بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

اعتقاد بدون تعصب

اعتقاد بدون تعصب

اعتقاد بدون تعصب

آنتون زایدرولد و 5 نفر دیگر
3.6
10 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

20

خواهم خواند

33

فلسفه فقط یک رشته دانشگاهی نیست که در دانشگاه خوانده شود. فلسفه به همه تعلق دارد و همه ی ما از کودکی سوالاتی طرح می کنیم که جنبه ی فلسفی آشکاری دارند. این سوال ها و پاسخ های آن ها (راه زندگی) هرکس را معین می کنند. این مجموعه به مسائلی فلسفی از همین دست می پردازد که همه ی ما به نوعی در زندگی با آن مواجهیم، از سوال های کلی نظیر (معنای زندگی) و (خوشبختی) گرفته تا مسائل جزئی تر نظیر درد، بخشودن، ترس، ملال، حسد، عشق، جاودانگی و... زبان این کتاب ها فنی نیست و همگان می توانند آنها را بخوانند.می توان موضوعی میانه بین نسبی گرایی و بنیادگرایی اتخاذ کرد؛ نه فقط در حوزه ی دین و اخلاق بلکه در حوزه ی سیاست. ایدئولوژی های رادیکال اغلب بنیادگرایانی را می پرورد که می خواهند سلطه ی بدیهی جهان بینی شان را تثبیت کنند. از سوی دیگر نسبی گرایان سیاسی هم می خواهند سیاست را از هر حقیقت اخلاقی جدا کنند. ما نمی توانیم از آزادی ها و حقوق خودمان دم بزنیم اما آن را تا حد آرا یا سلیقه های محض تقلیل دهیم و مثلا بگوییم: (من شکنجه را محکوم می کنم، اما له حق تو برای مخالفت احترام می گذارم.) با همان لحنی که انگار داریم می گوییم: (من موتسارت را ترجیح می دهم اما تو آزادی بتهوون را ترجیح بدهی.) سیاست میانه روی هم از نسبی گرایی و هم از بنیاد گرایی دوری می کند.

لیست‌های مرتبط به اعتقاد بدون تعصب

روان شناسی حماقتنابخردی های پیش بینی پذیر: نیروهای پنهانی که به تصمیم ما شکل می دهندکی بود کی بود؟

در باب حماقت و فریب

15 کتاب

توجه ۱: در ابتدا قصد داشتم برای فریب و حماقت هر کدوم یک لیست بسازم ولی چون این دو واژه مباحثی در هم تنیده رو پوشش میدن تصمیم گرفتم هر دو رو در یک لیست تحت یک عنوان قرار بدم . درواقع احمق ها همونایین که به راحتی فریب می‌خورن . خواه از خود یا دیگری ، یا نه تحت شرایط محیط و یا توهمات خود . توجه ۲- در توضیحات زیر هرکجا از واژه حماقت استفاده کردم میشه ما به ازایی معنایی برای فریب به کار برد، باز هم صدق میکنه توجه ۳ - در این لیست کتابهایی در رده سنی کودکان و نونهالان قرار دادم که به نظرم همه باید دوباره بخونیم این به منزله توهین به مخاطب نیست. خودم هم گاهی به اون نقاط کور و افکار و عواطف و داستان هایی که کلاس دوم و سوم خوندیم ولی الان به صورت سایه روشن های افکار و عواطف کودکیم باقی موندن رجوع می‌کنم مثل کتابهای لباس جدید پادشاه ،چوپان دروغگو و پینوکیو .همچنین یکسری کتابها هستن که هیچگاه کهنه نمیشن و برای هر انسانی با هر سطح سن و معلوماتی پیام هایی ناب دارن و بریم سراغ شرح این لیست : به لحاظ فکری و ذهنی ما گاهی (آیا واقعا گاهی؟) نا امیدکننده و بسیار پایین تر ازسطح انتظارات ظاهر میشیم ، این به معنی پایین بودن پتانسیل ها و کیفیات ذهنی ما نیست بلکه عوامل دیگری در این ماجرا دخیلن ، عواملی که گاهی از مژه های چشممون بهمون نزدیکترن ، وسواسان خناسی که حتی اون‌ها رو حس هم نمی‌کنیم ولی ما رو تبدیل به موجودات مضحکی میکنن . این عوامل ممکنه در هرجایی که حتی فکرش رو هم نمیکنیم دیده بشن . فعلا زوده دست به یک تقسیم بندی تمیز و میلیمتری در باب صور مختلف یا عوامل پیدایش حماقت در رفتار و ذهنیاتمون بزنم صرفا به همینقدر کفایت می‌کنم : گاهی منبع حماقت در درون ماس ، گاهی بیرون . گاهی از گذشته و در قالب ژنتیک بهمون به ارث رسیده گاهی در قالب یه فناوری مدرن مثل اینترنت و فضای مجازی ، گاهی هم حاصل نظامات فکری مدرن و به روز هستن که بر همین اساس اصطلاحاتی همچون خرافات مدرن شکل گرفته . گاهی چون چیزی استفاده کردیم احمق ظاهر میشیم مثل انواع مواد مخدر توهم زا گاهی هم توسط دیگرانی احمق ، احمق به نظر رسیدیم فقط تصور کنید وقتی گالیله و کوپرنیک برای اولین بار تفکرات قدیمی درباره زمین تخت یا مرکزی رو زیر سوال بردن توسط حتی بی سواد تربن افراد زمانه چجور مورد تمسخر و حتی تکفیر قرار گرفتن و گاهی احمق ظاهر شدیم چون تحت فشار محیط از اون احمق ها پیروی کردیم فقط تصور کنید پیروی میلیون ها نفر از هیتلر رو و یا مصری هایی که به خاطر پرستش سگ و گربه تسلیم ارتش کمبوجیه پادشاه ایران شدن . گاهی چون خیلی فشار رومون زیاد بوده احمق ظاهر شدیم گاهی چون هیچ کس نبوده بهمون بگه بالای چشمت ابرو و به همین دلیل پیوسته ، هر بار یک پله بیشتر در حماقت و البته غرور و خود زیاد بینیمون غرق شدیم . از بحث صورتهای مختلف حماقت و عوامل دخیل بگذریم . حماقت خوبه یا بد؟ فضیلته؟ رذیلت؟ خنثاس؟ و اگر حد وسطی هست کجا؟ تا کجا احمقیم ؟ تا کجا عاشقیم؟ تا کجا شجاعیم؟ تا کجا به روزیم؟ تا به کجا وظیفه شناسیم ؟ تا کجا علم گراییم ؛ ظاهر پرستیم؟ ؛ معناگراییم؟ ؛ عقلانی ایم ؟ تا کجا وطن پرستیم یا جهان وطنیم؟ تا به کجا مغروریم ؟ یا نه .هیچکدوم .فقط احمقیم این لیست که به مرور تکمیل میشه در باب این موضوعات و موضوعات بسیار دیگه که به شمار و حضور ذهن نمیان حرف‌های زیادی برای ما داره .

یادداشت‌های مرتبط به اعتقاد بدون تعصب

            کتاب به یکی از مهم ترین مسائلی می پردازد که چندی است لاقل ذهن من رو به خودش مشغول کرده؛ یعنی اینکه در ضمن علم به نسبی بودن فرهنگ های مختلف و مشروع شدن آن با روبرویی با مسائل مهاجرین و ...،  چگونه می توان برای صیانت از هویت (که شاید مهم ترین مسأله جوامع امروز است) از پایگاهی مطلق سخن به میان آورد. 
راه حل کتاب اخلاق است؛ راه حلی که مطلقا نمی توانم با آن همدل باشم. فارغ از اینکه اساساً تا چه میزان می توان دستاویز اخلاق شد، فرآیند استدلالی کتاب هم به نظر نامعتبر می رسد: در کتاب به صراحت از حداقلی اخلاقی به عنوان ذاتی بشری سخن به میان آورده می شود که به نظر ناموجه و غیرمعتبر است و بر همین سیاق است که در نهایت لیبرال دموکراسی به عنوان الگویی برای سیاست‌میانه‌روی معرفی شده و از آن دفاع می شود.
این سبک از ساده‌سازی مسأله رو شاید بشه به ژانری که کتاب در آن نوشته شده (یعنی مجموعه کتاب های تجربه و هنر زندگی که قصد نزدیک کردن فلسفه به زندگی هرروزه را دارد) تفسیر کرد و در نهایت با تسامح از کنار آن گذشت؛ ولی تعابیری در کتاب هست که با سبک نوشتاری برگر اساساً غیرهم‌خوان می‌نمود: عبارت های کتاب درباب مارکس و اصحاب «هرمنوتیک سوءظن» بیشتر شبیه گزیده‌نویسی ژورنالیستی است که از هیچ عمقی برخوردار نیست.
در عین حال نمیشه از نکات مفید ساده سازی مسأله هم غافل شد؛ در حالی که اساساً به نظر می‌رسه مشکل انسان های مقاوم دربرابر تأمل، صرفاً ثقیل بود متن ها نیست.