یادداشت‌های مرتضی موحدی پناه (4)

خط مقدم
          توفیقی بود که روز سالگرد شهادت این مرد بزرگ، مطالعه کتاب خط مقدم هم تموم بشه
هر چی به انتهای کتاب نزدیک تر میشد، بیشتر دلم می‌گرفت که قراره این کتاب تموم بشه

هر چی بیشتر داستان پیش می‌رفت، بیشتر این سوال پیش میومد که چطور این آدم تو 25 سالگی همچین کارهای بزرگی کرده
چطور با این سن کم با یه تیم کوچیک از جوون های هم سن و سال خودش، تونستن ایران رو که تمام دنیا تحریم‌ش کرده بودن، به قدرت موشکی برسونن، کاری که هیچ کدوم از سران نظامی جهان باور نمیکردن

هر چقدر بیشتر داستان پیش می‌رفت، درک این جمله شهید برام راحت تر می‌شد: "فقط انسان های ضعیف به اندازه امکاناتشان کار می‌کنند..."

هر چقدر بیشتر داستان پیش می‌رفت، بیشتر حس حقارت میکردم، که ایشون برای رسیدن به هدفشون و سربلندی کشورشون چقدر زحمت کشیدن، سختی ها تحمل کردن، بدون اجر و مزد برای خدا کار کردن و ما...

یادمون نمیره که اقتدار و امنیت امروز کشورمون، مدیون این مرد خدایی و تلاش های بی وقفه ایشون و تیمشون بوده
ان شاء الله که دست ما رو هم بگیرن که ادامه دهنده راه این بزرگان باشیم ❤️

برای شادی روحشان فاتحه ای هدیه بفرمایید
        

1