بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

خموشان

خموشان

خموشان

آلبر کامو و 1 نفر دیگر
3.6
5 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

10

خواهم خواند

9

مسئله‌ی جنگ الجزایر و انقلاب و استقلال آن‌چنان بر روشنفکران فرانسوی تاثیر داشت که تا دهه‌ها متاثر از آن، داستان، رمان، مقاله، جستار، فیلم و تئاتر خلق کردند و البته هنوز رگه‌های عمیقی از این تاثیر در آثار هنرمندان امروزی فرانسوی نیز دیده می‌شود. مفاهیمی چون وطن، تبعید، انزوا، تنهایی، معصومیت، قلمرو و حاکمیتی که دیگر از دست شده، در بسیاری از این آثار دیده می‌شود. یکی از شاخص‌ترین این نوشته‌ها، کتاب «خموشان» نوشته‌ی «آلبر کامو» است که دغدغه‌های فلسفی، روانشناختی و سیاسی سایر کارهایش در آن نمود بارزی دارد. علاوه بر همه‌ی آنچه در باقی آثار کامو وجود دارد و «خموشان» نیز از آن‌ها مستثنی نیست، داستان‌های این کتاب سرشار از نشانه‌های واضحی از زندگی شخصی و خانوادگی کامو هستند، از شغل معلمی شخصیت داستان «میزمان» تا دغدغه‌های شخصیت داستان «دارو» و شغل بشکه‌سازی داستان «خموشان» که پیشه‌ی خانوادگی خانواده‌ی کامو بوده است. «آلبر کامو» در تمام زندگی نه چندان طولانی‌اش یک روشنفکر متعهد بود که هنر و ادبیات و فرم دغدغه‌ی اساسی‌اش بود چون می‌دانست فرم هیچ نیست جز خود محتوا، از همین روی کتاب «خموشان» نیز مانند دیگر آثارش دغدغه‌های فرمی و سبکی او را در خود دارد که به داستان‌های کتاب تنوعی داده که جذاب‌تر و خواندنی‌ترشان کرده است.

یادداشت‌های مرتبط به خموشان

            روشن است که فلسفه، در حالتی از خود، وظیفه‌ی تسلی‌بخشی به خاطر انسان را به دوش می‌کشد. در پیچ‌وخم زمانه آن‌گاه که فرد به ستوه می‌آید و تحمل مشقت‌های زندگی برش دشوار می‌شود و بر چرایی همه‌ی این‌ها از خود پرسش‌گر می‌شود، این آینه‌ی فلسفه است که رنج  و اندیشه‌های‌ گذشتگان را بر ما نمایان می‌کند و راه‌های گریز از بن‌بست‌های ذهنی را به ما نشان می‌دهد. به تجربه‌ی شخصی، فلسفه‎‌ی کامو برای من مدت‌ها به مانند مأوا و جان‌پناهی بوده در برابر ناملایمات و دشواری‌های زندگی. با این حال اما، مدتی بود که پرسش‌های گذشته دوباره به سراغم آمدند و این بار انگار کلام کامو مرا آرام نمی‌کرد. خواندن این کتاب و داستان‌های کوتاهش بر این ناآرامی دامن زد و شاید برای اولین بار ضعف‌های اساسی آن را برایم آشکار ساخت. 
این کتاب  کوچک که شامل شش داستان کوتاه می‌شود و کامو آن را به سال 1957 به چاپ رسانید، حول زمینه‌ی تنهایی درونی انسان و احساس بیگانگی با جامعه می‌گردد. کامو آن را به تأثیر از زندگی فرانسوی‌های ساکن الجزایر نوشته و رگه‌هایی از زندگی شخصی او زیر همان آفتاب معروف الجزایر در خلال این داستان‌ها به وضوح دیده می‌شود. به طور جزئی‌تر، اختلافات فرهنگی مردمان فرانسه و مسلمانان الجزایر جرقه‌ای بوده که احتمالاً اکثر این داستان‌ها بارقه‌ی خود را از آن گرفته‌اند. فرم داستان‌ها همان فرم همیشگی فیلسوف فرانسوی است و قلم او همچنان در توصیف بیگانگی و تنهایی کم‌نظیر و موفق است. با این حال آن چه که در این داستان‌ها مرا به نقد وا داشت و کارکرد فلسفه‌ی کامو را برایم زیر سوال برد، نگاه طبقاتی اوست. قهرمان‌های او در این داستان‌ها -همچون مورسو در بیگانه- موضعی نسبتاً بالا در جامعه‌ای که احساس بیگانگی با آن می‌کنند دارند. همه‌ی آن‌ها از رفاه نسبی و احترام در محیط زندگی خود برخوردارند و با اینکه این موضوع به طور واضحی بیان نشده، اما گویی نوعی نگاه بالا به پایین به بومی‌های الجزایری دارند. بدیهی است که گرفتار پوچی شدن در چنین شرایطی بسیار متفاوت از موضع پایین‌تر است. این که آیا می‌توان با این فلسفه و نگاه، مثلاً در جامعه‌ای که مردمش به فرد نگاه یک غریبه را دارند دوام آورد یا خیر، موضوعی بود که به نظرم ایراد کار کامو در این داستان‌هاست. در واقع شاید برای فرانسوی‌هایی که به الجزایر رفته‌اند چنین نگاهی بسیار کارآمد باشد، اما به زعم من اگر فرضاً افرادی از الجزایر به فرانسه بروند، نمی‌توانند ارتباطی با این نگرش پیدا کنند و این فلسفه عملاً به کارشان نمی‌آید. جمله‌ی معروف کامو در این کتاب:" این جهان محل تبعید انسان است و با این حال تنها پادشاهی است که او می شناسد." کمابیش بر این نکته صحه می‌گذارد. ذکر این مسئله هم خالی از لطف نیست که نام این مجموعه در زبان انگلیسی، "تبعید و پادشاهی" است. 
با این وجود، برای علاقه‌مندان به کامو، این کتاب هم جذاب و گیرا است و ترجمه‌ی موجود از آن هم ترجمه‌ای روان و خوب است. 
          
            قهرمان‌های داستان‌های کوتاه کامو در این کتاب همه افرادی هستند تنها. این تنهایی می‌تونه جسمی باشه یا روحی و یا شاید هر دو. بعضی از این تنهایی راضی هستن و بعضی ناراحت. گاهی به اون تن میدن و گاهی ازش فرار می‌کنن. این‌که با یک تم واحد چند داستان و پایان مختلف نوشته خیلی جذاب بود. و جالب اینکه همه این‌ها هم قابل درک بودن. چه ژانین که برخلاف میلش همسفر شوهر تاجرش بود و چه ژناس که از اون همه توجه عاصی بود و نمی‌تونست به اوضاع اعتراض کنه. 

فقط یک مورد شخصیت اصلی تنها نبود و تنهایی رو در شخص دیگری می‌دید اون هم داستان خموشان که کارگر شکست‌خورده در اعتصاب، حتی در سخت‌ترین لحظات همدلی همکاران و خانواده‌اش رو داشت. ولی رییسش موقع مریضی دخترش تنها بود و کسی باهاش همدردی نکرد و از نظر ایوار کارگر، تقصیر خودش بود.

اشارات و توصیف‌های غیرمستقیمی هم به تفاوت‌های فرانسوی‌ها و الجزایری‌ها کرده بود. طبیعتا این توصیف‌های نوشته شده در دهه ۵۰ میلادی، انسان فرانسوی رو عمدتا دست بالا گرفته. اما این رویه قطعی تو همه داستان‌ها نبود. حتی من احساس می‌کردم نوعی غبطه نسبت به راحتی و اتحاد مردم بومی در نوشته‌های کامو حس می‌شد. در شرایطی که شخصیت اصلی تنها یا بی‌کس یا دورافتاده بوده، دیدن اینکه عرب الجزایری یا سیاه برزیلی یا حتی مردمان فقیر محله‌های دور از هنر و ادبیات پاریس (داستان ژناس) سرزنده و پر از زندگیه حتما حسرت‌انگیزه.