تاریخ فلسفه

تاریخ فلسفه

تاریخ فلسفه

ویل دورانت و 1 نفر دیگر
4.0
41 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

11

خوانده‌ام

60

خواهم خواند

62

شابک
0000000049779
تعداد صفحات
501
تاریخ انتشار
1373/2/21

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        ویل دورانت در این کتاب تلاش دارد تا طرح روشنی از تحول اندیشه به خواننده ارائه دهد و مفهوم های بنیادین تفکر فلسفی و جنبش های تاریخ ساز فلسفی را بشناساند. معرفی فیلسوفان بزرگی چون افلاطون، ارسطو، کانت، نیچه و اسپنسر قابل توجه است.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به تاریخ فلسفه

نمایش همه

پست‌های مرتبط به تاریخ فلسفه

یادداشت‌ها

          بخشهایی از کتاب که آنها را برای خودم هایلایت کردم:
- برتراند راسل: صفت بارز مرد کم هوش آن است که عقاید را زود و به طور مطلق می پذیرد ولی عالم دیر معتقد می شود و گفتارش با قید و حد و شرط توام است.
- کروچه: تاریخ عبارت از آن است که از میان دروغهای متعدد، دروغی را که بیش از همه به حقیقت شبیه است برگزینند.
- نیچه: مثل اعلای نجابت و آخرین حد مرد برتر آن است که هدفی بجوید که بر دیگران و حتی مخصوصا بر خویشتن درشت و سخت باشد. مقصدی بخواهد که به خاطر آن هر چه از دستش برآید بکند.
- نیچه: پس از مولد نیک و تربیت صحیح، آخرین عامل پیدا آورنده‌ی مرد برتر، یک مدرسه سخت و جدی است. در این مدرسه تکمیل نفس باید امر مسلمی باشد و جایزه و انعام نخواهد. در آنجا باید آسایش کم و مسئولیت زیاد باشد. در آنجا باید جسم عادت کند تا بدون ناله و شکوه تحمل رنج کند. باید اراده اطاعت و فرماندهی را یاد بگیرد نه آزادی سرسری، نه اغماض و آزادی که مایه ضعف روح و جسم گردد. در این مدرسه باید یاد بگیرند تا از ته دل بخندند. مقاله فلاسفه را باید از روی استعدادشان بخنده سنجید. آنکه به الاترین نقطه کوه می‌رسد به تراژدیها می‌خندد. در تربیت مرد برتر نباید تلخی و مرارت غیراخلاقی وجود داشته باشد، اراده را باید تمرین و ریاضت داد ولی نه اینکه گوشت و جسد را محکوم کرد.
- سپنسر: یک کلمه‌ی نابهنگام، مانند آنچه کئوپاترا گفت و یا یک تلگراف تحریف‌شده به امس و یا یک باد در سالامیس ممکن است نتایج بیشماری در تاریخ بار آورد. ... آخر از همه قانون «تعادل» به طور ناگزیر فرا می‌رسد. هر حرکتی بر اثر مقاومت، دیر یا زود، به انتها می‌رسد. هر نوسان موزون به تدریج سرعت و وسعت خود را از دست می‌دهد (مگر آنکه از خارج دوباره نیرویی وارد شود). مدار سیارات کمتر و کوچکتر می‌گردد، پس از قرنها گرمی تابش خورشید رو به کاهش می‌رود. اصطکاک و تماس امواج جزر و مد حرکت وضعی زمین را کندتر می‌سازند. کره زمین با میلیونها جنبش و حرکت که بر روی آن است و با میلیونها شکل حیات منبسط و متزاید، روزی بطئی‌تر حرکت خواهد کرد؛ خونها با حرارت و سرعت کمتر در رگهای خشک جریان خواهد داشت؛ دیگر شتاب نخواهیم کرد و مانند اقوام کهن بهشت را جای راحت و سکوت و سکون خواهیم دانست و در آرزوی نیروانا خواهیم بود.
- در 1850 نظریه تطور بر همه‌جا حاکم بود. سپنسر، مدتی پیش از داروین مسائله را در رساله‌ای به نام «فرضیه تکامل» 1852 و در کتاب «اصول روانشناسی» 1855 بیان کرده بود. در 1858 داروین و والاس تتبعات مشهور خود را در انجمن لینه قرائت کردند و در 1851 بنیان دنیای کهن، همچنانکه کشیشان فکر می‌کردند، با انتشار «اصل انواع» فرو ریخت. این کتاب شامل یک نظریه مشروح و کاملا مستند درباره طرز تحول «از راه انتخاب طبیعی یا بقای اصلح در تنازع برای بقا» بود نه نظریه‌ای مبهم از تحول انواع عالی از سافل. ... در هر دوره‌ای افکار حاکم بر عصر محصول جزء جزء مردمی بود که کم‌وبیش در گمنامی می‌زیستند، ولی این عقاید و افکار منتسب به کسانی شد که آن را روشن کردند و متوافق ساختند. همچنانکه دنیای جدید به نام آمریگو وسپوچی نامیده شد زیرا او نخستین کسی بود که نقشه‌ی آن را ترسیم کرد. هربیت سپنسر وسپوچی عصر داروین و تا اندازه‌ای کلمبوس آن هم بود.
- ولتر: من یک کلمه از آنچه تو می‌گویی قبول ندارم، ولی تا دم مرگ برای اینکه تو حق گفتن سخنان خود را داشته باشی، مبارزه خواهم کرد.
- مثل لاتینی می‌گوید: Scripta manent, verba volant – نوشته‌ها می‌ماند و گفته‌ها می‌پرد.
- او (سپینوسزا) معتقد است که خیلی به راحتی می‌توان کینه را با محبت زایل ساخت تا کینه را با کینه‌ای دیگر، شاید برای اینکه این دو خیلی به هم نزدیکند. زیرا کینه با احساس کینه‌ی متقابل شدیدتر می‌شود؛ در حالی که «اگر کسی شخص دیگری را دشمن بدارد و حس کند که او به وی محبت می‌ورزد، در میان دو عاطفه‌ی مخالف حب و بغض گیر خواهد کرد.» از این جهت (چنانکه سپینوزا با خوش‌بینی معتقد است) محبت تولید محبت می کند تا آنجا که کینه ضعیف می‌گردد و از میان می‌رود. کینه‌ نشانه‌ی ضعف و وحشت ماست. ما اگر مطمئن باشیم که بر دشمنی غالب خواهیم شد، به او کینه نخواهیم ورزید. «آنکه می‌خواهد کینه را با کینه‌ی متقابل جواب گوید، در بدبختی خواهد زیست ولی آنکه کوشش می‌کند تا کینه را با عشق و محبت از میان ببرد، با اطمینان و لذت مبارزه می‌کند. او می‌تواند با یک یا چند تن مبارزه کند و به مساعدت بخت و اقبال احتیاجی ندارد و آنکه مغلوب او می‌شوند، با خوشی و لذت تسلیم او می‌گردند.»
        

0

ولتر:«اگر
          ولتر:«اگر قومی به تفکر آغاز کرد، نمی‌توان او را متوقف ساخت.»*

مدت ها بود که تاریخ فلسفه ویل دورانت را در کتابخانه به حال خود گذاشته بودم. فکر می‌کردم با اثری سخت روبه‌رو خواهم شد و نیمه کاره رهایش خواهم کرد. وقتی فصل اول را تمام کردم عطشی عجیب نسبت به فلسفه احساس کردم. حال باید خود را قانع می‌کردم که این شربت عسل را جرعه جرعه بنوشم که مبادا گلویم را بزند.

دورانت تلاش کرده که در این کتاب به بیشتر جوانب فلسفه افلاطون، ارسطو، فرانسیس بیکن، اسپینوزا، ولتر، کانت، شوپنهاور، اسپنسر، نیچه، برگسون، کروچه، راسل، سانتایانا، ویلیام جیمز و دیوئی بپردازد. اینکه دورانت در پایان فصل مربوط به برخی فلاسفه نظیر شوپنهاور و نیچه بخشی تحت عنوان انتقاد نوشته است و برای برخی خیر، از اظهار نظر های شخصی او محسوب می‌شود. ای کاش که برای تمام فلاسفه( چه آنها که قبولشان داشت و چه آنها که قبولشان نداشت) همچنین بخشی از نظر منتقدان می‌آورد.

کتاب به جز بخش های اندکی، مفاهیم سنگین ندارد وسخت خوان نیست. اما در کل توصیه می‌کنم پیش از تاریخ فلسفه خواندن از کتاب‌هایی که فلسفی اندیشیدن را یاد می‌دهند یا مباحث کلی فلسفی را طرح می‌کنند، استفاده کنید. کتاب های نظیر «اینها همه یعنی چه؟» یا مجموعه خرد و حکمت زندگی نشر گمان.

ترجمه کتاب که توسط مرحوم زریاب خوئی انجام شده، ترجمه‌ای خوب و با دست انداز های کم است.
اما نشر علمی و فرهنگی در حروف چینی و صحافی حقیقتاً کم فروشی کرده است. مثلاً در نسخه‌ای که من خواندم دو برگ از فصل ارسطو با دو برگ از فصل افلاطون جابه‌جا بود!


*تاریخ فلسفه ص ۱۸۴ به نقل از ص ۱۰۱ تلنتایر
        

29