پیرمردی بر سر پل

پیرمردی بر سر پل

پیرمردی بر سر پل

ارنست همینگوی و 1 نفر دیگر
3.2
19 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

32

خواهم خواند

2

کتاب پیرمردی بر سر پل، مترجم زهرا تدین.

یادداشت‌های مرتبط به پیرمردی بر سر پل

مینا

1403/01/30

سجاد علی پور

22 ساعت پیش

                ((پیرمردی بر سر پُل)) داستانی کوتاه و نمادین به قلم اِرنست هِمینگْوِی است که مطالعه ی آن، کمتر از 5 دقیقه زمان می برد. این داستان کوتاه را در برنامه طاقچه به صورت رایگان بخوانید. همینگوی سابقه حضور در جنگ های مختلفی را داشته است. در جنگ جهانی اول، به عنوان راننده ی آمبولانس  صلیب سرخ و در جنگ های داخلی اسپانیا به عنوان خبرنگار حضور داشته است. او چند نمایش‌نامه، رمان و داستان کوتاه با محوریت جنگ های داخلی اسپانیا داردمانند ستون پنجم، این ناقوس مرگ کیست؟، پروانه و تانک. (که بعضی از آن ها در همان روز های جنگ زیر آتش توپ و خمپاره نوشته شده اند.) 
داستان ((پیرمردی بر سر پل)) از جایی شروع می شود که ساکنان یکی از شهر های اسپانیا به دلیل جنگ ناچارند به شهر دیگری مهاجرت کنند و در این مسیر باید از روی پلی عبور کنند. در این هیاهو که همه در حال فرارند، پیرمردی آرام و بی حرکت در کنار پل نشسته و در حد چند دقیقه، مکالمه ای بین او و راوی داستان رد و بدل می شود. شخصیت های این داستان، هر کدام نماد بخشی از جامعه اند. پیرمرد، نماد مردم بی دفاعی است که  ناخواسته خود را وسط جنگ یافته اند. گربه، نماد بازماندگان جنگ و کبوتر ها، نماد مردمانی هستند که می توانند که از مهلکه ی جنگ فرار کنند. ولی بز ها نماد قربانیانی هستند که در جنگ کشته می شوند. پل نیز نماد سرنوشت است. هر کس بتواند از روی آن عبور کند، سرنوشت خود را تغییر داده و از کشته شدن نجات یافته است.[منبع:چی کتاب]
از ميان نویسندگان آمریکایی، «ارنست همينگوی»  نخستين  نویسنده ای شناخته میشود که با موضوع جنگ، مينی مال نوشته است. [مینی مالیسم:سبک داستان نویسی که به دنبال ساده ترین حالت در نوشتن  بود است.]
 داستان «پيرمرد بر سر پل»ارنست همينگوی از طرحی جزئی برخوردار است و یا بهتر  است بگویيم، اساسا ًطرحی ندارد.  دو مرد با هم دیدار می  کنند، چند دقيقه ای به  گفت وگو  می نشينند و دیگر هيچ.  پهنة این داستان از گسترشی روانی و عاطفی برخوردار است.   مؤلّفه های مينی ماليستی این داستانک عبارت اند از:
1_واقع گرایی:
داستان «پيرمرد بر سر پل» عينيّت و واقع گرایی خاصِ همينگوی را به تصویر می کشد.   «همينگوی» کمتر وارد مقولات مذهبی و متافيزیک می شود و اساساً در حوزة عينيّت انسان  اظهارنظری نمی کند.  او به صراحت از سياستمداران اسم نمی‌برد و آنها را به عنوان عاملان  قتل عام شخصيت انسانی مورد سرزنش قرار نمی دهد؛ با  این  حال، از طریق نمایش آنچه  جنگ و خشونت افراطی بر روان و جسم افراد بر جای گذاشته است، خواننده را به سمت  کشف علّت های این گونه خشونت افروزی ها سوق می دهد. جنگ برای آنان که در آن  شرکت دارند، شاید رفتن به صحنه ی نمایش پهناور و مدال ها و آرزوی دست یافتن بر  هدف های بزرگ باشد که در یک سویش خطر مرگ کمين کرده است؛ اما واقعيت جنگ  چيز دیگری است.  همينگوی، واقعيت را در نگاه پيرمرد به تصویر می کشد.  نویسنده در این  داستان، به پيرمردی اشاره می کند که نماد ميليون ها قربانی جنگ است.  تنها دارایی و عشق  پيرمرد، حيوان هایش هستند که از آنها دل نمی کند.  همينگوی، سادگی و درد پيرمرد را واقعيات موجود در جنگ (خرابی و مرگ) به تصویر می  کشد.  پيرمرد ساده و دردکشيده از  جنگ، دلبستگی های خود، «شهر، حيواناتش و عشق به آنها» را نمیتواند فراموش کند و  آنها را رها سازد؛ همانگونه که هر انسانی بنا به ذات انسانيّت خود ميل به جاودانگی خود  دارد و آنچه به آن عشق می ورزد.  در داستان های کوتاه همينگوی، خواننده بدون درگير  شدن با خيال پردازی ها و حادثه سازی های نویسنده، با برش هایی از واقعيتّ زندگی  اجتماعی روبه روست که تأثيری فوری و مؤثّر در ذهن وی باقی می گذارد.  او از چيزهایی  می نویسد که با پوست واستخوان تجربهذشان کرده است. این داستان، تجربه ی تلخ و رنج و  دل‌مشغولی های نویسنده است که آن را در شخصيت و نگاه پيرمرد جاودانه می سازد.
2_ایجاز و اختصار:
مهم ترین مؤلفه ی مينی ماليسم را ایجاز برشمردیم که نخستين بار در «فلش فيکشن» های  همينگوی نمود یافت.  سبک بارز ارنست همينگوی،  ایجاز و اختصار است. کوتاه می نویسد  و سنجيده و فشرده، حواشی و توضيحات اضافی را حذف می  کند. این حذف، خواننده را  به مراتب بيشتر از بيان کردن تحت تأثير قرار می دهد. این داستان کاملاً موجز و مختصر است و با جملات ساده و کوتاه بيان می‌شود. توصيفات بسيار اندك و در حدّ نياز است.  حادثه ای اتّفاق نمیافتد؛ اما در بطن  این داستان  موجز، دنيایی از عواطف و احساسات انسانی گنجانده شده است.  شيوه ی همينگوی از  توصيف، آميخته ای از سادگی و ظرافت خاص درونی است که در لابه لای نثر ساده و  عاری از هر گونه زینت ظاهری این داستان با مهارت خاصی جاسازی شده است:  
- پيرمردی با عينکی دوره فلزی و لباسی خاك آلود کنار جاده نشسته بود. 
 - روستایی ها توی خاکی که تا قوزك پایشان می رسيد، به سنگينی قدم برمی داشتند.   
- لباس تيره و خاك آلودش را نگاه کردم.  
- ابرهای تيره آسمان را انباشته بودند 
 ایجاز نيز در جملات  این داستان نمود خاصی دارد:  
 -پرسيدم: اهل کجایيد؟ گفت: «سان کارلوس» و لبخند زد.  شهر آبا و اجدادیاش بود و از همين رو، یاد آنجا شادش کرد.
این جملات بسيار کوتاه و عميق است.  هر چند احساس می شود که جمله ی آخر «شهر  آبا و اجدادیاش بود ...» اضافه باشد؛ چراکه همان جمله ی «لبخند زد»، درد نهفته در قلب  پيرمرد را به خوبی نشان می دهد.در  این داستان، سادگی و درد پيرمرد و همراهی راوی با سطح فکر او از جملات کوتاه  و ساده به ذهن مخاطب تداعی می شود:  
- پرسيدم: مجبور شدید، ترکشان کنيد؟- آره.  از ترس توپ ها. سروان به من گفت که  توی تيررس توپ ها نباشم. 
  به گفته ی خود همينگوی، «هر خواننده ای که نگاهش ورزش کافی نکرده باشد،  باریک بينی های مرا نخواهد دید» او در جای دیگر مینویسد: «اگر  نویسنده ای درباره ی آنچه می نویسد، دارای اطلاعات کافی باشد و به حدّ لزوم صادقانه  بنویسد، مجاز خواهد بود که بعضی از مطالب را در داستانش حذف کند؛ بدون اینکه  خواننده فقدان آنها را حس کند»
3_سادگی طرح و محتوا:
همينگوی، درباره ی زندگی روزمرّه و معمولی و رویدادهای کوچک و کوتاه زندگی در  داستان هایش می نویسد. اتّفاقاتی که هر روز در اطراف ما روی می دهد. این اتّفاقات در  عين تکراری بودن، می تواند انعکاسی از برخوردها و ماجراهای بزرگ درونی و بيرونی بين  آدم ها باشد.  سبک همينگوی، بيش از هر نویسنده ی دیگری برای بازتاب  اینگونه رویدادها  و روزمرّگی ها مناسب است. طرح داستان «پيرمرد بر سر پل» بسيار ساده است؛  تا جایی که احساس می  شود  این  داستان طرحی ندارد.  دو مرد با هم به گفت وگو می نشينند و بعد از چند دقيقه از هم جدا  می شوند و دیگر هيچ.  همينگوی توانسته است از طرحی ساده و روزمرّه، داستانی با محتوای  عاطفی و روانی گسترده بيافریند.  شروع  این داستان با توصيف بی پيچ و خم است و بعد،  گفت وگوی پيرمرد با یک سرباز. پيرمرد جنگ زده و در جای خود نشسته است؛ زیرا آنقدر  خسته است که توان رفتنش نيست و بعد چشم داستان به پيرمرد خيره می ماند و صحنه ی جنگ و فرار از خانه به تصویر کشيده می شود.  آنچه در این داستان قابل تأمّل است،  رنج بردن انسانی است که هيچ نقشی در جنگ ندارد و اهل سياست هم نيست.    
- پرسيدم: طرفدار کی هستيد؟ گفت: من سياست سرم نمیشود. دیگر هفتاد و شش  سالم است. دوازده کيلومتر را پای پياده آمده ام.
4_سکوت:
در این داستان، همينگوی از نقش سياستمداران در اوضاع و احوال نابسامان جنگ به  طور مستقيم حرفی نمیزند.  خواننده با خواندن داستان به پيام انسان دوستانه ی آن واقف  می شود.  او از طریق نمایش آنچه جنگ و خشونت افراطی بر روان و جسم افراد بر جای  گذاشته است، خواننده را به سمت کشف علّت های  این گونه خشونت افروزی ها سوق  می دهد. اعتراض همينگوی غيرمستقيم و زیر پوستی است.  جنگ برای آنانکه در آن  شرکت دارند، شاید رفتن به صحنه ی نمایش پهناور و مدال ها وآرزوی دست یافتن به  هدف های بزرگ باشد که در یک سویش خطر مرگ کمين کرده است؛ اما، مردم ساده و  عادی را چه می توان کرد؟ این پرسشی است که در  این داستان با سکوت مطرح شده است.
5_شخصیت پردازی محدود:
داستان «پيرمرد بر سر پل» ارنست همينگوی، دو شخصيت بيش ندارد: سرباز و پيرمرد.   کنش و واکنش خاصی اتّفاق نمی‌افتد و شخصيت ها هم ایستا هستند.  نویسنده به جای  دنبال کردن سير تحول شخصيت ها، موقعيت خاص جنگ و صحنه ی گفت وگو را به تصویر  می  کشد.  در داستان های همينگوی، اگرچه مدت آشنایی خواننده با شخصيت ها بسيار کوتاه  است؛ اما پس از تمام شدن داستان، این احساس به وجود می آید که تمام آنچه درباره ی مسائل  خاص شخصيت ها باید گفته شود، گفته شده است؛ چنانکه می توان در خصوص آن مسئله ی  خاص، تمام گذشته و آینده ی شخصيت را حدس زد و به اصطلاح، جاهای خالی ماجرا را در ذهن  پر کرد.  در این داستان می  شود گذشته ی پيرمرد را که عاشقانه از حيوانات نگهداری می  کرده  است، در ذهن یافت و نيز ، آینده ی محتوم او در جنگ کاملاً مشخص است که در  پایان داستان،  در ذهن خواننده تداعی خواهد شد. 
6_ صحنه پردازی محدود:
زمان داستان «پيرمرد بر سر پل» محدود است.   چند دقيقه بيشتر گفت وگوی پيرمرد و  سرباز طول نمی کشد.  مکان هم در یک منطقة جنگی «کنار یک پل» است که عمل  داستانی در آنجا اتّفاق می افتد؛  البته صحنه پردازی این داستان می  تواند نمادین باشد؛  نمادی  از همه ی شهر های جنگ زده و شرایط انسانی آن.  شاید «پل» هم،  نمادی از خط مرزی ميان  مرگ و زندگی باشد!  این تصویرپردازی فرامکانی و فرازمانی است که بر زیبایی  داستان های مينی ماليستی می افزاید. 
7_  مقدمه گریزی:
در این داستان، مقدّمه ی بسيار کوتاهی که توصيف ظاهر پيرمرد و صحنه ی داستانی است،  مخاطب را بی درنگ به وسط صحنه می اندازد.    
- پيرمردی با عينک دوره فلزی و لباس خاك آلود، کنار جادّه نشسته بود. روی  رودخانه، پلی چوبی کشيده بودند و گاری ها و کاميون ها، مردها و زن ها و  بچه ها از روی  آن می گذشتند.
 8_عمق:
داستان در عين کم حجمی و ایجاز، عمق بسيار دارد. روایتگر داستان در سراسر «پيرمرد بر  سر پل»، از بيان نکته ای که خود و پيرمرد، هر دو از آن باخبرند، ابا نمی کند؛ اینکه  «حيوان ها کشته خواهند شد»؛ به تعبير دیگر، حيوان ها نمودار همه ی آن چيزهایی هستند که  جنگ زده ها هنگام فرار، پشت سر خود رها می کنند و در عين حال، تعلق خاطر به آن دارند  و نماد این موضوع هستند که اگر حيوان ها نمی توانند بگریزند، انسان ها نيز زنده نخواهند  ماند. پيرمرد، نماد یکی از ميليون ها قربانی جنگ است. همينگوی با داستانی کم حجم و  ساده، معنایی عميق از عواطف انسانی را به تصویر می کشد.
[منبع : مقاله ی بررسی مؤلفه های مینی مال جنگ در «پیرمرد بر سر پل» ارنست همینگوی  و واکاوی تطبیقی آن درادبیات مینی مال «دفاع مقدس»] 
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

در بلاگ شخ
                در بلاگ شخصیم در ویرگول تحلیلی بر عناصر این داستان  نوشته‌ام.
از این آدرس می‌توانید به مطالعه آن بپردازید:
https://vrgl.ir/6hRei
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            پیرمرد بر سر پل یک داستان کوتاه مثل بقیه داستان‌های کوتاه که چرک‌نویسی بیش نیستند نبود.
حداقل به ۲ دلیل برای من اینطور نبود: اول اینکه جلوی پمپ بنزین در خیابان میرزای شیرازی سوار اسنپ شدم و اولین چیزی که به چشمم خورد داشبورد خودرو بود که رویش کاغذی نوشته بود امتیاز هیچ اهمیتی برای من ندارد اما خوشحال می‌شوم اگر یکی از داستان‌های کوتاه روی داشبورد را مطالعه کنی! اولی رو برداشتم که این کتاب بود و خواندم٬ هنوز در این فکرم که چقدر کار راننده قشنگ بوده و چقدر خوبه هر چقدر هم که شده کتاب بخوانیم حتی داستان‌های کوتاه اصلا هرچه که شد٬ فکر میکنم همه موافق باشید که خواندن یک کتاب حتی بد بهتر از نخواندن هیچ کتابیه. دوم به دلیل اینکه نویسنده در اوج سادگی یکی از زشتی‌های چهره‌ی جنگ رو در مقابل همه‌ی زندگی یک پیرمردِ‌ تنها روبروی هم قرار میده٬ پیرمردی که نه زن داشت نه فرزند اما به فکر ۲ بز٬ ۱ گربه و ۴ کبوتری بود که از آنها مواظبت می‌کرد٬ ‌خودش که محل زندگی خود را ترک کرده بود از کنار پل تکان نمی‌خورد اما در ذهنش خود را فراموش کرده بود و به آنها فکر میکرد و می‌گفت: سر گربه بلایی نمی‌اید چون می‌داند چطور از خود مواظبت کند اما آنهای دیگر... 
لعنت به هر چی جنگه.