مگر نه اینکه میتوان چند صباحی را در دیاری دورافتاده گذراند و حیرت کرد از اینکه بهراستی چنین زندگانی هم امکان دارد و چنین انسانهایی وجود؟
و مگر نه اینکه مطالعهی کتاب خوب هم بهنوعی سفر محسوب میشود؟ و بهنوعی زندگانی؟
من مرگان را، عباس را، ابراو، هاجر و تمام آن افراد را زندگی کردم و حیرت کردم که مگر میشود؟ مگر چنین زندگانی ممکن است؟
و چه چیزها و چیزکهای بسیاری آموختم؛ درست همانگونه که در سفر میتوان دید و آموخت.
جای خالی سلوچ برای من تجربهی ۲۰روزهای دلنشین و البته دلخراش بود. و درشگفتم از اینکه جناب دولتآبادی چگونه توانسته چنین روزگاری خلق کند و مسبب شود که من صفحات اول را در جای خالی سلوچ جاگیر شوم و پس از آخرین صفحه، توبره بهدست از زمینج خارج.
بابت آفرینش این اثر از جناب دولتآبادی بسیار ممنونم و فکر میکنم حالا کمی بیشتر آماده باشم برای آغاز کلیدر.