در یک چشم به هم زدن: اندیشیدن بدون اندیشیدن

در یک چشم به هم زدن: اندیشیدن بدون اندیشیدن

در یک چشم به هم زدن: اندیشیدن بدون اندیشیدن

مالکولم گلدول و 2 نفر دیگر
5.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

2

ناشر
پیکان
شابک
9789643285784
تعداد صفحات
230
تاریخ انتشار
1386/12/11

توضیحات

        بخشی از مغز ما که بسیار سریع نتیجه گیری می کند، "ناهشیاری سازگار" نامیده می شود و مطالعه ی این نوع تصمیم گیری یکی از مهم ترین زمینه های جدید روان شناسی است. ناهشیاری سازگار اشاره به کامپیوتر قدرت مندی دارد که به سرعت اطلاعات فراوانی را که به آن ها نیاز داریم، پردازش می کند، مثل زمانی که به خیابان قدم می گذاریم و ناگهان متوجه  می شویم کامیونی به سمت ما در حرکت است، فرصتی نداریم که به گزینه های مختلف فکر کنیم و فقط باید عمل کنیم. ذهن انسان با واگذار کردن بخش قابل ملاحظه ای از اندیشه به ذهن ناهشیار، به کاراترین شکل ممکن عمل می کند. ناهشیاری سازگار به شیوه ای عالی بر جهان اشراف دارد، اشخاص را از خطر آگاه می سازد، هدف گذاری می کند، و به روشی پیچیده و موثر اقداماتی را پیش روی ما قرار می دهد. نگارنده در کتاب حاضر ضمن بررسی تصمیم گیری لحظه ای بر این موضوع نیز تاکید می کند که در مواقعی غریزه و شم  ممکن است به ما خیانت کند و یا به عبارتی جایزالخطا است. مهم ترین هدف وی این است که ما را متقاعد سازد قضاوت های فوری ما و اولین تاثیری که روی ما گذاشته می شود، قابل آموختن و مهار کردن است. نظریه ی برش های نازک، تصمیمات شتاب زده، ایجاد ساختاری برای خودانگیختگی، ذهن خوانی، و گوش دادن با چشم برخی از مطالب کتاب است.
      

لیست‌های مرتبط به در یک چشم به هم زدن: اندیشیدن بدون اندیشیدن

یادداشت ها

          مالکوم گلادول می‌آموزد که گاهی همانند ماجرای مجسمه‌ی کورو یا شبیه‌سازی جنگ، باید به حس خود اعتماد داشته باشیم و تجزیه و تحلیل اضافی جز خراب کردن تصمیممان، فایده‌ای ندارد. (مصداق خطایی که دیگران مانند دوبلی، کانمن و نسیم طالب به عنوان خطای اطلاعات اضافی مطرح می‌کنند) 
گاهی هم مانند قضیه‌ی نوشابه‌های پپسی و ماجرای دیالو باید از ناخودآگاه پیروی نکرد و بررسی دقیقتری نمود. البته که تمرین زیاد ممکن است باعث ‌شود متخصصانی بوجود بیایند و مهارتی کسب نمایند که ناخودآگاهشان از خودآگاهشان دقیقتر باشد.
در ماجرای کوک‌کانتی زمانی را توضیح داد که کم، زیاد می‌شود و براساس اطلاعات غیرضروری اضافی پزشکان ممکن است تصمیمهای نادرستی گرفته شود؛ پس نیازی به اینهمه اطلاعات جانبی بیهوده نیست.
یاد داد گاهی باید چشمان را بست و به صدای نواختن ساز گوش داد تا موسیقی را درک و از پیشداوری پرهیز کرد.
گفت زشت و زیبا نسبی هستند و چیزهای عجیب معمولا زشت به نظر می‌رسند ولی ممکن است بعد از مدتی که عادی شدند، نهایت زیبایی باشند و دیگران در تقلید آن از یکدیگر سبقت بگیرند.
توضیح داد برای سنجش لذت بردن یا عدم لذت بردن از بعضی چیزها همانند نوشابه و موسیقی، جرعه‌ای نوشیدن و لحظه‌ای گوش دادن فایده‌ ندارد؛ بلکه باید با آنها زیست.
گلادول اثر هاله را برایم تکرار کرد؛ جایی که وارن هاردینگ که دیگران از روی ظاهر و رفتار تردیدی نداشتند رئیس جمهور بزرگی خواهد شد و ناخودآگاه لقب رئیس جمهور بزرگ را برایش بکار می‌بردند، در زمره‌ی روسای جمهور بد و ناموفق آمریکا درآمد.
شمّ اقتصادی و تواناییهای ذاتی افراد را به رخ کشید تا خواننده حواسش به استعدادهایش باشد؛ جایی که موفقیتهای جک ولش و افراد مشابهش را مدیون تصمیم‌گیریهای فوری و قدرت نگاه آنها معرفی کرد نه مدیریت، کار زیاد و روشهای مناسب. (البته که بی‌تأثیر هم نیست)
کتاب نسبتا خوب ترجمه شده بود ولی ای کاش مترجم، نوشتار لاتین اسامی فراوانی که در کتاب نام برده شده‌اند را به صورت زیرنویس می‌آورد تا مراجعه به اطلاعات تکمیلی آسانتر باشد یا حداقل بتوانیم این اسمها را درست تلفظ کنیم. ضمنا بعضی جاها می‌توانست توضیحات تکمیلی ارائه کند که جایش واقعا خالی بود. برخی اغلاط تایپی هم در چاپ کتاب مشاهده می‌شد.
شاید بعضی از موضوعات برایم تکراری بود به این دلیل که آنها را از زبان دیگران خوانده بودم ولی برایم ارزشمند بود چرا که اینقدر باید آنها را مطالعه و در آن تفکر کرد تا به مهارت تبدیل شوند.
        

2