بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

جنگ تریاک

جنگ تریاک

جنگ تریاک

آر.اف.کوانگ و 2 نفر دیگر
4.5
2 نفر |
1 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

25

رین با کسب بهترین نمرات در بزرگ‌ترین آزمون امپراتوری که برای کشف درخشان‌ترین استعدادها طراحی شده بود، همه را انگشت به دهان گذاشت. از مسئولان آزمون گرفته که به ذهن‌شان خطور نمی‌کرد یک یتیم جنگ‌زده‌ی روستایی بتواند بدون تقلب چنین امتحانی را پشت سر بگذارد تا قیم‌های او که برای شوهر دادنش لحظه‌شماری می‌کردند و حتی خودش… که می‌دانست بلاخره از بیگاری و بدبختی رها شده است؛ اما شگفت‌انگیزترین اتفاق، راهیابی او به سینگارد؛ ممتازترین دانشکده‌ی نظامی در سراسر نیکان بود. گرچه، همه‌ی اتفاقات شگفت‌انگیز لزوماً ختم به خیر نمی‌شوند. وقتی یک روستایی تیره‌پوست اهل جنوب باشی، در سینگارد روزگار برایت به راحتی نمی‌گذرد. رین که از همان ابتدا به‌خاطر رنگ پوست، فقر و جنسیتش مورد تمسخر قرار می‌گیرد، کم‌کم در وجودش به یک توانایی مرگبار و ماورایی پی می‌برد. استعدادی ذاتی در زمینه‌ی شمن‌گرایی که تقریباً یکی از قدرت‌های قدیمی و افسانه‌ای به شمار می‌رفت. سپس به کمک آموزگاری ظاهراً دیوانه حقایقی را کشف می‌کند. خدایانی که خیال می‌کرد سال‌ها پیش مُرده‌اند، کاملاً زنده و پرقدرت بودند و شاید اگر یاد می‌گرفت که چگونه بر قدرت‌هایش مسلط شود، چیزهایی بیشتر از دوام آوردن در سینگارد نصیبش می‌شد. از سوی دیگر کشور اتحادیه که از لحاظ نظامی چند دهه از نیکان جلوتر بوده در آن‌سوی دریا تنها مترصد یک جرقه است تا جنگ تریاک سومی برپا کند… شاید قدرت‌های شمنی رین تنها راه نجات مردمش باشد؛ اما هرچه بیشتر درمورد خدایش می‌آموزد، نگرانی‌اش از این بابت بیشتر می‌شود که ممکن است فتح در نبرد، به قیمت از دست دادن انسانیتش تمام شود… یا اینکه برای هر انتخاب دیگری دیر شده باشد.

لیست‌های مرتبط به جنگ تریاک

یادداشت‌های مرتبط به جنگ تریاک

            در حالی این یاداشت رو می نویسم که قلبم آکنده از درد و چشم هام پر از اشکه. این کتاب یکی از زیباترین، حماسی ترین و در عین حال دردناک ترین کتاب فانتزی بود که خوندم.نمیدونم از کجا شروع کنم به توضیح دادن؟ از شخصیت پردازی فوق العاده ش؟این کتاب معنای واقعی امید و تلاش، ترس و خشم، انتقام و ناامیدی، نفرت وعشق،  وفاداری و ... رو بهم نشون داد.من با شادی های شخصیت اصلی( فنگ رونین) شاد شدم با ناراحتی های اون ناراحت شدم با دردهاش درد کشیدم و بیشتر از هر شخصیت دیگه ای که تا حالا خونده بودم درکش کردم.( شاید شما هم اگه مثل من کتاب رو بخونید همین احساس رو داشته باشید، و به خودتون بگین اگه منم جای شخصیت اصلی بودم همین کار ها رو می کردم.)توصیف ها؟ خدای من فوق العاده بودن. اونقدر ظریف و هنرمندانه که  موقع خوندنش  خودم رو در میانه نبردها ، ویرانی ها و جنگ احساس می کردم.من از روی پله های سینگارد بالا می رفتم و شاهد جنگاوری های رونین و مراقبه اون برای رسیدن به پانتئون و رسیدن به خدایان برای احضار قدرت بودم. می‌تونستم به خوبی جیانگ زیا رو ببینمم که در طبقه پنجم سینگارد درس اسطوره شناسی میده. و باور کنید من همه ی اینا رو با تمام وجودم حس می کردم. با خوندن این کتاب من از این دنیا جدا می شدم و به دنیای می رفتم که حتی واقعیت هم نداره. اما نویسنده برای ساختن این دنیا از واقعیت الهام گرفته پس بی راه هم نیست که اگه با دنیای امروز و واقعیت های موجود جهانمون بگم اوکی همه اینا تخیله. خوندن این کتاب طعم تلخ و شیرینی داره که نمی دونید باید تلخی ش رو باور کنید یا شیرینی غرق شدن توی دنیاش رو؟ امیدوارم شما هم اگه روزی این کتاب رو خوندید یاد یاداشت من بیفتید و برام بنویسید که تلخی رو بیشتر حس کردید یا شیرینی رو؟