یادداشت‌های shahi (7)

shahi

1401/12/23

            (دکتر شفیعی کدکنی و همچنان بیدل دهلوی) فکر نکنم نیاز به معرفی داشته باشند چون (سطح علمی، آگاهی و شهرت) آن ها هر کدام برای اهل ذوق معلوم است. بیدل در اوج زیبایی آفرینی بوده است و دکتر شفیعی کدکنی هم در اوج زیبایی شناسی و هر دو از غنیمت های دنیای زبان پارسی هستند؛ با این تفاوت که یکی از هندوستان و دیگری از ایران. جناب دکتر شفیعی کدکنی در این کتاب می فرماید که بیدل به «روز رستاخیز و بهشت و دوزخ» باور نداشت و ارجاع داده به ( صدر الدین، عینی، میرزا عبدالقادر بیدل، ص ۴۰) من که به کتاب ارجاع داده شده دسترسی ندارم دوستانی که دسترسی داشته باشند و این موضوع را با تفصیل بیشتر بررسی کنند و یافته های خود را با ما شریک کنند ممنون شان خواهیم شد‌. این کتاب فکر می کنم در حد خیلی کم می تواند برای یک مبتدی راهنما باشد. از آنجایی که من اهل افغانستان هستم محافل بیدل خوانی را به وفور شاهد بودم، نیز شور و شوق آن حاضران در محفل را شاهد بودم، خیلی دوست داشتم که هر موضوع ریز و کوچک رو در مورد بیدل بدانم، با همین هدف و نیت به مطالعه کتاب روی آوردم که متأسفانه آن نکات ریز و معلومات همه جانبه یی را که من دنبالش بودم در این کتاب پیدا نکردم، اگر چه کتاب برای یکسری معلومات از جمله ( ترکیب های جدید سنن ادبی، ابهام گویی، حس آمیزی، پارادوکس تصویری و...) در اشعار بیدل پرداخته است ولی آن هم به شکل خیلی کم ذکر شده. این کتاب بیشتر از این که نظریات و گفته های جدیدی راجع به بیدل باشد، بیشتر غزلیات و اشعار ذکر شده هست و کمتر به نکات آن اشارت صورت گرفته است و گفته های جناب دکتر شفیعی کدکنی بیشتر شبیه مقدمه برای یک اثر می ماند، به نظرم بهتر بود که نام کتاب رو می گذاشت (غزلیات بیدل) بعدش همین موضوعاتی رو که اشارت فرموده است را در مقدمه آن می آورد، چون همین الآنم از ۱۰۰٪صد فیصد ۸۰٪ آن اختصاص به غزلیات دارد بدون کدام ذکر نکات. من فکر می کنم این کتاب بیشتر برای ماندگاری اسم، جمع و ترتیب شده است
          
shahi

1401/12/22

            این یاد داشت مرتبط با کل کتاب نیست، بلکه راجع به اسم مکان خاصی هست که، به صورت اشتباهی در پاورقی آن درج شده است. 
(درواز) در این کتاب از درواز به نام یکی از قریه های بخارا یاد شده است، در حالی که درواز محدوده یی است که واقع در بدخشان افغانستان و بدخشان تاجیکستان کنونی، و این منطقه قبل از مرز بندی های سیاسی میان تاجیکستان و افغانستان برای ساکنان آن محل، محل سکونت مشترک بود و همین الآنم مکانی به اسم  «درواز» هم در بدخشان افغانستان داریم و  هم در بدخشان تاجیکستان. پیش از مرز بندی های چندین دهه پیش، روابط فامیلی  مردم درواز نشین هر دو طرف شایع بود، در خوشی و عزای همدیگر سهم می گرفتند،حالا بعد از این مرز بندی ها، دیگر تا حدودی روابط فامیلی کم رونق تر شده است، البته هنوز هم روابط تجاری و روابط فامیلی وجود دارد ولی روابط فامیلی به مثل سابق پر رونق نمانده، جایش را به رنوق تجاری داده است و هم اکنون نیز مرز مشترک داریم.
مسأله یی که صحت قول جناب استاد بزرگ «دکتر شفیعی_کدکنی» را تایید می کند، اینی که اکثر ساکنین منطقه دروازها، اصالت خود شان را از بخارا می دانند، می توان گفت که اسم درواز را بر اساس اسمی دروازی که در بخارا ممکن وجود داشته، انتخاب کرده باشند!؟ جای فکر و تأمل هست. نیز مردمان درواز بدخشان _ افغانستان دارای سلسله شاهان در پادشاهان افغانستان داشتند، به نام (شاهان درواز) 
از شخصیت های مشهور دروازه می توان به این بزرگواران اشارت کرد (عبداللطیف پدرام، شاه محمد ولی خان دروازی، فوریه کوفی، فیض اله جلال، سیف الدین سیحون و چندین شاعر معروف نزدیک به شاعران معاصر که دروازی بودند.
پ.ن. این یادداشت را برای آن نوشتم که خودم بشخصه از منطقه درواز_بدخشان _ افغانستان هستم.
          
shahi

1401/12/14

            من این کتاب رو با ترجمه آقای امیر عباس طبا و با انتشارات هفت سنگ گرگان خواندم، هنوز زوده در مورد محتوا و مقایسه ترجمه ی آقای طبا با دیگر مترجم های این کتاب صحبت کنم، چون فعلا کتاب رو تنها با همین مترجم خواندم، ولی با اطمینان کامل می توانم بگم که انتشارات اصلا هیچ گونه توجهی به چاپ اثر نکرده است و با صدها جای غلط های نوشتاری بدون ویراستاری کامل آن، آن را روانه بازار کردند. با اینکه کتاب رو تا ته خواندم و روی شخصیت ها خیلی تمرکز کردم ولی تا آخر بعضی از شخصیت های داستان چهره ی واقعی شان آشکار نمی شود، و پایان خوشی که جمع بندی ابعاد شخصیتی قهرمانان داستان رو نشان بده، ندارد. در ضمن در تعریف از انگلیس ها خیلی کوشیده است و چهره ی آن ها را انسان های مصلح برای جامعه و افراد می داند ولی در عوض ذات فرانسوی ها را طمع کار و وابسته به مال، ولی از دید من با توجه به شواهد تاریخی هر دوی این دو کشور، در هر کشور که رفتن در دزدی معادن، ترورهای هدفمند، فقیر ساختن مردمان آن سرزمین به فقر فرهنگی، فقر اقتصادی و فقر هویتی  مشترک بودند و هیچ یک بر دیگری امتیازی در این موضوع ندارد. و در ضمن عملکرد و رفتار مردمان روسیه در قبال شهروندان فرانسه برایم جای سوال هست که چرا باید این همه فکر کنند: هر کاری فرانسوی انجام دهد، عین تمدن هست، ولی یک فرد روسی یک کاری که هزاران مراتب  از کار فرانسوی متمدنانه تر به نظر میآید مورد سرزنش قرار می گیرد، آلکسی در همه جا از طرف همه شخصیت ها مورد سرزنش قرار می گیرد ولی آنوقت کوچک ترین توهین و بی توجهی شخصیت های روسی رو در مقابل فرد انگلیسی و فرانسوی نمی بینیم در حالی که مشخصه پالینا فرد فرانسوی را از ته بد می بیند ولی با آن هم نمی تواند اظهار بی توجهی و بی ادبی کند ولی اینطرف راحت هر چه بد و بیراه بخواد به آلکسی می گوید.