در این داستان تمساح غول یپکری هست که در قهوه ای ترین و گل آلودترین رودخانة آفریقا زندگی می کند. او قصد دارد به جای ماهی، بچه ها را بخورد. بنابراین از رودخانه بیرون آمده و راهی شهر می شود. در بین راه و در جنگل با حیواناتی مثل اسب آبی، فیل، میمون و پرنده آشنا می شود و به آنها می گوید که قصد دارد غذای خوشمزه ای بخورد. آنها، خوردن بچه را جالب نمی دانند و آرزو می کنند که تمساح هیچ گاه نتواند به آرزویش برسد. تمساح وارد شهر می شود و به حیله های مختلف خودش را به بچه ها نزدیک می کند هر بار که قصد فریب دادن آنها را  دارد. یکی از حیوانات از راه می رسد و مکر او را آشکار می کند. سرانجام  تمساح به هدفش نمی رسد و برای همیشه از بین می رود. کودکان گروه سنی «ب» و «ج» در این داستان تخیلی با زندگی حیوانات مختلف آشنا می شوند.