یادداشتهای زهرا اسماعیلی (7) زهرا اسماعیلی 1403/8/7 گربه ی بدجنس سلمان طاهری 4.5 2 یه کتاب شیرین و بامزه با تصویرسازی های جذاب و البته چندش 🥴 داستان یه گربه که هروقت اوضاع به نفعش نیست، میتونه خیلی، خیلی، خیلی بدجنس بشه 😂 اولش ترسیدم بدجنسی های گربه برای دخترم الگو بشه. ولی نشد. فقط خیلی خیلی با هم خندیدیم. بچه ها میتونن از سه سالگی باهاش ارتباط بگیرن و کیف کنن از خوندنش. به نظرم تا کلاس اول و دوم هم میتونن ازش لذت ببرن 0 1 زهرا اسماعیلی 1403/8/7 پینوکیو کارلو کولودی 4.5 1 یه روانشناس اگه این کتابو بخونه کپ میکنه. قصه ی یه پسر نفهم که پدر و پریزاد و معلم و پلیس و جیرجیرک و .. اونو سرزنش میکنن که آدم شو. ولی درییییغ. کم کم خود پسرکوچولو هم شروع میکنه به سرزنش خودش تا جایی که کفر خواننده درمیاد که بابا بیخیال حالا اونقدام بد نیستی!! همون نسخه ی کوچولو شده ش که تو بچگی خونده بودم، رو ترجیح میدم. ولی نقاشی های کتابو دوس داشتم 0 1 زهرا اسماعیلی 1403/8/7 کتابخانه ی نیمه شب 4.0 59 داستان یکدست نیست. خوب شروع میشه. خوب هم پیش میره. گرچه میشد عالی هم باشه. روابط علی و معلولی در داستان رعایت نشده. اونجایی که نورا یکی یکی موقعیت های زندگیشو از دست میده و رهاشون میکنه، مشخص نیست که چرا این کارو میکنه. حتی اگر آدم دمدمی هم هست، نویسنده باید با من درمیون میذاشت. داستان نسبتا خوب پیش میره تا اونجایی که داره زندگی های مختلفو تجربه میکنه. داستان افت میکنه. خیلی زیاد. نویسنده فقط حرف میزنه و همینجاس که احتمالا خیلیا داستان رو رها میکنن. از تجربه ی زندگی آخر به بعد، داستان دوباره به اوج برمیگرده. دوباره جون میگیره. و خوبه که همینطوری هم تموم میشه. 0 0 زهرا اسماعیلی 1403/2/6 یک روز با آقاموش پستچی! ماریان دوبوک 4.7 9 بامزه و جذاب و خلاقانه س. با دختر کوچولوی ۴ ساله م بارها خوندیم و خندیدیم 0 1 زهرا اسماعیلی 1403/2/4 بابا لنگ دراز جین وبستر 4.3 101 فوق العاده خلاقانه و هنرمندانه س که یک رمان کامل، تنها و تنها با یک سری نامه یک طرفه نوشته بشه. بسی جذاب بود خوندنش 0 0 زهرا اسماعیلی 1402/10/16 حکایت زمستان سعید عاکف 4.6 37 تو نوجوونی خوندمش و حس غرور عجیبی بهم داد. کتاب درباره اسارته، ولی سراسر عزت و شگفتیه 0 2 زهرا اسماعیلی 1402/9/5 تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اکرم اسلامی 4.7 236 گفتم: « خدا به اندازه وسع و توانمون از ما میخواد. نه بیشتر!» استاد عزیزم تنها یک جمله گفت: « از کجا میدونی توانت چقدره؟» من اون روز ساکت شدم ولی قانع نه! دنبال اندازه ی توانم تو کش و قوس زندگی گشتم. حتی به فرمولی فکر کردم که توانم رو اندازه بگیره و بذارم جلوی استاد و بگم: « اینقدر» خوندن زندگی اشرف سادات به قلم زیبا و روان اکرم اسلامی، به من فهموند که توان من توی هیچ فرمول و معادله ای جا نمیشه. فقط کافیه ظرف امروزمو پر کنم. فردا دوباره ظرف بزرگتری دارم و بزرگ تر و بزرگ تر .. این یعنی بی نهایت 0 1