به خاطر باران (نامه هایی از پراگ)

به خاطر باران (نامه هایی از پراگ)

به خاطر باران (نامه هایی از پراگ)

3.8
2 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

1

شابک
9786006732305
تعداد صفحات
144
تاریخ انتشار
1393/3/10

توضیحات

        کتاب حاضر، رمانی فارسی است که گرچه عنوان «نامه» را بر پیشانی دارد، اما از شکل متعارف نامه نگاری فراتر می رود و می توان هر بخش آن را به صورت یک متن ادبی خواند؛ متنی که دریچه ای است به روی چشم اندازهایی رنگارنگ که نویسنده حاصل پرسه های خود در آن ها را از طریق کلمات با مخاطب در میان گذاشته و مخاطب را در مشاهدات گوناگون خود شریک کرده است. نویسنده در این کتاب نیز همچون کتاب قبلی با نثری شیرین از علاقه ها، دل مشغولی ها و خاطراتش سخن می گوید. از سینما، طبیعت، فیلم های قدیمی، کتاب ها، محله های پراگ و تهران قدیم و هزار چیز دیگر. هر نامه عنوانی دارد و کتاب، درمجموع شامل یک مقدمه و 14 نامه است. آنچه می خوانید قسمتی است از نامه ای از این کتاب که عنوانش هست «غار علی بابا»: «سلام و صفا بر تو باد در این صبح سرد سه شنبه ای چهارده ژانویه ای. مثل برق گذشت (زمان برای پیرها سریع تر می گذرد!). این را در آن قهوه خانه مألوف (بوفه داخل کتابخانه شهر که دیده ای) می نویسم. در این ساعت فقط بنده هستم و یک خانم و یک آقا و صدای خرخر دستگاه قهوه درست کنی که شبیه به خرخر گربه هاست (یادشان به خیر)».
      

یادداشت ها

          خواندن کتاب‌ها، خاطرات و نثر شیرین پرویز دوایی، یک نکته اساسی دارد و آن هم این است که کلاس درسی است برای نشان دادن راه و رسم درست‌نویسی؛ چیزی که برای دوستان جوانی که مدام سوال می‌کنند چه باید بکنند تا نویسنده بشوند، می‌تواند یکی از جواب‌های ممکن باشد. پرویز دوایی روزگاری منتقد سینما بود؛ آن هم منتقدی که نظراتش در باب فیلم‌ها، تعیین کننده میزان فروش‌شان بود و معروف بود که مجلاتی که او معمولا در صفحه آخرشان صفحه ثابت داشت، مثل نشریات خارجی از آخر ورق می‌خورند با این حال بعد از سفر او به پراگ و پایبند زندگی شدنش در آن کشور، دوایی کم‌کم نقدنویسی را کنار گذاشت و به جایش با حافظه‌ای دقیق و عجیب، به ثبت خاطراتش از تهران قدیم و رفقایش پرداخت. تا به حال چند مجموعه از این داستان-خاطره‌ها منتشر شده که گل سرسبدش، «بازگشت یکه سوار»است که مجموعه خاطرات سینمایی اوست (انتشارات روزنه‌کار این کتاب و باقی آثار دوایی را تجدید چاپ کرده.) اما مدتی است که تعدادی از نامه‌های او به دوستانش هم در مطبوعات منتشر می‌شود. نامه‌هایی که در عین خصوصی بودن، به خاطر نوع نگاه دوایی و مسائلی که یادآوری خاطره‌ها و یاد بودهای گذشته روایت می‌کند، از یک نامه شخصی فاصله گرفته و به متنی ادبی نزدیک می‌شوند که خیلی هم خواندنی از کار درآمده‌اند و به قول خود دوایی «در کار یک شیدایی پنهانی»هستند. قبلا موسسه جهان کتاب یک مجموعه دیگر از این نامه‌ها را با عنوان «درخت ارغوان»منتشر کرده بود و این در واقع جلد دوم همان کتاب است. بیایید برای نمونه، یک تکه خیلی کوتاه را از نثر دوایی بخوانیم و ببینیم که چطور خواندنش می‌تواند حال آدم را خوب کند: «گفت: دیدم و آن چشم دل سیه که تو داری... سیاه که نبودند چشم‌ها، بودند؟ شما هم بودی و دیدی. بنده، به جهت آن که زیاد در آن چشم‌ها-بی‌اختیار-خیره نشوم (که عین چراغ جلوی ماشین چشم را می‌زد)، بلند می‌شدم و راه می‌افتادم در آن دکه دنج خوش‌نور  و خوش‌آهنگ که درش موسیقی قدیمی پخش می‌شد از دستگاه. راه می‌افتادم و نگاهم به بساط برازنده آن دکان عکس‌ها و دوربین‌های قدیمی بود و گوشم به حرف‌های شما و این‌که تو چقدر راحت و مسلط (و بی‌لکنت!) با او در سخن بودی و از سر می‌گذشت: طرفه دلی داشته، یاللعجب!»

به قلم احسان رضایی، شماره‌ی475همشهری جوان، 12مهر93
        

2