یادداشتهای فاطمه میرزاده (3) فاطمه میرزاده 1403/12/4 هر دو در نهایت می میرند آدام سیلورا 4.1 332 خب،از کجا شروع کنم؟.. این کتاب به معنای واقعی تونست روح و قلبم رو لمس کنه، من با تک تک ماجراها و اتفاقات و پاراگراف ها یا بند ها زندگی کردم و خندیدم و اشک ریختم.. سر هر جمله ای که متیو میگفت بغض میکردم و سعی میکردم به پایان کتاب فکر نکنم اما نمیشد.. وقتایی که کتابو باز میکردم زندانی میشدم، دیگه نمیتونستم اون رو ببندم و فراموشش کنم، بین جملاتش غرق میشدم و جون و روحمو به خود کتاب میسپردم و شروع میکردم به خوندن، راستش تا الان هیچ کتابی انقدر منو عاشق خودش نکرده بود، وقتی کتابو تموم کردم فقط یه گوشه نشستم و بی اختیار اشک ریختم، برای سرنوشتشون(که از همون اول مشخص بود) و حتی برای خاطراتشون که احساس میکنم خودمم جزوی از اون خاطره ها بودم.. الان یه سالی میشه که من این کتابو تموم کردم و البته بعد از اون دو بار کامل از اول خوندمش چون حس کردم بدون اون نمیشه، اما امیدوارم بتونم دیگه فراموشش کنم.. 2 5 فاطمه میرزاده 1403/12/4 ملت عشق الیف شفق 3.4 244 ملت عشق، یکی از کتاب هایی بود که تونست منو با همون پاراگراف اول جذب خودش بکنه و واقعا موفق شد، بر خلاف خیلیای دیگه من تونستم با کتاب ارتباط بگیرم و برای خودم تجزیه و تحلیل بکنم.. درمورد رابطه بین مولانا و شمس هم باید بگم که توی این کتاب اومدن واقعیت رو نقل کردن و نوشتن و هیچ چیزی اضافه یا کم نشده، و همونطور که میدونید این رابطه و عشق بینشون درواقع معنوی و فلسفی بوده، به قول خود مولانا "من انعکاس خودم را درون شمس میدیدم" یعنی که شمس تونسته بود شخصیت واقعی مولانا رو به روش خودش بهش نشون بده و واقعا تونست انجامش بده، میتونم بگم که شمس از مولانا یک شاعر ساخت، یک شاعر عرفانی و فلسفی.. 1 4 فاطمه میرزاده 1403/1/9 بخش دی فریدا مک فادن 4.2 417 واقعا کتاب جالبی بود.. اما یه مشکل داره، اونم اینکه وقتی تازه داری تو داستان و حوادث غرق میشی یه دفعه برمیگردی به گذشتهٔ شخصیت اصلی و این واقعا گیج کننده بود.. مثلا میتونستن یه فصلی رو به اتفاقاتِ گذشته و هشت سال پیشِ زندگی راوی اختصاص بدن.. اما در کل تمام صحنه ها قابل تصور بودند و من خوشم اومد.. 0 28