یادداشتهای زهرااحمدیان مقدم (12) زهرااحمدیان مقدم 1404/2/14 مردانه به میدان بیایید حبیب الله فرحزاد 4.7 2 ✨ بِسـمِه رَبِّ المَهدیــ✿ـے یک لیوان چای کنار کتاب میگذارم و شروع میکنم به خواندن. چند صفحه که جلو میروم، فضا برایم تغییر میکند. خودم را در کنار پدربزرگی حس میکنم که کلمات را از دل کتاب بیرون میکشد و با حس پدرانگی و دلسوزی، پند و اندرز میدهد و برایم ورق میزند. کتاب آنقدر روان و شیرین است که چایم را فراموش میکنم؛ حالا دیگر طعمش برایم فرقی با آب ندارد. از چایم میگذرم و بلند نمیشوم، چون میترسم از کتاب فاصله بگیرم و چند ساعتی از آن دور بمانم. نمیخواهم وقتم را بیحضورش تلف کنم و دنیایی دور از آن را تجربه کنم. این کتاب، بدون شک، از آن دسته کتابهاییست که باید همیشه خواند. بعد از تمام کردنش، مدام به آن سر میزنم و هر روز چند صفحهاش را مرور میکنم، تا تکتک جملاتش در گوشهی ذهنم بماند. امیدوارم بتوانم هرچند ناچیز، بخشی از آن را در زندگیام به کار بگیرم. @chandsatrketab 0 1 زهرااحمدیان مقدم 1403/11/21 باران گرفته است احمد یوسف زاده 3.9 2 ✨ بِسـمِه رَبِّ المَهدیــ✿ـے ورق زدم، خواندم، و کمکم زمان از دستم رفت. وقتی به خودم آمدم، شب شده بود و هنوز دلم نمیآمد کتاب را ببندم. صبح، بعد از شنیدن خبر تعطیلی ناگهانی دانشگاه، بدون معطلی دوباره سراغش رفتم و در کمتر از ۲۴ ساعت، آن را به قفسه کتابهایم برگرداندم. این کتاب، زندگینامه حاج قاسم است که از قصهی زندگی مش حسن آغاز میشود و دوران کودکی حاج قاسم تا آغاز جنگ را زیر ذرهبین میبرد و با جزئیات روایت میکند. خاطرات شیرین کودکی مردی بزرگ که با خواندنش، تصویر او در ذهنم کاملتر میشود. با اینکه هرچه کتابهای بیشتری دربارهی او میخوانم، تصویر روشنیتری از شخصیتش پیدا میکنم، اما همچنان از این همه سادگی و اخلاص متحیر میشوم. 📚#باران_گرفته_است ✍🏼احمد یوسف زاده انتشارات مکتب حاج قاسم 0 2 زهرااحمدیان مقدم 1403/11/16 ام علاء؛ روایت زندگی ام الشهداء فخرالسادات طباطبایی سمیه خردمند 4.4 26 ✨ بِسـمِه رَبِّ المَهدیــ✿ـے وقتی کتاب را میخواندم، با خود گفتم: تو را بهجای "امعلا" باید "جبلالصبر" بنامم. صبوریات تلنگری بود بر بیصبری من. چه زیبا توانستی اکبرت را، همانند مولایت، فدای این راه کنی و برادر رشیدی را که هیبتش زبانزد همه بود، در این مسیر قربانی کنی! راستی، این دو داغ سنگین را چگونه همزمان تحمل کردی؟ وقتی بین دو قبر نشستی، چطور توانستی به رشیدانت بیتوجه باشی و با تمام وجود، روضه حضرت ابوالفضل (ع) بخوانی و اشک بریزی؟ بهراستی، عجب صبری داشتی، امعلا! زمانی که دیگران با دلشکسته برای تسلیت فرزندت میآمدند، تو، همانند کوهی استوار، ایستاده بودی و با صلابت میگفتی: «تمام فرزندانم فدای امام حسین (ع).» شجاعت بینهایتت ستودنی است؛ آن زمان که در زندان، آن شرطه، عکس صدام را به دیوار میخکوب کرد و تو با قاطعیت، عکس را چنان برداشتی که میخ پرتاب شد و نشان دادی این تصویر، جایی در این دیوار ندارد. صبوری، صبوری را از تو یاد گرفت، در آن صبح عید فطری که قصد داشتی رخت عزا از تن درآوری، اما با شنیدن خبر شهادت چهارمین فرزندت، لباس عزایت ماندگار شد. امتحان صبرت را آنجا خوب پس دادی که وقتی ابوعلاء گفت: «علویه! حالا مثل امالبنین چهار پسر فدا کردی.» دستی به صورتت کشیدی و میان هقهق گریههایت گفتی: «من کجا، امالبنین کجا، ابوعلاء؟ امالبنین تمام پسرانش را تقدیم کرد، اما من هنوز چند فرزند دیگر دارم!» تو، با یاد مصائب اهلبیت (ع)، تمام سختیهایت را به شیرینی تبدیل کردی. به قول مادربزرگ امعماد: «صبر تلخ است، ولی میوهاش شیرین.» راست میگفت؛ تو در برابر همه سختیها صبر کردی و شکرگزار بودی. حالا، شیرینیاش را میچشی. خوش به حالت! حالا در جوار بیبی حضرت معصومه (س) آرام گرفتهای، جایی که نسیم حرمش، بوی صبر و شجاعتت را به آسمان میبرد. بهشت زیر قدمهای زنی چون تو، کمترین پاداشی است که خداوند میتواند عطا کند. 📚#ام_علاء ✍🏼سمیه خردمند انتشارات شهید کاظمی 0 2 زهرااحمدیان مقدم 1403/11/16 کنج حرم محمدرسول ملا حسنی 4.7 8 ✨ بِسـمِه رَبِّ المَهدیــ✿ـے چند وقتی بود که منتظر چاپ این کتاب بودم، اما بعد از انتشارش، فرصت خریدنش را پیدا نمیکردم، تا اینکه بالاخره توفیقش نصیبم شد. همین که به دستم رسید، بدون لحظهای مکث خواندنش را شروع کردم. وقتی برای اولین بار کتاب را نگاه کردم، با خودم گفتم در یک روز تمامش میکنم. اما همین که خواندن را آغاز کردم، هرچه جلوتر میرفتم، وابستهتر میشدم. دلم با چشمانم هماهنگ نبود؛ چشمانم مشتاق خواندن، اما دلم نگران لحظهی جدایی از این کتاب بود. این کتاب داستان شهیدی را روایت میکند که هر بار به زیارت میروم، باید به او سلام کنم و به گوشهی دنجی که در حرم برایش در نظر گرفتهاند، غبطه بخورم. هر بار که پا در صحن و سرای حضرت معصومه (س) میگذارم، یقین دارم که روزی با پای برهنه در همین حرم، خالصانه به زائران خدمت کرده است. قدم میزنم، به او فکر میکنم، با او درد و دل میکنم و میگویم: یادم میآید جایی از کتاب را که وقتی میخواندم، نمیدانستم چرا نوزادت را رقیهی بابا صدا میزدی. اما بعد از شهادتت فهمیدم… قرار بود فاطمهات، مثل حضرت رقیه (س)، در سهسالگی طعم تلخ جدایی از پدرِ عزیزتر از جانش را بچشد. خوشا به حالت! بعد از شهادتت، دیگر بینهایت برای زائران بیبی وقت میگذاری و خالصانه نوکری میکنی. تو خادمی بودی که حتی در شلوغیها، حرم را ترک نمیکردی. حالا دیگر نیازی نیست کسی دنبالت بگردد؛ جای تو مشخص است… روبهروی گنبد طلایی. دیگر بیقرارِ حرم نیستی، دیگر در فرصتهای کوتاه خدمت نمیکنی، بلکه خودت، سر فرصت، همهی کارها را سامان میدهی. چه سعادتی که با لباس نوکری حضرت معصومه (س) خوب زندگی کردی، و چه زیبا با لباس نوکری حضرت زینب (س) کولهبارت را بستی و از این قفس تنگ پر کشیدی. مثل عمو و باجناقت، آسمانی شدی. حق داشتی که هوای اینجا، برای رفتن بیتابت کند... 📚#کنج_حرم ✍🏼محمد رسول ملاحسنی انتشارات شهید کاظمی 0 2 زهرااحمدیان مقدم 1403/11/10 عصر حیرت محمود مطهری نیا 4.5 1 ✨ بِسـمِه رَبِّ المَهدیــ✿ـے یکی از ویژگیهای برجسته این کتاب، فهرستبندی دقیق مطالب است که برای من نظم ذهنی فوقالعادهای ایجاد کرد. این کتاب بهخوبی به نیازهای شیعیان در عصر غیبت پرداخته و با ارائه فهرستی منظم و ساختارمند، موضوعاتی از عصر غیبت و نشانههای ظهور را کامل و کاربردی پوشش داده است. از بخشهای جالب و قابلتأمل این کتاب، تقسیمبندی دوره غیبت به سه مرحله بود: - حیرت نخست: این دوره به آغاز ایام غیبت اشاره دارد، زمانی که جامعه شیعی برای نخستین بار با فقدان حضور امام مواجه شد و دچار سردرگمی و سوالات بسیاری شد. - دوره میانی: این مرحله به تدریج و با گذر زمان شکل گرفت، دورهای که علیرغم ریزش افراد و کاهش برخی اعتقادات، رویشهای جدید و تقویت ایمان در بسیاری از افراد اتفاق افتاد. - حیرت دوم: این دوره که شامل آستانه ظهور و سالهای پایانی غیبت امام زمان (عج) است، به حیرت و بحرانهای عمیقتری نسبت به دوره نخست اشاره دارد، زمانی که افراد با چالشها و آزمونهای بزرگی روبهرو میشوند. این تقسیمبندی، نهتنها دیدگاه تازهای نسبت به تاریخ مهدویت ارائه میدهد، بلکه نشان میدهد که هر دوره، درسها و ویژگیهای خاص خود را دارد که میتواند کمک حال دوران خودمان باشد. مطالعه این کتاب به من نشان داد که تاریخ، برخلاف تصور همیشگیام، نهتنها خشک و بیروح نیست، بلکه دریچهای است برای درک عمیقتر زمان حال و آینده. این کتاب با ارائه مطالب منظم و دیدگاهی روشن، به من کمک کرد تا نسبت به موضوع مهدویت و عصر غیبت، درک تازهای پیدا کنم و به سوالات بسیاری که در ذهنم بود، پاسخ دهم. همچنین، مطالعه این اثر باعث شد اهمیت آمادگی فردی و اجتماعی در این دوران را بیشتر درک کنم. 📚#عصر_حیرت ✍🏼دکتر محمود مطهری نیا انتشارات کتاب جمکران 1 2 زهرااحمدیان مقدم 1403/11/10 عارف 12 ساله: مادرانه های نوجوان شهید رضا پناهی سیدحسین موسوی 4.4 18 ✨ بِسـمِه رَبِّ المَهدیــ✿ـے مگر درس علوم را زیاد دوست نداشتی؟ مگر نمیگفتی «وقتی بزرگ شدم پزشک میشوم»؟ زمانی که میخواستی به جبهه بروی،مادرت همین را پرسید: «مگر نمیخواهی پزشک بشوی؟» اما تو جوابی دادی که توانست بر احساس مادرانه اش پیروز شود و خودش تو را از میان جمعیت کنار بزند و سوار اتوبوس و راهی آسمانت بکند. مادری که متوجه شد روح بزرگت برای این بدن کم سن و سالت جای مناسبی نیست. مادری که با دستان خودش لباس رزمت را برای جثه ی کوچکت آماده کرد. خودش از زیر آب و قرآن ردت کرد و روانه مدرسه عشق کرد. تو خودت خوب میدانستی که جبهه نزدیک به کربلای معلی است. قبل از اعزام پشت لباس ورزشی زردت نوشته بودی «مسافر کربلا». گفته بودی که میروی و به فرمان رهبرت گوش میدهی و اگر به آرزوی توی جبههات نرسیدی برمیگردی و آرزوی مدرسه ات را ادامه میدهی... میدانی! تو نیازی به ادامه دادن آرزوی مدرسه ات نداشتی... تو به ما با درس جبهه ات درس سال ها عشق را اموختی حتی خیلی بیشتر از سن ات شهیدِ دوازده ساله... تویی که آدرس قبرت را در تدفین شهیدی در بی بی سکینه به مادر خود داده بودی و به خاطر علاقه ات به امام رضا(ع) دوست داشتی کنار خواهرشون آرام بگیری. تو ندای و «وَ مَنْ طَلَبَنی وَجَدَنی» را خوب فهمیدی و تو چه زیبا عاشق خدا شدی و خدا چه خوب خون بهایت را بر خود واجب کرد. هنوز ندای «هل من ناصر ینصرنی» تو به گوش میرسد. دعا کن آرزوهای خاکی ام ،مثل تو آسمانی شود و غرقِ مدرسه ای که تو آن را رها کردی ،نشوم. 📚#عارف_دوازدهساله ✍🏼 سیّد حسین موسوی انتشارات شهید کاظمی 0 2 زهرااحمدیان مقدم 1403/11/10 خانم کارکوب: روایت زندگی مادر شهیدان جمال و فریدون و منصور کارکوب زاده رضیه غبیشی 4.5 7 ✨ بِسـمِه رَبِّ المَهدیــ✿ـے خانم کارکوبِ عزیز: کتابی که روایت زندگی شماست، قصهی کوه صبر است؛ مادری که سه شهید تقدیم اسلام کرد، همسری که کنار یک جانباز ایستاد، مادری برای یک پسر جانباز و دختری شیمیایی. خواندن این کتاب و توفیق دیدن شما، یکی از افتخارات زندگی من است. ای کاش در قید حیات بودید و میتوانستم به شما بگویم: این چند سالی که همسایهتان بودم و در دنیای کودکیام به خانهتان رفتوآمد میکردم، میدانستم جنس شما با بقیه فرق دارد. خانهای که همیشه سنگ صبور محله بود، گوش شنوای مشکلات همسایهها. ای کاش کودکیام آنقدر عاقل بود که بفهمد، آن درِ خانهای که همیشه به روی ما باز بود، دروازهای بود به دنیایی از صبر و ایمان. ای کاش میپرسیدم: اولین شهیدتان را که در راه اسلام فدا کردید، دومی را هم که تقدیم کردید، کافی نبود؟؟ حتماً باید سومی را هم روانه میکردید؟ صبوریتان را از کجا به ارث بردهاید؟ از دلِ صبور زینب یا از قلب پرایمانِ امالبنین؟ ای کاش میپرسیدم: چگونه سرِ کوچه مینشستید و به مردمی که شهدا را به طرف حرم میبردند، نگاه میکردید؟ چگونه چند قدمی همراهشان میرفتید و بر جوانیِ شهدا گریه میکردید؟ دردهایتان را چگونه تاب میآوردید؟ آنها را در دل خود پنهان میکردید یا با خدای خود تقسیم میکردید؟ ای کاش برایم تعریف میکردید: چگونه نجوا کردید که شفای محمدرضای فلجتان را از امام رضا (ع) گرفتید؟ چگونه او را دوباره راهی دیار عشق کردید؟ چگونه بودنش مرهم دل خسته، اما پر امیدتان شد؟ ای کاش میپرسیدم از آن روزی که حضرت آقا به دیدارتان آمدند. از حسی که مثل پروانهای بالشکسته، اطرافشان میچرخیدید. آن لحظهها برایتان چه رنگ و بویی داشت؟ خانم کارکوب: حالا که جای شما در کنار پسرانت و همسر صبورتان خوب است، برای من هم دعا کنید. دعا کنید تا روز قیامت هم، مثل این دنیا، توفیق همسایگی شما را داشته باشم. 📚#خانم_کارکوب ✍🏼 رضیه غبیشی انتشارات شهید کاظمی 0 2 زهرااحمدیان مقدم 1403/11/10 من و کتاب سیدعلی خامنه ای 4.3 42 ✨بِسـمِه رَبِّ المَهدیــ✿ـے کتابِ من و کتاب،کتابیست که خواندنش را بر خودم واجب کرده بودم و در اولویت قرار داده بودم، اما نمیدانم چرا هر بار که به کتابفروشیهای مختلف میرفتم، دست خالی برمیگشتم. تا اینکه دیروز به تهران رفتم و در میان شلوغیهای انقلاب، ناگهان چشمم به آن کتاب افتاد. بیدرنگ و بدون اینکه حتی برگههایش را ورق بزنم، در سبد خرید گذاشتم. تیکههایی از سخنرانیهای مختلف مقام معظم رهبری در مورد کتاب و کتابخوانی واقعاً تاملبرانگیز است. تنوع سبد کتابخوانی ایشان، که به هیچ عنوان تحت تأثیر پست و مقام و روحانی بودنشان قرار نگرفته، نشان از عمق تفکر و علاقه به مطالعه در حیطههای مختلف دارد. در این کتاب، نام برخی از آثار مطالعهشده توسط ایشان ذکر شده است. از جمله: کتاب فرمانده ی من کتاب پابه پای باران کتاب خاک های نرم کشک کتاب فرمانده ی من عالی است کتاب نجیب کتاب زنده باد کمیل(ن.محسن مطلق) کتاب بینوایان(ن.ویکتور هوگو) کتاب خاطرات حسنعلی خان مستوفی کتاب زندگی خوب بود کتاب فرهنگ جبهه کتابِ روسی داستان یک انسان واقعی است کتاب خدمت و خیانت (ن.آل احمد) کتاب جان شیفته(ن.رومن رولان) کتاب غرور و تعصب (ن.جین اوستین) کتاب دُن آرام (ن.شولوخف ) کتاب لذات فلسفه(ت. دکتر عباس زریاب) کتاب جواهر لعل نهرو (نگاهی به تاریخ جهان) کتاب پطر کبیر(الکسی تولستوی) کتاب گذر از رنج ها (ن.الکسی تولستوی) کتاب پیشانی شیشه ای(ن.محمد طیب) کتاب گزارش یک بازجویی(ن.مرتضی بشیری ) کتاب هنگ سوم(ن.دکتر مجتبی الحسینی/ت.محمد حسین زوار کعبه) کتاب اردوگاه عنبر(ن. حسین فرهنگ اصلاحی،غلام حسین کهن،مهدی گلابی) کتاب خط فکه(ن. شهید محمد حسین شکری) کتاب نجیب(ن.محمد جواد جزینی) کتاب مدال و مرخصی(ن. هدایت الله بهبودی) کتاب عبور از آخرین خاکریز(ن.دکتر احمد عبدالرحمن/ت.محمد حسین زوار کعبه) کتاب نونی صفر(ن.سید حسن شکری) کتاب جنگ خیابانی(ن.سید نظدم مولاهویزه) کتاب جشن حنابندان(ن.محمد حسین قدمی) کتاب یادداشت های خرمشهر(به کوشش دفتر ادبیات و مقاومت) کتاب تیپ ۸۳(ن.سید محمد علی دیباجی) کتاب همپای صاعقه(ن.حسین بهزاد،گل علی بابایی) کتاب جنگ پابرهنه(ن.رحیم مخدومی) کتاب سفر به قبله(ن.هدایت الله بهبودی) کتاب تپه های لاله سرخ(ن.ایروانی،شعید فیض،نباتی) کتاب سفر به قله ها کتاب خداحافظ کرخه(داوود امیریان) کتاب جدال در زیویه کتاب یادِ یاران(ن.حمید داوودی) کتاب پرواز شماره ۲۲(ت.محمد حسین زوار کعبه) کتاب شانه زخمی خاکریز(ن.سباح پیری) کتاب سفر به شهر زیتون(ن.جواد جزینی) کتاب دشت شقایق ها(ن.محمد رضا بایرامی) کتاب منظومه ی انصار(ن.فتح الله نادعلی) کتاب دسته یک(ن.اصغر کاظمی) کتاب بابانظر(ن.مصطفی رحیمی) کتاب دا (ن.سیده اعظم حسینی) کتاب لشگر خوبان(ن.معصومه سپهری) کتاب نورالدین پسر ایران(ن.معصومه سپهری) کتاب پایی که جا ماند(ن.سید ناصر حسینی پور) کتاب آن بیست و سه نفر(ن.احمد یوسف زاده) کتاب پنجره های تشنه(ن.مهدی قزلی) کتاب دختر شینا(ن.بهناز ضرابی زاده) کتاب وقتی مهتاب گم شد(ن.حمید حسام) کتاب گلستان یازدهم(ن.بهناز ضرابی زاده) کتاب ضربت متقابل(ن.گل علی بابایی) با این حال هر طور که حساب میکنم سرِ ما از ایشان شلوغ تر نیست ولی متاسفانه دور از جون بعضی ها ساعت مطالعه همهی ما روی هم جمع بشود باز به پای سیدِ عزیز نمیرسد. برای خودم جای تأسف دارد که زیر سایه چنین رهبری زندگی میکنم ولی من چنین اراده ی سستی به کتاب و کتاب خریدن و کتاب خواندن دارم... 📚#من_و_کتاب ✍🏼سید علی خامنه ای انتشارات سوره مهر 1 2 زهرااحمدیان مقدم 1403/11/10 شش ماه پایانی (تقویم حوادث ششماهه پیش از ظهور) مجتبی ساده 3.8 6 ✨بِسـمِه رَبِّ المَهدیــ✿ـے یکی از کتابهایی که به نظرم در این روزهایی که زندگی روی دور تند است حتماً باید خوانده شود، کتاب شش ماه پایانی است. این کتاب حوادث شش ماه منتهی به ظهور را بهطور واضح توضیح میدهد و خواننده را از سردرگمی بیرون میآورد. قشنگی این کتاب برای من اینجا بود که به پاسخ چند سؤال مهمم رسیدم و بعد از خواندن هر بخش، هزاران بار خدا را شکر کردم که در دورانی زندگی میکنم که وقتی پیامبر دوران قبل از ظهور را برای سلمان شرح میدادند، او با حیرت میپرسید: «آیا چنین خواهد شد؟» و امروز من اکثر آن ها را به چشم میبینم. راستش هیچوقت فکر نمیکردم که بخواهم درباره دوران آخرالزمان تحقیق کنم یا کتابی در این زمینه بخوانم، چون همیشه از این موضوع میترسیدم و تا حدی از آن فراری بودم. اما این کتاب با نثر ساده، روان و مفیدش، باعث شد نهتنها بر ترسم غلبه کنم، بلکه مصمم شوم که این مسیر را ادامه دهم. زبان ساده و توضیحات کامل آن کمک میکند تا با دیدی روشنتر و آرامش بیشتری به این موضوعِ مهم نگاه کنیم. 📚#شش_ماه_پایانی ✍🏼مجتبی السادّه (ت.دکتر محمود مطهری نیا) انتشارات موعود 0 0 زهرااحمدیان مقدم 1403/11/10 آخرین روز جنگ رقیه کریمی 3.9 11 ✨بِسـمِه رَبِّ المَهدیــ✿ـے کتابِ لاغر اندام ولی تو پری بود،کتابی که توی تک تک اتفاقات، خودم و جای این شیرزن گذاشتم و فهمیدم اینطوری مقاومت کردن کار هر زنی نیست. کتابِ زنِ رزمنده ای که دوتا بچه دارد و ماه نهم بارداری اش را پشت سر میگذارد. یک روز که صبحش با روز های دیگه یکی بود ولی از وسط آن با تمام روزهای که سپری کرده بود فرق میکرد... شروع جنگ جنگی که هیچ کس فکرش را هم نمیکرد. خالی شدن ناگهانی روستا و فرار اهالی آن... داستان زنی که محکم توی خانه و کاشانه ی خودش ایستادگی کرد و شهر و دیار خودش و خالی نگذاشت... حتی زمانی که هیچ قابله ای در روستا نمانده بود و هر لحظه احتمال زایمانش وجود داشت،فقط صحبت های همسرش که میگفت: (قابله رفته ولی خدای قابله هنوز اینجاست.خدای ما.خدای تو.مطمئن باش که خدا خانوادهی رزمنده هاش و تنها نمیذاره.خودش حواسش بهت هست.نگران نباش.) آرامش میکرد... تجربه ی پختن نان وسط روستای خرابه... تجربه قاطی شدن مرگ و زندگی... تجربه معجزه ی عقب افتادن درد زایمان و در نهایت، به دنیا امدن دختر؛ دختری که مثل مادرش از دل ویرانیها به زندگی لبخند زد. دختری که نه فقط برای مادرش، بلکه برای تمام آنهایی که در برابر سختیها زانو نمیزنند، نماد پیروزی بود. 📚#اخرین_روز_جنگ ✍🏼رقیه کریمی انتشارات شهید کاظمی 0 1 زهرااحمدیان مقدم 1403/11/10 قرار بی قرار فاطمه سادات افقه 4.4 6 ✨بِسـمِه رَبِّ المَهدیــ✿ـے کتاب قرار بیقرار روایت زندگی شهید مصطفی صدرزاده است که در ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ متولد شد و در روز تاسوعای سال ۱۳۹۴ در حومه حلب سوریه به شهادت رسید. مردی که از کودکی پر از شور و شیطنت بود و پدرش او را "بمب انرژی و محبت" میخواند.» مصطفی از زمانی که وارد بسیج شد، علاوه بر خودسازی، مربی و حامی بچههای ابتدایی بود. او تنها کسی بود که به آنها توجه میکرد و اگر کسی کوچکترین حرفی به آنها میزد، ناراحت میشد و میگفت: "مسئولشون منم. اگه کسی حرفی داره، به من بگه." اجازه نمیداد کسی آنها را اذیت کند و همیشه پشتشان بود. مصطفی کارهای مختلفی را امتحان کرد؛ از گاوداری و فروشندگی گرفته تا تحصیل در حوزه علمیه، اما هیچکدام نتوانست روح پرشور و آخرتبین او را آرام کند. یکی از دوستانش میگفت: گاهی مصطفی گوشهای خلوت میکرد، چفیهاش را روی سرش میکشید و در حالت سجده میماند. به قول معروف، یک گوشهای خدا را گیر میآورد و حس و حالش جور دیگری میشد. او عبد خالص خدا بود؛ حتی سلام کردنش هم برای خدا بود. در همه چیز خدا را میدید.» وقتی پای عشق به میان آمد، دیگر خودش را نمیشناخت. مصطفی هشت بار برای رفتن به سوریه تلاش کرد و رد شد، اما ناامید نمیشد. هر بار قویتر و مصممتر بازمیگشت تا اینکه بالاخره راه کربلای خودش را پیدا کرد و به آرزویش رسید. صحبتهای شهید مرتضی عطایی که پس از شهادت مصطفی خودش را به رفیقش رساند: 《سید جان سلام.من رو یادت میاد؟هنوز من رو به خاطر داری؟منم،همنشین روزای زمینی بودنت.تو حالا همنشین بهترین آسمانی ها هستی،همنشین محمد مصطفی(ص)،علی مرتضی(ع) و سالار شهیدان و چه سعادتمندی که در این معامله پرسود شرکت کردی،آخه همنشینی با زمینیان کجا و همجواری با ستارگان آسمانی کجا؟!ولی برادرم من ایمان دارم که هنوز رفقای رو به یاد داری،چرا که بارها مرام و معرفتت و از نزدیک دیدم و میدونم فراموش کردن ما توی مرام بزرگواری چون تو نیست.منم چشم دوختم به همین معرفتت!》 شهید صدر زاده برای من فقط یک شهید نیست، او معلمی ست که راه و رسم عاشقی را به من یاد داد. اینکه اگر دلت برای خدا بتپد، هیچ مانعی نمیتواند جلویت را بگیرد.او رفت تا نشان دهد که هنوز هم میتوان "قرار بیقرار" شد و به سوی معشوق حقیقی شتافت. 📚#قرارِ_بیقرار ✍🏼فاطمه سادات افقه انتشارات روایت فتح 0 0 زهرااحمدیان مقدم 1403/11/10 ماهی ها به دریا بر می گردند مرضیه اعتمادی 3.8 21 ✨بِسـمِه رَبِّ المَهدیــ✿ـے کتاب ،داستان دختری دانشجو را روایت میکند که در خوابگاه با ریحان، دختری اهل غزه، همسایه میشود. آشنایی با ریحان او را به دنیای متفاوتی وارد میکند؛ جایی که با مادر ریحان، زنی که او را در گوشیاش "طوبای فلسطین" ذخیره کرده بود، ملاقات میکند. این آشنایی، دروازهای میشود برای شناخت زیباییها و سنتهای فلسطینی و در عین حال، سختیها و مجاهدتهای زندگی طوبی و همسرش ابو حامد. طوبی در چادری کوچک به دنیا آمده، آن هم درست در روز "یوم النکبه"؛ روزی که فلسطین پر از درد و آوارگی شد. اما او از همان آغاز، با امید و توکل به خداوند، زندگی را در دل جنگ و ناامنی پیش برده است. ایمان عمیق و استواری که او و خانوادهاش را در برابر سختیها پابرجا نگه داشته و باعث شده خانوادهای بزرگ و محکم در گذر زمان شکل بگیرد. 📚 #ماهیها_به_دریا_برمیگردند ✍🏼مرضیه اعتمادی انتشارات شهید کاظمی 0 1