بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

پولاددل

پولاددل

پولاددل

برندون سندرسون و 1 نفر دیگر
4.0
2 نفر |
2 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

5

تا کجا براى انتقام مرگ پدرت پیش خواهى رفت؟ در مقابل کسانى که شهرت را تسخیر کرده و مى خواهند هرآنچه را دوست دارى از تو بگیرند چه مى توانىبکنى؟ دیوید چارلستون سوداى انتقام پدرش را در سر دارد. او تا کجا مى تواند به مقصودش نزدیک شود و تا چه اندازه مى تواند براى متوقف کردن استیل هارت پیش برود؟ناجیان همان کارى را مى کنند که دیوید انجام آن را در سر مى پروراند. گروهى مخفى که بر علیه اپیک ها فعال هستند و تلاش مى کنند آنان را از بین برده و عدالت را در شهر برقرار کنند. بطور اتفاقى دیوید با آنان همراه مى شود و ناجیان هم درمى یابند به وجود او احتیاج دارند.آیا دیوید چارلستون در کنار گروه ناجیان مى تواند بر استیل هارت فائق آمده و شهر را از دست او و همراهانش آزاد کند...

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به پولاددل

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 97

پراف به طرف من برگشت خستگی عمیقی در چهره اش دیدم مانند شخصی که مدتهای مدیدی در حال جنگ و مبارزه بوده باشد. گفت: خوبه که به این موضوع هم فکر کنی، پسر. بیندیش و نگرانی و اضطراب رو حس کن. به خاطر عواقبی که ایدئولوژیت ممکنه پیش بیاره شبهایی رو وحشت زده و هراسان بیدار بمون، برای اینکه قیمت و هزینه مبارزه و جنگ رو بفهمی این کار خیلی بهت کمک میکنه در هر صورت لازمه به هشدارهایی بهت بدم جوابی وجود نداره که بتونی پیداش کنی انتخاب خوبی وجود نداره یا باید تسلیم یه ستمگر بشی یا توان تحمل فاجعه رو داشته باشی من که در نهایت راه دوم رو انتخاب میکنم هرچند به شدت روحم رو آزرده میکنه اگه ما مبارزه نکنیم نوع بشر از بین میره . به مرور به گوسفندهای اپیک تبدیل می‌شیم، برده و خدمتکارشون بدون هیچ حرکت و تغییری فقط بحث انتقام و بازپس گرفتن نیست موضوع نجات و بقای نوع و نسلمون درمیونه اینکه انسانها باید سرنوشتشون رو خودشون به دست بگیرن من ترجیح میدم رنج و عذاب رو انتخاب کنم تا اینکه یه سگ دست آموز بشم.»

یادداشت‌های مرتبط به پولاددل

بسم الله ا
            بسم الله اارحمن الرحیم

در خدمت شما هستم با یه کتاب دیگه از برندون سندرسون

توی قسمت قبلی یکم از حال و‌هوا و داستان این کتاب رو گفتم‌و‌حالا میخوام نکات تکمیلی رو عرض کنم🥸🤝

گفته بودم حال و هوای این کتاب منو یاد لاک‌پشتای نینجا می‌ندازه و باعث میشد به‌خودم زحمت ندم تصویر سازی کنم و خب نباید اینکارو می‌کردم.
شباهت باعث شد چشمم روی یه سری چیزا بسته بشه، مثلا من به طور ناخوداگاه شهر رو  پر نور تصور میکردم درحالی که نه خورشیدی در کار بود نه ماهی، برق شهریم توسط نقشه ناجیان به کل قطع شد و همه جا در تاریکی فرو رفته بود. علاوه بر اون اکثر بخش های کتاب در زیر زمین، چند طبقه زیر زمین و توی دخمه های پیچ در پیچ اتفاق افتاد و عملا مردم اونجا کم کم شبیه خفاش قدرت دید در تاریکی پیدا کرده بودن.

شما تقریبا همون اول کتاب یه حدسای می زنید و پوزخند می‌زنید که
_هه،دیگه دستت رو شده برندون،یه حقه‌ی جدید نشونم بده
و تادااااا، یه حقه جدید می‌زاره جلوتون🗿😂
درست اون لحظه که فکر کردید مچش رو گرفتید اون دستش رو باز میکنه و یه چیز جدید که دقیقا جلوی چشم‌تون بود رو تقدیم‌تون می‌کنه.

شخصیت اول این کتاب یه پسر خیلیییییی وراجه، بعضی جاها متوجه نمیشیم چی میگه که ظاهرا ترجمه اندکی می لنگد در این زمینه.
مطمئنا‌ اگه دیوید یه ادم واقعی بود همه اونو می روندیم چون حرافی و متهور بودنش از تحمل ما خارجه اما به شکل عجیبی این ویژگی ها کاملا به شخصیتش میان و اونو برجسته کردن.

و مسئله‌ی ایمان. کلا منتظر بودم ببینم ایمان‌دار گروه کیه که او را از میان خوبان برگزینم و گزیدم🤌😂
ابراهام عضو یه فرقه بود که حالا اسمشون خاطرم نیست، اعضای این فرقه به اپیک های باور دارن که ناجی مردم از دست کالامیتی ان.
اگه براتون سواله کالامیتی چیه باید بگم منم نمیدونم، ظاهرا یه بلای سرخه که‌وسط اسمون شعله وره ولی خورشید نیست و باعث به وجود اومدن اپیک هاست.
ولی خب ممکنه برعکش باشه🥸
راستی اون وزه خانوم (مگان)معلوم شد چرا با پسرم نامهربونی می‌کرد،اصلا هم دلم براش نسوخت😏


آیا خوشم اومد و ادامه.ش میدم؟
بلهههه، میخوام ببینم چی میشه

توصیه میکنم بخونید؟
بله، ولی نسبت به مجموعه‌ی ( مه‌زاد) قطعا ساده تره و خب من بدم نیومد
حقیقتا. 

بهش چهارستاره میدم و یکی بابت ترجمه کم می‌کنم.