نه سال از مرگ مادر بزرگ و ۴ سال از مرگ پدر بزرگ گذشته بود. وسایل خونهشون تا اونروز تقریبا دستنخورده بود. اما اونروز قرار بود سمسار بیارن و وسایل رو بدن بره.
در رو که باز کردم خاطره ها، بوها، صداها برام تداعی میشد. گوشه به گوشه، اتاق به اتاق. اتاق آخر، چشمم خورد به این کتاب و قلب سرخش وسط سیاهی؛ برش داشتم.
به اسم نویسندهاش نگاه کردم.
راستی
چرا خدا مادربزرگ رو شفا نداده بود؟
چرا بعضی دعاها مستجاب میشدن بعضی نه؟
دربارهی خود کتاب بخوام بگم..
قیمت پشت جلد ۲۵ ریاله:))
نشر پژوهشهای اسلامی
که اینها مهم نیست.
سال چاپ رو هم ننوشتن.
محتوای کتاب موضوع جذابی داره. نثر با اینکه قدیمیه اما روانه. در اصل انگار متن سخنرانی بوده که تبدیل به کتاب شده با این وجود سخنران (یا همون نویسنده) سیر و روال منظمی برای گفتن افکارش داره.
حرفهاش قطعا علمی نیست؛ شاید بشه گفت تلاش کرده منطق قرآنی به کار ببره.. به این منظور که اگر قرآن رو پذیرفته باشی میتونی این حرف ها رو هم قبول کنی.
در کل دیدگاه های جالبی داشت و دوستش داشتم.
کجا پیداش کنید؟ تو قفسه کتاب های جوانان دهه ۵۰ و ۶۰!