عجیب بود! عجیب گنگ مبهم و زیبا. گنگ و مبهم ولی دلنشین و سوزآور!
بعد از سمفونی مردگان خواندن سال بلوا راحتتر مینمود و از طرفی با هر پرش خواننده به همراه ذهن نویسنده در منجنیق وهم جا به جا میشد. نمادهای مشترکی میان دو اثر وجود داشت ولی اصل ماجرا و اصل انتقاد متفاوت بود.
از همان ابتدا با جملهی "چرا من در یاد همه هستم و هیچکس به یاد من نیست." نمک گیر شدم. جلوتر که رفتم جانم آتش میگرفت اما سوالی ذهنم را درگیر و کمی رمان را برایم ناعزیز کرد. در کل آن شهر با آن بلوای عجیب و خون ریز هیچ مردی وجود نداشت؟!
بعد از مطالعهی تحلیل رمان و مطالعهی دوبارهی رمان یادداشت به احتمال زیاد ویرایش مییابد.
- مشرق