یادداشت‌های امیررضاشکوهی مهر (16)

          این داستان مارمالاد اقا گرگ رو به کنترل میگیره که کل شهر و همگروهی های خودش را بکشد ۰۰۰
        

          این داستان از چهار سابقه دارها چند تا دوست پیدا میکنن ودوست انها رو ازمایش میکنن وتمرین به انها میدن که با موجودات فضایی درگیر شونود۰۰۰۰
        

          این یکی از داستان های کاراگاه سیتو در جشنواره ی چینی ها است 
        

          داستان یک پسر که نمیتونه واکنش احساسی داشته باشد در برابر غم وشادی بی تفاوت است  و یک شب کریسمس مادر ومادر بزرگش را از دست داد ولی با تمام مشکلات وسختی ها  مقابله کرد و داخله زندگی اش موفق شد  
        

          حببیب یک پسر هست که در روستای بلوطک زندگی میکند  او و شهرستانساش تحت یک سلطانی هستند که اون سلطان را روباه یا اسم دیگریش گل پا هست  و انان می خواهند خانه ی خان را اتش بزنند و ادامه ی داستان ماجراجویی است 
        

          داستان درباره پسری است که پدر خود را در بچگی از دست دادا و پس از سالها نامه ایی از طرف پدر خود دریافت میکند که داستان زندگی‌اش را برای پسرش تعریف میکند و این داستان درمورد دختر پرتقالی کسی است که پدر عاشقانه اورا دوست دارد و به دنبال پیدا کردن راهی برای شناخت اوست
        

          این داستان از کاراگاه سیتو درباره ی کار های مغناطیسی ویک سنگ مغناطیسی است
        

          این داستان از چهار سابقه  بین دایناسور ها گیر میکنند وباید با انان مقابله کنند هیچکس نمیتواند با داناسور ها رو به رو شود اما اقا گرگ میتواند نا گفته نماند که مارمالاد هم هستش  واگر جلد های قبلی کتاب رو نخواندید این رو نخوانید 
        

           همین اول بگم که من همچیرو خلاصه میگم سلام خدمت همه همین اول کار میگم هرکی فوتبال دوست داره بنظرم این کتاب هم دوست داره در این کتاب کاراگاه سیتو ودستیارش به جام جهانی می روند که در هوامپیما خبر میدند که جام گمشده وارد استودیو یا ورزشگاه میشن ولی میبینند نگهبان دم در پس اینطوری نمیتونه جام رو برده باشه بیرون دیدن برای برزیلی ها یکی داره پیتزا درست میکنه یهو دستیار کاراگاه با یک حرکت سامورایی در شکوند ...


        

          اگر می خواین توضیحات رو بخونید برید اون یکی کتاب رو بخونید بعد بیایید این رو بخوانید اینجا داستان جالب میشه مارمالاد رو میگیرن ویکی از تبهکارای شهر مارمالا میشه و گروه بچه های بد تبدیل به بچه های خوب میشه 
        

          این یکی از داستان های بد سابقه ها به نظرم چیزی نداشت این جلدش بیشتر برای وقت گزرونی هست ولی اخرش که مارمالاد رو میگیرین انقدر قشنگ میشه داستان که دوست داری جلد بعدیش هم بخونی 
        

          این یکی از داستان های گاراگاه سیتو در مورد یک مومیایی بنظرم حتما بخوانیدش اینها یک مومیایی رومیبینن بعد ماشین اورژانس میبردتش        ،   بنظرم ۱۰ جلد رو بخوانید 
        

          کاراگاه سیتو و دستیارش چین می ادو در ادره ی پلیس کار میکنن وپرونده های مرموز حل می کنند و کاراگاه سیتو  علاقه زیادی به املت و سیب زمینی دارد