ساده دلساده دلولتر و 1 نفر دیگر3.610 نفر |7 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن2خواندهام15خواهم خواند8توضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرکتاب ساده دل، نویسنده ولتر.بریدۀ کتابهای مرتبط به ساده دلنمایش همهmoonchildساده دلولتر3.67صفحۀ 7200دورههای مطالعاتی مرتبط𝅄 ࣪ ֶָ֢ باشگاه الکلاسیکو 🏛️ 𓏲 ִֶָ ๋1402/12/15ساده دلولتر3.67تعداد صفحه15 صفحه در روزیادداشتهای مرتبط به ساده دلرضا هاشمی1402/01/15 روشنگر! مطالعه درباره سیر مدرنیته به خصوص عصر روشنگری بدون توجه به آثار نویسندهای چون ولتر تقریبا غیرممکن است. فرانسوا آری ماروئه (ولتر) از جمله روشنفکران (به معنای واقعی کلمه) قرن ۱۸ میلادیست که نقش قابل توجهی در دوران گذار و بعد از آن در اروپای مدرن دارد. خواندن کتاب آن هم با ترجمه محمد قاضی که انگار نوعی شیفتگی در قلمش نسبت به نویسنده اصلی دیده میشود هیجانانگیز است. داستان در مورد یک «جوان سادهدل» و خوشباور است که پا به یکی از جوامع اروپایی گذاشته و با آداب و رسوم متفاوت آنان مواجه و از تفاوت این آداب و رسوم نسبت به متون دینی مسیحیت متعجب و همینطور گرفتار قید و بندهای سنتی و قانونی شده است. ولتر با خلق این شخصیت به نوعی به آداب و رسوم سنتی و دینی مردم اروپا میتازد و در پی زدودن این آداب از مناسبات اجتماعی است. که البته به نظرم نوعی خلط و زیادهروی در آن دیده میشود. فساد و فحشای دربار فرانسه و همینطور آلوده به قدرت و شهوت شدن کلیسای مسیحیت، درون مایه اصلی داستان را شکل میدهد فکر میکنم اولین بار اصطلاح «قرون وسطی» در همین عصر روشنگری و توسط نویسندگانی چون ولتر به کار گرفته شد. دیدار جوان سادهدل با مسیحیان پروتستان که از معترضان کلیسای کاتولیک بودند نیز در داستان قابل توجه است. همینطور ارجاعات زیاد به داستانهای اساطیری باستانی به خصوص یونان اشاره به دوران گذار از قرون وسطی و بازگشت به آن عصر است. درک بهتر داستان، به شناخت اجمالی ادوار تمدن غرب بستگی دارد. 020moonchild6 روز پیش بهخاطر ترجمهی بینظیر جناب قاضی، بهش سه ستاره میدم و با هیچکسم میل سخن نیست. 02محمدجواد محمدینیا1401/03/11 "بدبختی را نیز فایدتی است" 02Lunika1403/02/08 دومین کتابی که از ولتر خوندم و دوسش داشتم. توضیحاتی که اول کتاب درمورد ولتر در مقدمه قرار داشت برام جالب بود. چون نسبت به ولتر اطلاعات زیادی نداشتم. در کنار اینا چیزی که باعث میشد ساده دل در برابر ناملایمات زندگی دوام بیاره، عشق بود. این مورد تو کتاب قبلی هم که از این نویسنده خوندم دیده میشد. هر دو شخص اصلی این داستان ها به امید دیدار دوباره عشقشون میجنگیدن. فکر میکنم شباهت زیادی به کتاب کاندید داشت. موضوع کلیش منظورم هست. در کل کتاب خوبیه بخونین. 00 سید امیرحسین هاشمی1401/12/05 «اشتباهی دوستداشتنی»، این است شرح حال من اندر وضعیتِ خرید این گوهر. شرح وضعیت: در حال سیرکردن و قدمزدن در خیابان فاطمی بودم و از کنار کتابفروشیای که اسمش رو نمیدونم رد شدم. همین اخیرا ازش چند جلد کتاب گرفته بودم، ولی خب اینم نوعی بیماری است، خرید کتاب و باز هم خرید کتاب. وارد کتابفروشی شدم. چند روز پیش در جمعی، یکی از رفقایم پیشنهاد کردهبود کتاب «کاندید» از ولتر رو بخونید. کتاب برام جذاب شد چرا که نمیشه آدم از فلسفه و تاریخِ نوزایی و پیدایش اروپای مدرن بخونه و اسم ولتر رو نشنوه. رفتم تو سایت ایرانکتاب که ببینم چه ترجمههایی از کتاب هست و ببینم اسم کدوم مترجم برام آشناست که پروسهی مقایسه ترجمه رو شروع کنم. دیدم تو سایت به عنوان یکی از ترجمههای این کتاب، «سادهدل» به ترجمهی محمد قاضی رو آورده، فکر کردم قاعدتا توی این ترجمه، عنوان کتاب تغییر یافتهاست. سایت رو بستم، بالاخره اسم محمد قاضی بود، پایان مذاکرات. ترجمهی مورد نظر پیدا شدهبود. رفتم به فروشنده گفتم این کتاب رو برام بیاره، آورد و مقدمه کتاب رو خوندم و خریدمش. نشسته بودم و کتابهایی رو که خرید بودم پشت میز مطالعهام نگاه میکردم. سادهدل رو باز کردم و رفتم چند صفحه اول از بقیه ترجمههای کتاب رو از سیبوک دانلود کردم که ببینم ترجمه قاضی تو این اثر چه توفیری نسبت به بقیه داره. فهرست اولین ترجمه فرق داشت با کتابی که من گرفتهبودم. ادامهی متن هم مثل هم نبود. یه ترجمهی دیگه رو مقایسه کردم. کتابی که خریدهبودم کاندید نبود. ته دلم یه ذره افسوس خوردم. بالاخره میخواستم کاندید رو بخرم. شروع به خوندن کتاب کردم، ولی هرچی جلو رفتم بیشتر حال دلم با «هورونِ سادهدل» و رفتارهاش خو گرفت. موجود جالبی بود. دعواها و تفاوتهای فرهنگیِ بین انگلیس و فرانسه هم نمک روایت داستان بود. ادعاهای الهیاتیِ قابلِ تاملِ ولتر از زبانِ سادهدل و توصیفات به اندازه، باعث شد خط داستانی رو ادامه بدم با اینکه در اوایل داستان، کشش خط داستان خیلی دندونگیر نبود. البته از جایی به بعد بعضی ازگرههای داستانی، روایت رو از رخوت نجات داد و چند فصل آخر روایت رو به اوج رسوند. بیشتر از این نمیتونم در مورد روایت داستان چیزی بگم. به سه علت: 1) جزئیات روند داستان یادم رفته :) 2) خیلی ادبیات رو نمیشناسم 3) جنبههای فلسفی و تاریخی اثر برام جذابتر بود. پس در بارهی مورد سوم بیشتر حرف میزنم. ولتر از فلاسفه و ادبای مهمِ عصر روشنگری در اروپا بود. اصحاب دایرهالمعارف(دیدرو، منتسکیو و ژان ژاک روسو و...) و ولتر که یکی از ایشان بود، در صدد بودند با تالیف دانشنامهای از یافتههای علمی، بنیانهای نظری روشنگری را مدون کنند. گویی قرار بود «دایرهالمعارف» جای کتاب مقدس را بگیرد و مرجعی باشد برای اندیشه و تفکر. ولترِ ادیب از نیوتون نیز میخواند و دلبستهی مسائل فلسفی بود.( بیشتر از این درمورد ولتر حرف نمیزنم. برای مطالعه درمورد وی ضمن طلب مساعدت از علامه گوگل، شما رو به کتاب «روشنگری» نوشتهی آنتونی کنی و مقدمهی کتاب «سادهدل» که محمد قاضی نوشتهاست ارجاع میدهم.) شخصیت اصلی داستان، هورونِ سادهدل، آموزش دیده نیست(هورون از قبایل سرخپوست آمریکای شمالی است.) اما ذهنِ فعال و منتقدی دارد. هر حرفی را راحت نمیپزیرد و پرسشگر است. هورونِ سادهدل، گویی زبان و دهان ولتر است. سادهدل بسیاری نقد و پرسش از پدران مسیحی میکند و ایشان را به چالش میکشد، همان کاری که ولتر و دوستانش با اروپای قرون وسطی و آبای کلیسا کردند. بسیاری از چالشهایی که ولتر در این اثر علیه الهیات مسیحی(و دین به معنای اعم کلمه) بیان میکند در ادامهی تاریخ اندیشه و فلسفهی دین چالشهای مهمی باقی ماندند و از قضی در برخی موارد کنایههای ولتر ضعفهای بسیاری داشت و نمیتوانست علیه موضع مخالفان خود سر بلند باشد. در پایان این کتاب از بهترین کتابهایی بود که سال 1401 خوندم و امسال دیگه بالاخره «کاندید» رو خواهم خواند. ولی گاهی اوقات انسان مرتکبِ «اشتباهی دوستداشتنی» میشود. 118مریم ده نشین1403/02/03 عالی عالی نمی تونم چطور داستان عاشقانه سنت ایو و ساده دل توصیف کنم باید از ساده دل یاد بگیریم چطور همه چیز زو با دل پاک و ساده ببینیم 04