دانم چرا علاقه ای به اسم فامیلی واقعی ندارم.حالا این اسم مستعار از این جهت که من یکی از افراد قبیله ی شابلقا هستم ،اسم خوبی بود ،ولی قبیله ی ما در حافظه ی تاریخی مردم به جنگ و جدال و لات بازی اشتهار دارد.اولین کاروان شابلقاها که پا به تهران گذاشتند سی و نه نفر بودند. مسیر ضاحیه ی شرقی تا تهران را پیاده آمده بودند.پاپوش هایشان پاره شد و پاهایشان آبله زده بود.ولی با دیدن دروازه ی دولت،پادرد و کمر دردشان را فراموش کردند. احساس بدی بهشان دست داد.احساس این که این جا غریبند و کسی نمی شناسدشان.این بود که کاری کردند که شناخته شوند.سی نفر ریختند سر نه نفر دیگر و تا جاداشت کتکشان زدند.خسته ی راه بودند و جان کتک کاری نداشتند،ولی از صمیم قلب همدیگر را زدند.
یادداشتهای مرتبط به آمین می آورم!