جزئیات فعالیت
فریبا محمدکریمی تا صفحۀ 139 خواند.
1403/10/15
۱۳. خونه موندن افسانه برای دیدن بازارچه کارهای هانگی، رفتن با مادر به اونجا. اونجا رفتن به بازار برای خرید لوازم دستبند. پیامک ناراحت کننده برای مادر که محتواش مشخص نیست هنوز. ۱۴. یادم نیست ۱۵. شکلگیری دوستی با عطیه. اردوی مشهد مدرسه. پیشنهاد بساط جلوی امامزاده توسط عطیه. ۱۶. پیگیری سعید برای حقوق پدرش، خواب افسانه در مورد سفر رایگان مشهد. استقبال مادرش از اردو رفتن. رفتن افسانه به مسجد برای طرح درخواست وام. دیدن امین، دست تکان دادن از پشت پنجره برای او. صحبت با مامان و پرسیدن از چگونگی شروع عشق شون. همسایه بودن پدر و مادرش و بیرون رفتن مادرش وقتی دایی اش داشته پدرش رو میده و فهمیدن همه. ازدواج پدر و مادرش و طرد شدن توسط خانواده. توصیه مادر به اقسانه، برای زن بودن و ناز کردن.
1
0
0
(0/1000)
هنوز نظری ثبت نشده است.
نظرات