عاشقی به وقت کتیبه ها (مجموعه داستان)عاشقی به وقت کتیبه ها (مجموعه داستان)سیدعلی شجاعی3.114 نفر |5 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن1خواندهام20خواهم خواند3توضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرکتاب عاشقی به وقت کتیبه ها (مجموعه داستان)، نویسنده سیدعلی شجاعی.داستان کوتاه ادبیات داستانی مجموعه داستان دهه 2000 میلادی داستان ماجرایی ادبیات ایران داستان الهام بخش ادبیات معاصریادداشتهای مرتبط به عاشقی به وقت کتیبه ها (مجموعه داستان)saharbayazian1400/01/20 همینقدر پیچیده و همینقدر جذاب 01محمدحسین باقری1401/02/28 آری؛ این روزها رنگی ندارند، رنگی باش بر بیرنگیشان. 02علی راد1402/09/27 انتظار آدم باید در مقابل کتاب های مجموعه داستانی متفاوت باشه. بین کتابای اینجوری که خوندم از بقیه بهتر بوده. داستان ها عمدتا خوب و خیلی خوب بودند. از قلم نگویم که پسر کو ندارد نشان از پدره👌🏻 آری ، روزها رنگی ندارند، رنگی باش بر بیرنگیشان! 01محدثه دلنواز1402/08/19 #عاشقی_به_وقت_کتیبهها، مجموعهداستانی است از #سیدعلی_شجاعی که شامل نه قصه است: . داستان اول، آخرین دفاع یک متهم به قتل است، آن هم قتل دو نفر! که بیشتر شبیه اعتراف میماند پشت تریبون دادگاه. . داستان دوم، عاشقانهها و قرارومدار دیدارهای خسرو و راوی است در کوچهباغی اول غربی. تا وقتی که سروکله سیاوش پیدا میشود... . داستان سوم، استیصال و آشفتگی دانیال و سونیای مسیحیست، از سرطان خون دخترشان که دکترها جوابش کردهاند... . داستان چهارم، قصه دختری است که بهخاطر عشقش به فؤادی که متأهل است، به روانپزشک مراجعه کرده. . داستان پنجم، با صحبتهای مردی شروع میشود که خود را پدر نقد ادبی میخواند و در ادامه، متون کهنِ ادبای شهیر را اراجیف و یاوه میداند و ادبیات کلاسیک را نقد میکند و از مردم گله دارد که آثارش را نمیخوانند... . داستان ششم، رفتوبرگشت زمانی حال است که مرد میخواهد به کوه برود و اولین صبح ازدواج که دوتایی به کوه میروند و یک سال بعدش و پنجسال بعد و ده سال و... . داستان هفتم، روایت مسعود و صفوراست که امروز عقد کردهاند. صفورایی که بعد از یک سال، پا به خانه مسعود گذاشته و مسعودی که از بدخلقی زنش میگوید و جدایی از او... . داستان هشتم، #عاشقی_به_وقت_کتیبه_ها. که طولانیترین داستان این مجموعه است، رفتوبرگشت زمانی دارد و بسیار خواندنی. خواندنی که ابتدا از هوشنگخان شروع میشود که مستی از سرش پریده و با لگد افتاده به جان طلعت. طلعتی که مادر محیاست. محیایی که زندگیاش را برای احسان تعریف میکند و... . داستان آخر، ابتدایش، ابتدای داستان اول است و ادامهاش مقتولان آن و میگوید از منطق درام و اعتراف نویسنده و... کاتبی که فقط نگاه میکند و تهش لبخند ملیحی تحویل میدهد. 07فاطمه افتخا ی1401/02/28 چه بگویم فرزند استاد است دیگر...قلم از قلم پدرش کم نداردهمان قدر ارزشی همان قدر تند شاید حتی بیشتر...... 00