بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

آهستگی

آهستگی

آهستگی

میلان کوندرا و 1 نفر دیگر
3.1
13 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

18

خواهم خواند

11

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

Milan Kundera's lightest novel, a divertimento, an opera buffa, Slowness is also the first of this author's fictional works to have been written in French. Disconcerted and enchanted, the reader follows the narrator of Slowness through a midsummer's night in which two tales of seduction, separated by more than two hundred years, interweave and oscillate between the sublime and the comic. Underlying this libertine fantasy is a profound meditation on contemporary life: about the secret bond between slowness and memory, about the connection between our era's desire to forget and the way we have given ourselves over to the demon of speed. And about "dancers" possessed by the passion to be seen, for whom life is just merely a perpetual show emptied of every intimacy and every joy.

لیست‌های مرتبط به آهستگی

مرگ ایوان ایلیچغرور و تعصبآهستگی

رمان‌هایی به پیشنهاد مصطفی ملکیان

23 کتاب

مصطفی ملکیان که پژوهشگر حوزه‌ی فلسفه‌ی اخلاق است، از جمله خردورزانی است که بیش‌تر از آن‌که آثار مکتوب داشته باشد، او را به نشست‌ها، سخنرانی‌ها و درسگفتارهایی که در طی این چند دهه برگزار کرده است، می‌شناسند. او که هم تحصیلات دانشگاهی در حوزه‌ی فلسفه دارد و هم تحصیلات حوزوی، در طی درسگفتارهای روان‌شناسی اخلاق به کتاب‌هایی اشاره کرده است که در سیاهه‌ی زیر می‌توانید رمان‌های این مجموعه را ببینید. لازم به یادآوری است که توضیحات جلوی هر عنوان کتاب از گفته‌های ایشان در همان جلسه است و نیز، این کتاب‌ها بر اساس ترتیب خاصی در این مجموعه قرار نگرفته‌اند. کوشیده‌ایم بهترین ترجمه و چاپ را از هر نسخه‌ی معرفی‌شده برای شما در این لیست قرار دهیم. «1. مرگ ايوان ايليچ، رمان كوتاهی از تولستوی. در آن آمده است كه از كوچكی به ما ياد می‌دادند كه هر انسانی می‌ميرد، سقراط انسان است، پس سقراط می‌ميرد؛ اما تا چند روز پيش از مرگ اين سخن را به لحاظ روانی نپذيرفته بود، چون در مواجهه‌ی با مرگ دچار حالت روانی‌ای می‌شود كه قبلاً نداشت؛ 2. غرور و تعصب، رمان معروف ادبيات قرن نوزدهم اروپا، كه بايد عنوانش را به «غرور و پيش‌داوری» ترجمه می‌كردند؛ 3. آهستگی، ميلان كوندرا، نويسنده‌ی پست‌مدرن روزگار ما. تمام سخن او در اين رمان اين است كه انسان چون عجله می‌كند كل زندگی خود را عاری از لذت كرده است؛ 4. رمان سولاريس، نوشته‌ی استانیسلاو لم، كه بعدها منبع الهام تاركوفسكی شد. او در اينجا مثال تلوزيون را می‌زند كه اول يك شبكه داشت و انسان تمام لذتی را كه داشت از آن می‌برد، اما الآن چندصد شبكه وجود دارد و هيچ وقت كسی از همه‌ی آن‌ها لذت كامل نمی‌برد، چون می‌داند شبكه‌ای كه هم‌اكنون در حال ديدنش است را به بهای محروميت از چندصد شبكه‌ی ديگر می‌بيند؛ 5. مائده‌های زمينی، آندره ژيد. نمونه‌ی خوبی برای آهستگی و لذت بردن از زندگی است كه می‌گويد وقتی زردآلويی را می‌خوری اول خوب در دهانت فشارش بده بعد لاشه‌ی آن را فروبده؛ 6 و 7. بینوايان، ويكتور هوگو. هميشه در بحث داوري افعال ديگران توصيه مي‌كنم كه آن بخش از اين رمان را بخوانيد كه مي‌گويد «آن كس كه بداند جنايت از چه دالان‌هايی گذر كرده است، هرگز داوری نمي‌كند»؛ 8. كتاب پدران و پسران تورگينف را بخوانيد، در آن شخصيتی هست كه مدارا می‌كند چون معتقد است حقيقتی وجود ندارد؛ 9 و 10 و 11 و 12 و 13 و 14 و 15 و 16. آثار داستايوفسكی، بهترين نمونه‌های وسوسه را در آثار داستايوفسكی می‌توان ديد، كسی به اندازه‌ی او به رويارويی وسوسه و ضابطه‌ی اخلاقي توجه نكرده است. رابينز، الهيدان آمريكايی طرفدار پل تيليش، جايی درباره‌ی داستايوفسكی گفته است كه او فلاكت و شكوه همزمان انسان را نشان داده است. يعنی قهرمان داستان‌های او گاه در برابر وسوسه‌ی چيزهای عظيم مقاومت می‌كند، اما در برابر چيزی به مراتب كمتر از آن هيچ مقاومتی ندارد: جنایت و مکافات، شب‌های روشن، قمارباز، ابله، بیچارگان، شیاطین، برادران کارامازوف، یادداشت‌های زیرزمینی؛ 17 و 18. رمان نامه‌های پیک ویک؛ 19. الیور تویست؛ 20. نمايشنامه‌ی معروف مولير در تمسخر فيلسوفان اسكولاستيک؛ 21. رمان كلكسيونر. در اين رمان قهرمان (يا ضدقهرمان) داستان از بس دوست دارد محبوب خودش را حفظ كند كه هيچ چيزی به او نرسد او را در صندوقي نگه مي‌دارد تا هيچ موجودي به او كاری نداشته باشد و كاري مي‌كند كه او می‌ميرد؛ بله پروانه‌ی خشكيده در اختيار ماست، اما اين پروانه غير از پروانه‌ای است كه هر لحظه جايی می‌رود؛ 22. اثر شل سيلور استاين، درباره‌ی كسانی كه به تكميل‌گری در عشق توجه دارند و می‌گويند عاشق كسی هستند كه آن‌ها را تكميل می‌كند، نه اينكه مشابه آن‌ها باشند يا نباشند؛ 23. گل‌های معرفت: مجموعه‌ی سه داستان».

یادداشت‌های مرتبط به آهستگی

            " آهستگی " رمانیست در نقد مدرنیته و جزء لاینفک آن یعنی "سرعت" 
نویسنده با مهارت خاصی دو داستان در دو زمان متفاوت(قرن ۱۸ و اواخر قرن ۲۰) با محوریت احساسات عمیق بشری را روایت میکند و در انتها هر دو را به هم پیوند میزند.
قرن ۱۸ شروع انقلاب جنسی میباشد و نویسنده به خوبی نشان داده که چگونه و با چه سرعتی مفهوم لذت جنسی با گذشت زمان تغییر یافته و این سرعت چه صدمه ای به این مفهوم زده! 
میلان کوندرا، به شیوه‌ای عالی، زمان داستان را (از قرن ۱۸) به سمت اکنون، می‌گرداند و تعارض کنش‌های غریزی انسان اکنون، و انسان قرن هجدهم را روی در روی هم قرار می‌دهد. در اتوبانی که ماشین‌ها در حال حرکت هستند کسی طول مسیر را گز نمی‌کند، هیچ کس توجهی به همسفر و لذت هم جواری ندارد، در سرعتی که ابزار ماشین ایجاد می‌کند همه چیز به حاشیه رانده می‌شود و انسان ماشینی فقط به سرمنزل مقصود و رسیدن به نقطه پایان می‌اندیشد. و در راه رسیدن به این هدف به مبارزه به خشونت به هر کنش غیر اخلاقی تن می‌دهد.
کاراکتر شوالیه (قرن ۱۸) که ریتم و زمان معاشقه اش همانند حرکت درشکه آهسته، طولانی و ماندگار است و ونسان(انتهای قرن بیستم) که همانند یک موتور سوار یا دونده کوتاه و گذرا کامجویی میکند و به همان سرعت فراموش میکند؛جالب اینجاست که هردو معتقدند که شب بینظیری را سپری کرده اند!
میلان کوندرا در کنار تبیین عدم انسان امروز به دریافت لذت‌ها و گذر از رنج و تنیدگی ماشینیسم و جنون سرعت و عدم ارامش انسان در عیش گرایی و ارگاسم سریع و پوچی به مبحثی دیگر به نام رقاصی می‌پردازد.
کاراکتر برک رقاص نماد انسان مدرن میباشد که تمایل به خودنمایی و شهرت دارد.
همه ما، در درونمان یک آدم رقاص داریم که البته در این دوران هم بر تعداد آن‌ها و هم شدتشان افزوده شده است.
با پدیدۀ رسانه‌های جمعی، ویژه اثرات تکنولوژی وصفحات مجازی و بازی دوربین‌ها، این شومن بازی‌ها و نمایش‌های افراطی و دامنۀ فالوورها و دنبال کننده‌های چنینی هم گسترده‌تر شده و ابزار نمایشی بیشتر شده است که این خود یکی دیگر از آفات مدرنیته میباشد.

رمان "آهستگی" فارغ از محتوا(که با بخشی از آن اختلاف مبنایی دارم) در فرم یک شاهکار است.
در عین تنوع شخصیتها و دو زمان متفاوت و چرخیدن داستان بین آنها ،مخاطب را سردرگم نمیکند.
و با اینکه قسمتهای آروتیک دارد مبتذل نیست به این معنا که این قسمتها و الفاظ در خدمت محتوا و درک کامل مقصود نویسنده میباشند.(بر خلاف بعضی داستانها که در آنها از این کلمات و صحنه ها برای جذابیت قصه استفاده میشود)
          
            " آهستگی " رمانیست در نقد مدرنیته و جزء لاینفک آن یعنی "سرعت" 
نویسنده با مهارت خاصی دو داستان در دو زمان متفاوت(قرن ۱۸ و اواخر قرن ۲۰) با محوریت احساسات عمیق بشری را روایت میکند و در انتها هر دو را به هم پیوند میزند.
قرن ۱۸ شروع انقلاب جنسی میباشد و نویسنده به خوبی نشان داده که چگونه و با چه سرعتی مفهوم لذت جنسی با گذشت زمان تغییر یافته و این سرعت چه صدمه ای به این مفهوم زده! 
میلان کوندرا، به شیوه‌ای عالی، زمان داستان را (از قرن ۱۸) به سمت اکنون، می‌گرداند و تعارض کنش‌های غریزی انسان اکنون، و انسان قرن هجدهم را روی در روی هم قرار می‌دهد. در اتوبانی که ماشین‌ها در حال حرکت هستند کسی طول مسیر را گز نمی‌کند، هیچ کس توجهی به همسفر و لذت هم جواری ندارد، در سرعتی که ابزار ماشین ایجاد می‌کند همه چیز به حاشیه رانده می‌شود و انسان ماشینی فقط به سرمنزل مقصود و رسیدن به نقطه پایان می‌اندیشد. و در راه رسیدن به این هدف به مبارزه به خشونت به هر کنش غیر اخلاقی تن می‌دهد.
کاراکتر شوالیه (قرن ۱۸) که ریتم و زمان معاشقه اش همانند حرکت درشکه آهسته، طولانی و ماندگار است و ونسان(انتهای قرن بیستم) که همانند یک موتور سوار یا دونده کوتاه و گذرا کامجویی میکند و به همان سرعت فراموش میکند؛جالب اینجاست که هردو معتقدند که شب بینظیری را سپری کرده اند!
میلان کوندرا در کنار تبیین عدم انسان امروز به دریافت لذت‌ها و گذر از رنج و تنیدگی ماشینیسم و جنون سرعت و عدم ارامش انسان در عیش گرایی و ارگاسم سریع و پوچی به مبحثی دیگر به نام رقاصی می‌پردازد.
کاراکتر برک رقاص نماد انسان مدرن میباشد که تمایل به خودنمایی و شهرت دارد.
همه ما، در درونمان یک آدم رقاص داریم که البته در این دوران هم بر تعداد آن‌ها و هم شدتشان افزوده شده است.
با پدیدۀ رسانه‌های جمعی، ویژه اثرات تکنولوژی وصفحات مجازی و بازی دوربین‌ها، این شومن بازی‌ها و نمایش‌های افراطی و دامنۀ فالوورها و دنبال کننده‌های چنینی هم گسترده‌تر شده و ابزار نمایشی بیشتر شده است که این خود یکی دیگر از آفات مدرنیته میباشد.

رمان "آهستگی" فارغ از محتوا(که با بخشی از آن اختلاف مبنایی دارم) در فرم یک شاهکار است.
در عین تنوع شخصیتها و دو زمان متفاوت و چرخیدن داستان بین آنها ،مخاطب را سردرگم نمیکند.
و با اینکه قسمتهای آروتیک دارد مبتذل نیست به این معنا که این قسمتها و الفاظ در خدمت محتوا و درک کامل مقصود نویسنده میباشند.(بر خلاف بعضی داستانها که در آنها از این کلمات و صحنه ها برای جذابیت قصه استفاده میشود)