کوچه اقاقیا: رمان

کوچه اقاقیا: رمان

کوچه اقاقیا: رمان

1.3
3 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

1

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

خانم جان می خواهد برای فرزندش «میرزا ابوتراب» عروس تازه بیاورد. آنها مشغول آوردن جهیزیة «ماه منظر» بودند و «دلنواز»، دختر میرزا پا به پای خانم جان همة حرکات را زیر نظر داشت. وسایل اتاق مادرش را جابه جا می کردند و جهیزة ماه منظر جای آن را می گرفت. «زبیده»، خدمتکاری بود که به مادرش خیلی نزدیک بود و او را دوست داشت، و حالا «مروارید» و «جواهر» از طرف ماه منظر مشغول چیدن وسایل جدید بودند. بعد از جابه جا شدن وسایل، خانم جان به میرزا پیشنهاد داد تا دلنواز را از آنجا دور کنند، شب عروسی بی تابی او باعث شد به دستور خانم جان، مشهدی «اسدالله»، همسر زبیده او را به خانة دایی اش «عزیزالله خان» ببرد. این موضوع اتفاقاتی را به دنبال داشت که در ادامة داستان بازگو شده است.