یادداشتهای باشگاه کتابخوانی ادبیات پایداری (5) باشگاه کتابخوانی ادبیات پایداری 1403/9/22 پاییز آمد؛ خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی گلستان جعفریان 4.4 96 من چند روزی با فخرالسادات زندگی کردم. با او در غم هایش گریستم و با خنده هایش خندیدم. همیشه کتابهایی که از زبان زنان روایت میشود بر دلم مینشیند و مرا به خواندن مدام وا میدارد. تمام احساسات و افکارشان را با عمق وجودم درک میکنم. آن لحظه که فخری ای که احمد را از دست داده بود تنها در خانه اش سرگردان بود دلم برایش سوخت. لحظه ای که جسم بی جان احمد را صدا زد و جوابی نشید برایش اشک ریختم. احساس میکنم فخری هنوز هم در بند عشق احمد است و احمد هم. در فصل چهارم پدر فخرالسادات به او گفت: دست از آرمان گرایی بردار دختر عاقل باش! جمله عجیبی بود. آیا آرمان گرایی کار عاقلانه ای نیست ؟! آیا از نظر عوام مردم انسان عاقل نباید آرمان گرا باشد؟! به هر حال مرا به فکر فرو برد. در فصل سوم درمورد سپاهی که تازه تأسیس بود و هر کس به قدر نیاز از صندوق حقوق برمیداشت، نگاه بالا به پایین نبود و مدینه فاضله ای بوده برای خودش ذهنم را درگیر کرد. چرا از آن مدینه فاضله فاصله گرفتیم؟! در کل کتاب دلنشینی بود و شهید احمد یوسفی و فخرالسادات موسوی معنای واقعی جمله ان الحیاة عقیدة و جهاد را نمایش دادند. 1 7 باشگاه کتابخوانی ادبیات پایداری 1403/9/11 عباس دست طلا؛ داستانی از زندگی حاج عباسعلی باقری محبوبه معراجی پور 4.1 15 اینجا آدم وسط خاک، سر از آسمان در می آورد! از بس این ملت دارند خدایی کار میکنند. 0 3 باشگاه کتابخوانی ادبیات پایداری 1403/8/6 آغاز تا پایان؛ سیری در جنگ ایران و عراق جلد 6 محمد درودیان 4.2 2 «شما ميدانيد كه من با شما پيمان بسته بودم كه تا آخرين قطره ي خون و آخرين نفس بجنگم اما تصميم امروز فقط براي تشخيص مصلحت بود و تنها به اميد رحمت و رضاي او از هر آنچه گفتم، گذشتم و اگر آبرويي داشتم با خدا معامله كردم. » امام خمینی ره 0 3 باشگاه کتابخوانی ادبیات پایداری 1403/6/29 رفاقت به سبک تانک داود امیریان 4.1 28 دشمن را باید با خنده و زندگی تحقیر و کوچک کرد و بعد نابودش ساخت. 0 3 باشگاه کتابخوانی ادبیات پایداری 1403/5/21 مهاجر سرزمین آفتاب؛ خاطرات کونیکو یامامورا (سبا بابایی) یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران مسعود امیرخانی 4.5 166 ماجرای زندگی زن ژاپنی از کونیکو یامورا تا سبا بابایی. برام غیر قابل باور بود که یک دختر جوان به این راحتی پذیرفته با یک مرد از یک کشور و دین و فرهنگ دیگه ازدواج کنه و تمام گذشته اش رو رها کنه. و حس میکنم یه چیزی کم بود شاید دلایلی برای خودش داشته که تو کتاب توضیح نداده. در کل همه چیز سطحی روایت شده بود مثلا راجب شخصیت شهید یا خود خانم بابایی چندان صحبت نشده بود. 0 4