یادداشتهای آناهید یدالهی (2) آناهید یدالهی 1404/3/29 درست مثل باران لینزی استادرد 4.5 8 《 یادت باشه رِین، وقتی چیزی رو اینقدر عمیق دفن میکنی، دو برابر بلندتر از قبل پیش روت قد عَلَم میکنه.》 آن روز رِین به خودش قول داد که دیگر هرگز چیزی را آنقدر عمیق دفن نکند. این مربوط به زمانی بود که پدر و مادرش هنوز می خندیدند و با لحن عادی با هم حرف میزدند. تا قبل از آن شب... ● خوندن کتابهای نوجوان وقتی گاهی یادم میره من هنوز یه آناهید کوچولوی عزیز هم درون خودم دارم که ممکنه بترسه، مضطرب بشه یا به هم بریزه برای من پناهه. یادم میاره مواظبش باشم. همونطور که رِین سعی کرد مراقب عزیزانش باشه حتی اگه روزی نتونست. 0 0 آناهید یدالهی 1401/7/20 آناکارنینا و سیگنال آرش عباسی 3.0 1 《خودت رو به دوربین داشتی میگفتی الکل چیز بدیه و اعتیاد بهش میتونه آدم رو به نابودی بکشونه... یکی از بدیهاش هم همینه که آدم به راحتی میتونه بگه گور بابای دنیا، بذار حرفم رو بزنم. بذار خودم باشم...》 پایان بهتری رو انتظار داشتم اما قابل لمس بودن شخصیتها و ایدهی داستان برآوردهنشدهها رو پوشوند. در کل، از خوندنش لذت بردم. 0 11