آتالا و رنه

آتالا و رنه

آتالا و رنه

2.2
2 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

7

لیست‌های مرتبط به آتالا و رنه

خانواده من و بقیه حیواناتخداحافظ گاری کوپرلیدی ال

سیاهه‌ی صدتایی رمان

100 کتاب

اولا صد تا بيش‌تر شد، گفتيم صد و ده تا بشود تيمنا و تبركا، آن هم نشد! مي‌توانيد خودتان تا صد و ده را پر كنيد. ثانيا براي بعضي از كتاب‌ها كه ترجمه‌هاي متعدد داشت، ترجمه‌ي به‌تر را -به انتخابِ خودم!- برگزيدم. ثالثا نه كسي با خواندنِ رمان بي‌دين مي‌شود، نه دين‌دار، اين هر دو، كارِ آخوند است! رابعا اين‌چنين سياهه‌اي را آن‌چنان كه پيش‌تر گفته‌ام، قديم‌ها ناصرزاده‌ي عزيز به ما -به دوستانم و نه به من!- پيش‌نهاد كرده بود، اما از آن‌جا كه سياهه‌ي وي را نيافتم، سياهه‌ي خود را نوشتم، كه يحتمل حذف و اضافاتي دارد. خامسا شايد بعضي از رمان‌هاي تازه منتشر شده مثلِ "سورِ بز" از دستم در رفته باشند، اما از آن‌طرفِ قضيه شايد بعضي از رمان‌هاي قديمي را نيز فراموش كرده باشم، مثلِ "هكلبري فين" يا "تام ساير". اين به آن در. سادسا در اين سياهه‌ي رمان، كتاب‌هايي وجود دارند كه اصالتا رمان نيستند، مثلِ "هفت روزِ آخر" رضا بايرامي. سابعا اگر پنج دقيقه‌ي ديگر به من وقت مي‌دادند، نامِ بيست رمانِ ديگر را اضافه مي‌كردم، و يحتمل نامِ ده كتاب را نيز حذف. اما به هر رو شما مي‌توانيد مطمئن باشيد كه از اين صد و اندي، دستِ كم پنجاه تا را بايد (حتا در دورانِ سپري‌شده‌ي بايدها و نبايدها!) بايد خواند... ثامناً -كه خيلي سخت است- همان هشتماً! بعضي از جاهاي خالي را كه بدجوري توي ذوق مي‌زد با توضيحاتي بي‌ربط پر كرده‌ام. ترتيب هم كاملا تصادفي است. تاسعاً اين قلم آن‌قدر از استعداد و فروتنيِ توامان برخوردار مي‌باشد كه كارهاي خودش را در اين سياهه نياورده باشد. منتقدانِ گرامي بي‌جهت دنبال‌شان نگردند!!! رضا امیرخانی، اردیبهشت 1397 *هشت‌تایش اینجا جا نشد: سنگ صبور (صادق چوبک)، بارون درخت نشین (ایتالو کالوینو)، سنگ‌اندازان غارِ کبود (داوود غفارزادگان)، روی ماه خداوند را ببوس (مصطفا مستور)، مرغان شاخسار طرب (کالین مک کالوی)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، مجمع الجزایر گولاک (الکساندر سولژنیتسین)، مسخ و درباره‌ی سمخ (کافکا و ناباکوف).

یادداشت‌های مرتبط به آتالا و رنه

            آشتي با آسمان
در ستايش داستان «آتالا و رنه» شاتوبريان 
كلاسيك يعني آشتي با آسمان و اميد به آمدن روز هاي خوب:
« تنها پرهيز و پارسايي تست كه مي تواند، در شكوه كردن و ناليدن، حقي به تو بدهد! ... تو جز هوسها و خواهشهايت، هيچ چيز نداري كه به من ارمغان داري؛ با اينهمه به گستاخي، آسمان را متهم مي كني كه مايه تيره روزي تست!»
« خداي من، كار خويش را به پايان بر. آرامش و بر آسودگي را به اين جان آشفته پريش باز آور؛ و چنان كن كه از تلخكاميها و سيه روزيهايش مگر خاطره هايي ساده و سودمند بر جاي نماند».
« تو همواره تيره روز و نگون بخت، نخواهي ماند: اگر آسمان امروز ترا با تلخكاميها مي آزمايد، تنها براي آنست كه دلت را بيش از پيش بر رنج و درد ديگران نرم گرداند؛ اي شاكتا، دل آدمي به آن درختاني مي ماند كه صمغ خود را، براي درمان زخم آدميان، تنها زماني عرضه مي دارند كه تيشه تيز بر پيكرشان زخم زده باشد».
كلاسيك يعني پاسخ به احساس ماخولياي درونت و بداني كه تو تنها آدمي نيستي كه به انتهاي توهم رسيده اي:
«اي بُرنايِ گزافه كار و لافزن كه پنداشته اي كه آدمي، خود به تنهايي خويشتن را بسنده تواند بود! تنهايي براي آن كسي كه نمي تواند با خداوند بزيد، زيان بار و بدفرجام است».
كلاسيك يعني ويكتور هوگو كه مي گويد: «مي خواهم شاتوبريان باشم يا هيچ».
رضاامير خاني! به خاطر معرفي اين كتاب در سياهه صد و نه تائي ات ممنونم.