بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

آب انبار

آب انبار

آب انبار

3.4
13 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

30

خواهم خواند

9

شیخ با دو دست قبایش را چسبیده بود و می دوید.نعلین هایش را روی زمین لخ و لخ میکشید،می دوید و با خود میگفت:«چه می شنوم،از مکتب بانگ سگ می آید!وای بر من.ما کودک بودیم،این ها هم کودک اند.تازه جوان را می گوییم کودک،آنان همچنان کودک مانده اند.شاید این شیطنت ها خصلت تشکچه ی مکتب است.»

یادداشت‌های مرتبط به آب انبار

            «آب انبار»
هوشنگ مرادی کرمانی از شخصیت های مورد علاقه من است. هم نسلی های من او را با «قصه های مجید» می شناسند و کمی جوانتر ها با «مهمان مامان».

حکایت های پیوسته و مستقل «آب انبار» از آن دست روایت های حکیمانه است که بوی گلستان و بوستان می دهند. همیشه از خواندشان لذت می بریم و به فکر فرو می رویم. نه خیلی سخت اند و نه خیلی ساده اما تا بخواهی خودمانی اند!

در پشت پرده داستان نویسنده یک گزاره اخلاقی را در موقعیت های متفاوت به تصویر می کشد و نظر افراد مختلفی را راجع به آن پرس و جو می کند. دنبال کنندگان فلسفه یا منطق مطمئنا از این بازی هوشمندانه و البته جذاب لذت می برند.(هرچند از  اینکه به ورطه نسبیت مطلق اخلاقی بیافتید بیمناکم!)
نویسنده همچون سازه های ایرانی اسلامی از نماد های گوناگون و هزارنقشی در داستان بهره برده که فضایی زنده، ذی شعور و حکمیانه به در و دیوار این دیار و مردمانش می دهد و نسخه ای رویاپردازانه از جامعه امروز ما را برای بیان مطلوب دل خویش ترسیم می کند.

اجازه دهید کمی ذائقه ها را با معجون حقیقت تلخ کنم؛ این کتاب را برسانید به دست نو«جوانان» و نو«مردانی» که نعره ی مستانه شان با پول و اعتبار پدر،  بلند است و آن کودک گل به دستی که هر روز سر چهار راه شاخه های جانش را به دستان بیرون آمده از  خودروهای لوکس تقدیم می کند.
باشد که همه ادب و آداب بیاموزیم. 
کوچک همه تان ،سیدعلی