بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

تس دوربرویل

تس دوربرویل

تس دوربرویل

تامس هاردی و 1 نفر دیگر
3.8
14 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

28

خواهم خواند

24

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

تس دوربرویل یکی از تکان دهنده ترین رمان های هاردی است. نداری خانواده، تس دوربی فیلد را به خدمت کسانی می کشد که گمان می رود از خویشاوندان وی باشند... و الک پسر جوان خانواده ی خویشاند وی را می فریبد...تس سرانجام با انجل کلر ازدواج می کند، و پس از ازدواج نزد وی به خطاهایی که مرتکب شده اعتراف می کند اما انجل، با اینکه خود معصوم نیست او را نمی بخشد...خانم سیمون دوبووار، فیلسوف فرانوی این اثر را در مقام اثری مافوق فلسفی ستوده است.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

25 صفحه در روز

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به تس دوربرویل

یادداشت‌های مرتبط به تس دوربرویل

            تس... آخ تسی عزیز من.
نمی‌دونم در مورد این کتاب چطور بنویسم... مرورهای خوبی ازش در همینجا خوندم و نمی‌دونم چه چیزی می‌تونم بهشون اضافه کنم.
شرح، یا خلاصه‌ای از داستان رو که هرجا سرچ کنید یا نگاهی بندازین سریع پیدا می‌کنید...  ولی خلاصه‌ش رو در این زیر می‌گم و بعد احساسات خودم رو شرح می‌دم و اگه نمی‌خواین براتون اسپویل شه، چیزهای داخل این مثلث‌ها رو نخونید و ادامه بدین.


🔻🔻🔻
 خطر فاش شدن همهٔ داستان:

تس، دختر شانزده ساله‌ای که در جنگل بهش تجاوز می‌شه، اونم توسط کسی که فامیلی اصلی تس رو دزدیده. الک دوربرویل. بعد بچه‌ای به دنیا میاره، بچه‌اش می‌میره، بدبخت و بیچاره‌ست و همه‌ش کار می‌کنه، در این بین عاشق کسی میشه به اسم انجل کلر. انجل هم عاشق و شیفته تس شده. ازدواج می‌کنن و وقتی تس به انجل میگه که این اتفاق‌ها برام افتاده، انجل ولش می‌کنه می‌ره برزیل. تس هم بیچاره‌تر از قبل میشه و هی بیشتر و بیشتر کار می‌کنه تا بلکه بتونه خانواده‌اش رو از وضعی که دارن نجات بده. در این بین الک دوباره برمی‌گرده. هی اذیتش می‌کنه و بهش می‌گه من خانواده‌ات رو تامین می‌کنم، تو بیا با من باش. تس هم بعد کمی مقاومت قبول می‌کنه و می‌ره باهاش. بعد انجل سر عقل میاد و برمی‌گرده. و وقتی میاد پیش تس... تس هم دیوونه میشه و میزنه الک رو می‌کشه و با انجل فرار می‌کنن... چند روزی با هم خوشن تا اینکه پلیس تس رو پیدا می‌کنه و می‌بره اعدام می‌کنه.
🔺🔺🔺

خب... از نظر خط داستانی این همهٔ داستان بود... اما کتاب... اما کتاب فقط این نیست.  هزاران هزار نماد و راز و تلمیح‌های دینی و ادبی داره که اصلا مغز آدم سوت می‌کشه و من اصلا نمی‌تونم به خودم اطمینان داشته باشم که حتی نصفش رو درست و حسابی فهمیده باشم. برای همین پسگفتار کتاب خیلی کمک‌کننده خواهد بود برای درک بیشترش. و بعد..
بعد می‌رسیم به بخش همدلانه کتاب. بخشی که من چقدر می‌تونستم خودم رو جای شخصیت‌های کتاب بذارم. چقدر بهشون احساس نزدیکی کنم و اونا چقدر خاکستری بودن... چقدر واقعی بودن... چقدر آدم در غم و اضطراب غوطه می‌خورد... یه جاهایی از داستان، حس می‌کردم تب دارم. تب دارم و هذیون می‌گم و به خودم می پیچیدم... امان از این قلم گیرا واقعا.
نکته جالب دیگه کتاب برای من این بود که توماس هاردی، به عنوان یه مرد قرن نوزدهمی، چقدر امروزی فکر می‌کرده. چقدر نقش آموزش رو مهم می‌دونسته. چقدر سرزنش نمی‌کنه. چقدر درک خوبی از احساسات زنانه شخصیتش داشته. و چقدر عجیبه که برای داستانش یه مرد نجات‌دهنده خلق نکرده... خیلی جالب و تاثر برانگیز بود برام این موضوع.

خلاصه اگر داستان کلاسیک جذابی می‌خواین که زمینه‌هایی اجتماعی هم داشته باشه و حجمی از نماد و اسطوره و غم و غصه؛ تس انتخاب خوبیه. اونم با این ترجمه درخشان. ✨
          
            چه کتاب نفس‌گیر، تاریک، تلخ و به‌شدت زیبایی بود. احساس می‌کنم دلم نمی‌خواد فعلاً چیز دیگری بخونم تا هی مزه مزه کنم تمام وقایع و شخصیت‌های این داستان سحرآمیز رو که سِحر و جادوش از نوع سِحر و جادوی سیاه و تاریک قلعه‌های قدیمی قرون وسطی‌ای‌ است.
این اولین مواجهه‌ی من با توماس هاردی بود و خوشحالم که این کتاب رو انتخاب کردم برای اولین مواجهه. در ظاهر شاید کتاب ساده‌ای به نظر بیاد، اما قطعاً این‌طور نیست. داستان چیزی بین داستان‌های کلاسیک نویسنده‌هایی مثل جین آستین و خواهران برونته (از بین‌شون به نظرم به فضای ذهنی امیلی برونته نزدیک‌تر بود) و رمان‌های مدرن‌تر بود و از نظر زمانی هم همین‌طوره. این داستان قرن نوزدهمی تمام اون پیچ و تاب‌های جنبش‌های تاریخی و دگرگونی‌های آن عصر رو به ظرافت و زیبایی نشون می‌ده. جوری که آدم ممکنه از کنار نشونه‌هاش به سادگی عبور کنه و متوجه‌شون هم نشه.
مشخصه‌ی قرن نوزدهم به نظر من رمانتیسیسم‌ه و عناصرش رو می‌شد به خوبی در این داستان دید. پیوند با طبیعت و گذشته‌ی رؤیایی، بیزاری از تحولات ماشینی و پیشرفت‌های تکنولوژی، فردگرایی و احساسی‌گرایی افراد و حتی عدم پایبندی به سرزمینی که در اون به دنیا اومدی و علاقه به کشف و سفر همواره که نه‌تنها در رفتار کارگران که مدام از این مزرعه به اون مزرعه می‌رفتن نمود داشت، بلکه انجل رو از انگلستان به برزیل کشوند.
اما درباره‌ی داستان و شخصیت‌ها. داستان رو هم می‌شه بسیار نمادین تفسیر کرد، هم به صورت عینی. اما هر چه هست از همان صفحه‌های آغازین و با تعریف ماجرای «جنگل سفید» متوجه می‌شویم که در این داستان اتفاقات تلخ و خونباری می‌افتند و به هیچ‌وجه نباید انتظار پایانی خوش داشته باشیم. به صورت عینی که مشخصه. تس دختری روستایی و ساده‌دل که در نوجوانی به او تجاوز می‌شود و این واقعه کل زندگی او رو تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. اما به صورت نمادین و با استفاده از همان مؤلفه‌ی رمانتیک می‌توانیم تس رو نماد زمین و طبیعتی بدانیم که مورد تجاوز تکنولوژی و صنعت و ماشین‌ها قرار گرفته است. در این خوانش آلک دوربرویل که به تس تجاوز کرده است، نماد این صنعت و ماشین‌هاست. حتی فامیلی تس (دوربی‌فیلد) و فامیلی آلک (دوربرویل) که در آن به جای ویل (به‌معنای اراده)، فیلد (به‌معنای زمین) جایگزین‌شده این مسئله رو پررنگ‌تر می‌کنه.
اما در این اتفاقی که می‌افته و زنجیره‌ای از اتفاقات تراژیک رو به دنبال داره، نه تس تمام و کمال مقصره، نه آلک و نه حتی انجل که می‌تونست حامی و فرشته‌ی محافظ تس باشه و این کار رو نکرد. تس و حتی آلک قربانی سادگی و عدم‌بهره‌وری از تربیت و آموزش درست‌و‌حسابی و درخور هستند. حتی آنجل که دم از آزاداندیشی می‌زند هم‌چنان در دام سنت‌های فکری‌ای است که از پدرانش به او رسیده‌اند. مثلاً در ابتدا می‌گوید از خاندان‌های بااصل و نسب بیزار است، اما وقتی می‌فهمد تس از خاندان بزرگی است بسیار خوشحال می‌شود. و با اینکه ادعا می‌کند ادعاهای سنتی و مذهبی را باور ندارد، پس از شنیدن اعتراف تس بدون آن‌که کوچکترین رفتار انسانی‌ای از خود نشان دهد، او را در آسیب‌پذیرترین شرایط ممکن رها می‌کند و می‌رود. این قربانی بودن باعث می‌شود نتوانی در حین خواندن کتاب هیچ یک از شخصیت‌ها رو تمام و کمال مقصر و در عین حال تمام و کمال بی‌گناه بدانی.


در نهایت فقط می‌گم اگه دوست دارین یه رمان تراژیک درست حسابی با شخصیت‌پردازی بسیار خوب، با فضاسازی‌های نمادین و پیچیده بخونین این رمان رو از دست ندیدن. ترجمه‌ی خیلی خوبی هم داره از آقای ابراهیم یونسی.