تابستانی به رنگ اقیانوس

تابستانی به رنگ اقیانوس

تابستانی به رنگ اقیانوس

گیلیان مک دان و 3 نفر دیگر
4.2
8 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

17

خواهم خواند

9

یادداشت‌های مرتبط به تابستانی به رنگ اقیانوس

            مصداق بارز نطلبیده مراده برای من این کتابه. اولین نمایشگاه کتاب بعد از کرونا با یه لیست که خواهرم دستم داده بود توی غرفه پرتقال می چرخیدم که جلد کتاب چشمم رو گرفت و با توضیح یک خطی خانم مسئول غرفه در یک چشم به هم زدن خریدمش.
توضیح یک خطی خانم مسئول غرفه این بود که:داستان درباره یه دختریه که درقبال برادر کوچکترش مسئولیت زیادی داره و مراقب برادرشه تا اینکه می رن مسافرت و اتفاقای جدیدی می افته... خب منم که بچه بزرگه ام و از قضا یه برادر کوچکتر دارم!
عنوان انگلیسی کتاب تابستانِ کرم ابریشمه. داستان کت، جوجو و مادرشون آماندا که توی سانفرانسیسکو زندگی می کنن اما یه تعطیلات تابستونی پر ماجرا کنار اقیانوس نصیبشون میشه. 
کت هم مخفف کاترین میشه و هم مخفف کاتر پیلار(کرم ابریشم).داستان از زبان دانای کل روایت میشه اما بیشتر احساسات کت رو روایت می کنه.
مثل همه کتاب های پرتقال احساسات، فضاها و آدم ها خیلی عالی توصیف شدن. خونه کت و جوجو توی سان‌فرانسیسکو، خونه لی لی و میکن، اتاق آماندا، فروشگاه، بستنی فروشی و ساحل رو کاملا می تونستم با جزئیات تصور کنم. حین خوندن کتاب انگار همه جا حضور داشتم؛ توی اتاق آماندا کنار پنجره بودم، یا داشتم توی جاده اوشن دوچرخه سواری می کردم یا توی ساحل پرسه می زدم. و انگار همه رو صد سال بود می شناختم، میکن، لی لی، هریت، ندی و حتی بابای کت رو.
به عنوان خواهر بزرگتر کت و دغدغه هاش رو درک می کردم و برای همین عاشق داستان و عاشق شخصیت کت شدم.  جزیره انگار برای کت جزیره جادویی بود، جایی که بتونی در اولویت باشی، کمتر نگران جوجو باشی و آدمایی که قدر تلاش هات رو می دونن و می خوان چیزی رو در اختیارت بذارن که نمی تونستی داشته باشی، آدمایی که بهت قول میدن و آدمایی که می تونی درباره پدرت باهاشون صحبت کنی، یه جای نرم برای فرود اومدن و یه شونه برای گریه کردن.برای کت خوشحالم که اینا رو بدست آورد.
نویسنده توی کتاب روابط خواهر و برادر، پدر و مادر و فرزند و نوه و مادربزرگ و پدربزرگ رو به تصویر می کشه و نشون میده که چقدر این روابط متفاوتن و چقدر بهشون نیاز داریم.
بین همه شخصیت ها با آماندا کمتر از همه ارتباط گرفتم و یجورایی ازش عصبانی شدم. به نظرم خودخواه و خیلی کله شق بود.