یادداشتهای زینب باقری (6) زینب باقری 1403/4/24 دنیا به آدم های بنفش بیشتری نیاز دارد! کرستن بل 2.6 4 برای تحلیل کتاب دنیا به آدم های بنفش بیشتری نیاز دارد! باید از زادگاه این کتاب شروع کنیم و یک تهیه کننده فیلم و بازیگر امریکایی کتابی نوشته است و از بچه ها میخواهد که بنفش باشند و آنچه آنها را متفاوت از هم میکند کنار بگذارند و به اشتراکات بپردازند. در کشوری که سالیان سال برتری و تبعیض سفید پوستان بر رنگین پوستان وجود داشته است وقتی این کتاب با این عنوان از سوی نویسندگان و تصویرگر سفید پوست منتشر میشود و فراوان تبلیغ میشود منتقدان را هوشیار میسازد که احتمالا این کتاب میخواهد ابزاری برای هدایت ذهن معصوم کودکان به کوررنگی نژادی باشد. کوررنگی یک ایدئولوژی نژادی است که ادعا میکند بهترین راه پایان دادن به تبعیض در سطح جامعه، آموزش افراد در برابرترین حالت ممکن است؛ بدون توجه به نژاد، قرهنگ یا قومیت. در نگاه اول و با توجه به ارزش اسمی آن، کوررنگی چیز خوبی به نظر میرسد،کوررنگی بر اشتراکات میان مردم مثل انسانیت و مفاهیم این چنینی تمرکز میکند، کوررنگی به تنهایی برای التیام زخمهای نژادی در سطوح ملی و فردی، کافی نیست. در یک جامعه بیرنگ، سفیدپوستان بعید است مصائب ناشی از نژاد را تجربه کنند و با احساس راحتی بیشتری با وضعیت نسبتا برتر خود در جامعه میباشند. اما اقلیتها که مرتبا با سختی های ناشی از نژاد مواجه بودهاند، ایدئولوژی کوررنگی را به شکل متفاوتی تجربه میکنند. کوررنگی جامعهای را میسازند که 1.تجربههای نژادی ناخوشایند اقلیتها را انکار میکند. 2.میراث فرهنگی آنها را نمیپذیرد و 3. چشمانداز یگانه و منحصر به فرد آنان را ناتوان میسازد. به عبارت ساده یعنی ای مردمان رنگین پوست، ما شما را نمیبینیم! نیاز به کوررنگی، بر این دلالت میکند که گویا چیز شرم آوری درباره خلقت رنگین پوستان توسط خدا وجود دارد یا درباره فرهنگی که از آن آمدهاند نباید حرفی بزنند. بنابراین، کوررنگی کمک کرده تا نژاد به موضوعی ممنوعه تبدیل شود که افراد باادب نمیتوانند آزادانه در مود آن بحث کنند. و وقتی در مورد آن صحبت نشود کمتر فهمیده میشود و به میزان کمتری مشکلات نژادیی که جامعه را به ستوه آورده حل خواهد شد. بنفش کردن همه، زیبایی تفاوتهای انسانی و سادهتر از همه رنگ را از بین میبرد. در حالی که این کتاب شامل کودکانی با پیشینه قومی و نژادی مختلف است. هدف کتاب این است که همه کودکان را خنثی کند در حالی شخصیت اصلی کتاب دختر سفیدپوست وقتی خودش را بنفش میکند همچنان قسمتی از دستان و صورت سفیدش پیداست و بلافاصله میگوید که شوخی کردم!ص27. این کتاب برای کودکان، هویت را هدف گرفته است. در حالی که با تصاویر همراهی که گروههای متنوعی از مردم از نژاد سن و توانایی، جنسیت و طبقه اجتماعی در بر میگیرد از همه بچهها میخواهد که بنفش باشند و در عین حال خودشان باشند و هویتی درهم آمیخته و متناقض را برای خوانندگان کودک ایجاد میکند. نویسنده مدعی شده است که این کتاب را برای غلبه بر اختلافات ایدئولوژیک و سیاسی نگاشته است همطور که رنگ قرمز و رنگ آبی نماد دو جناح سیاسی امریکا بوده است اما چگونه میتوان به سادگی پذیرفت وقتی که محتوای کتاب تماما و اکیدا بر روی رنگ تاکید میکند. 0 0 زینب باقری 1403/4/24 روزی که پنجره دنیایش را دید! اعظم تبرایی 3.5 2 روزی که پنجره دنیایش را دید، در کنار اینکه عنوان جالبی به نظر میرسد، ایده اصلی کتاب نیز هست. به علاوه کتاب دریچه و زاویه نگاه تازهایست به این موضوع که چقدر فرو ریختن دیوار عادت ها میتواند دردناک باشد. این مفاهیم تمثیلی داستان خوبی را پدید آورده است هرچند نداشتن هیجان کافی برای کودکان، کمبودیست که در داستان حس میشود. در ضمن شخصیت اصلی یک پنجره و شیء است و احتمال عدم همذاتپنداری مخاطب با آن و به بار ننشستن ایده نویسنده وجود داشت، هاله قربانی با دادن حضوری انسانی در پنجره، مخاطب را به داشتن تصویر ذهنی از افعال پنجره یاری میکند. همچنین تصاویر فرامتن زندگی مرد صاحبخانه از وقتی که به آن خانه نقل مکان کرده تا باغچه را بیل میزند و... بر لذت مخاطب از داستان افزوده است. به طور مثال شروع داستان با تصویری از بازار پنجره مواجهایم که بازار سبک سنتی ایرانی دارد. مردی که پنجرهای زیر بغل دارد در حال گذر است و در شیشه پنجره صورتی انسانی میبینیم که لبخند به لب دارد و در متن صفحه نوشته شده است:«پنجره منتظر بود که نصب شود تا بتواند هر چه زودتر دنیایش را ببیند.» همانطور که مشخص است تصویر با متن رابطهی تكميلي و افزایشی دارد. با تمام خوبیهای تصویر این سوال از تصویرگر باقیست که در حالی که در متن مانعی وجود ندارد چرا یک مرد تنها به تصویر کشیدهاند این تصاویر در داستان کودک است پس چرا یک خانواده نکشیدهاند؟ وقتی وجوبی ندارد چرا سیمای مردانه به کتاب دادهشود! از سویی داستان در بند آخر نتیجهگیری میکند: «پنجره به خاطر آورد چگونه مدتها به تماشای یک دیوار و چند پرنده راضی بود و میترسید دیواری که مانع دیدن دنیایی به این زیبایی بود، فرو بریزد.» که هم مستقیمگویی دارد و هم روایت است. به طور کلی با صرف نظر از خطای نگارشی صفحه پانزده (واژهی دیوار به جای پنجره) داستان خوب و قابل قبول است و از مفاهیمی ارزشمندی برخوردار است که میتوان با گروه سنی ب و ج به گفتگو پرداخت. 0 0 زینب باقری 1403/4/20 هر کودک یک آهنگ است نیکولا دیویس 3.2 4 این کتاب یک اثر آگاهی بخش در مورد حقوق کودکان است که همه کسانی را که کتاب را می خوانند به فکر فرو میبرد و مسیری برای گفتگو با کودکان در مورد حقوق خودشان و دیگر کودکان سراسر عالم، باز می کند. کتاب غیر داستانیست و با پیشگفتاری از نویسنده درباره سازمان ملل متحد و حقوق کودکان آغاز میشود: «متاسفانه در سراسر دنیا میلیونها کودک هستند که در برابر آسیب ها و جنگ و گرسنگی بیپشت و پناهند، کسی نیست که از آن ها مراقبت کند و از حق تحصیل محروم اند. «پیمان نامه ی حقوق کودک سازمان ملل» از آن جهت اهمیت دارد که صدای این کودکان است و به مردم جهان می گوید که درد و رنج کودکان نارواست. وظیفهی همهی ماست طوری عمل کنیم که هر کودک آهنگی در دل داشته باشد.» روایت اثر با تولد کودکی آغاز میشود و استعاره ی «یک آهنگ» را برای او برمیگزیند و سپس با تصاویری که آنها نیز نمادین هستند پیوند میخورد و به جلو میرود. از نمادهای تصویر، حضور پرندگان در هر فریم است که حال و هوای متن را منعکس می کند و موجب میشود مفهوم، برای کودکان بهتر قابل درک باشد. داستان شخصیت اصلی ندارد ولی در صفحه اول کودکی را نشان می دهد که با محبت و عشق پدر و مادر بزرگ میشود و هر فرصتی برای رشد و توسعهی آهنگ خود به او داده می شود. لحن ساده و شاعرانه است. تصاویر با تکنیک آبرنگ زیبا ترسیم شده اند و در آن از رنگ های روشن کودکانه با سبز و آبی ملایم استفاده شده است. از صفحات تاثیرگذار16 و 17 است که کودکی بی سرپرست در کنار خیابان، مورد بی توجهی قرار گرفته است «هیچ آهنگی را نباید به سکوت واداشت... هیچ آهنگی را نباید با صداهای دیگر ناپدید کرد.» از ما میخواهد تا زندگی دیگران را در نظر بگیریم و به فکر همه کودکان جهان باشیم که از حقوق اولیه زندگی برخوردار نیستند. داستان به مخاطب توضیح میدهد تا تفاوتها و آهنگ منحصر به فرد خود را جشن بگیرد. «دوروبرت، هرجا، همه جا آهنگهای دیگر هست؛ بعضی بلندند، بعضی آرام. این یکی تنها یک نت است، آن دیگری یک سمفونی.» داستان با امید به پایان میرسد و در پسگفتار برخی از 54 ماده در کنوانسیون حقوق کودکان سازمان ملل را ذکر میکند. این کتاب میتواند به کودکان کمک کند تا بیشتر قدردان منحصربفرد بودن خود و نعمتهایی چون خانه و خانواده باشند. همچنین این کتاب امکان گفتگو با کودکان در مورد سازمان ملل و نحوه تشکیل آن و وظایف آن را هم فراهم میکند. 0 19 زینب باقری 1403/3/31 من ساکتم خجالتی نیستم (تصویرگر بتسی پیترسن) اندی پاورز 4.2 6 این کتاب را انتشارات پرتقال در مجموعه کتابهای «من خودم را دوست دارم» قرار داده است. آنچنان که از عنوان کتاب برمیآید معرفی کودکانیست که ساکتند اما خجالتی نیستند یعنی کودکان درونگرا. کودک درونگرا انرژی خود را با مشغولیتهای بیرونی از دست میدهد. برعکس، کودک برونگرا همه انرژی خود را در تعامل با عوامل بیرونی به دست میآورد. هر دو نوع شخصیت قابل پذیرش و احترام هستند. اولین نگرانی والدین و سایر بزرگسالانی که با کودکان درونگرا سروکار دارند این است اگر این کودکان به این شیوه ادامه دهند در این جهان برونگرا موفق خواهند بود؟ آیا لازم نیست مجبورشان کرد تا کمی برونگراتر شوند؟ جواب منفیست. مشروط به اینکه منابع تامین، توزیع و تلطیف انرژی به شیوهای درست هدایت شود. به طور مثال بايد به فرزند درونگرای خود کمک کرد تا تعارضات زورگویی و سایر چالش های اجتماعی خود را مدیریت کند. افراد زیادی هستند که در کودکی درونگرا بودند اما در بزرگسالی افراد شاد موفق و بااعتمادبنفسی تبدیل شدند. از نکات خوب این کتاب هم این است که برخلاف بعضی بزرگترها، مادر امیل او را قبول دارد. اما اولین نکتهای که نویسنده به آن دقت نکرده این است که اکثر کودکان خجالتی هستند وقتی این کتاب را بخوانند به خود خواهند گفت اما من خودم میدانم خجالتی هم هستم پس کتاب را به کناری میگذارد. بهتر بود نویسنده به این موضوع توجه میکرد که اشکالی ندارد که کودک خجالتی نیز باشد چرا که کمکم با گذر زمان یاد میگیرد تا خود را نشان دهد، بخصوص که فرد خجالتی خود چندان در این رفتار مقصر نیست و عوامل ژنتیکی و عوامل بیرونی دیگر موثرترند. این نکته باعث شده بیشتر از اینکه کتاب بین کودکان مخاطب واقعی داشته باشد بین بزرگسالان مخاطب داشته باشد. در مورد شخصیت پردازی که هم از طریق تصویر و هم از طریق متن صورت گرفته است باید گفت در تصویر امیل پسری با رنگ پوست کمی تیره ترسیم شده است. این خود میتواند دلیلی باشد تا ناخودآگاه کودک خود را کمتر از دیگران ببیند و این نکته مدنظر تصویرگر بوده است اما آنچه که به خوبی از تصویر بر میاید اعتماد بنفس امیل است که بسیار خوب لحاظ شدهاست و کودک این حس مثبت را دریافت میکند. آنچه که تصویر از دنیای امیل به ما میدهد شور و نشاط یک زندگی آرام است سنجابی که بادبادک هوا میکند امیل که بر پشت دایناسور سوار است پاندایی که شیپور وی زند و ... . اغلب همه چیز کوچک اما شاد و پر رنگ ترسیم شدهاند مثل خود امیل. متن کتاب نیز به لطافت تصاویر است مثلا در قسمتی از متن میخوانیم: «باز شدن ملایم شکاف زیر خاک را احساس میکنم درخت بلوطی بی سر و صدا در دل زمین دارد رشد می کند تا بعدا بزرگ و قوی توی رو شنایی سر دربیاورد! قوی شدن «بی سر و صدا» هم می شود!» زاویه دید اول شخص است و امیل درون و بیرون خود را وصف میکند گره ای وجود ندارد پس داستانی هم شکل نمی گیرد. در صفحه یکی مانده به آخر با عنوان یادداشت نویسنده خانم پاورز انگیزه خود را از نوشتن اثر که الهام گرفته از کودکی خود و دخترش است بیان میکند. 0 0 زینب باقری 1402/12/4 خرس از راه رسید! ریچارد تی موریس 4.2 8 روزی روزگاری رودخانه ای بود که شب و روز در جریان بود. اما خودش هم خبر نداشت که یک رودخانه است! داستان تمثیلی زیبا از زندگی❤ 0 0 زینب باقری 1402/2/31 لالایی برای دختر مرده حمیدرضا شاه آبادی 3.9 47 رمان نوجوانی بود که داستانی تاریخی هم در دل خود داشت. شخصیت محوری دختر بود و گوشه ای از ظلم رفته به دختران در گذشته و امروز را به نمایش میگذاشت. داستان کشش خیلی خوبی داشت. یک ستاره کمتر دادم به خاطر حجم زیاد روایت در داستان که لذت خوانش داستان را کم کرده بود. 0 3