یادداشتهای زهرا شطرنجی (2) زهرا شطرنجی 1401/4/5 در غرب خبری نیست اریش ماریا رمارک 3.9 68 «در جبههی غرب خبری نیست!!» کتاب را از نمایشگاه کتاب در سال نود و هفت خریده بودم!هیچ وقت نمیدانستم اینقدر فوق العاده است و اِلا چهارسال، خاک خوردن در کتابخانه را برایش انتخاب نمیکردم! در تمام هشت روزی که کتاب دستم بود، با تمام وجود وارد داستانش میشدم و تمام تصاویر مهیبش را تصور میکردم! کتاب، دربارهی چند جوان نوزده سالهی آلمانی است که به تحریک معلمشان و با جملات شورانگیز او وارد نظام وظیفه میشوند و میز و نیمکت را رها میکنند!هفت جوانی که در خلال جنگ ،خودِ قبل از جنگ و رویاهایشان را فراموش میکنند و دیگر نمیدانند قبل از آن چگونه بودند! کتاب عمیق است،مهیب است و غم انگیز...مقدمهی کتاب که دربارهی نویسنده است،به ما کمک میکند تا فضای کتاب را بهتر درک کنیم! به طور کلی،این کتاب در جریان جنگ جهانی اول روایت میشود و برایمان از نابودی یک نسل سخن میگوید!نسلی که در آغاز جوانی و وقت بافتن رویاها،درگیر برههای دهشتناک میشود و حالا زندگی پس از جنگ برایش در هالهای از ابهام است! نسلی که جوانترهای بعد از آن ها هیچ درکی از آنها ندارند و حتی پیرترهایشان ریشهای مانند خانواده و زندگی و همسر و فرزند دارند و دلبستگیای برای ادامه دادن، پس با این نسل متفاوتند!! کتاب ملموس،عینی و تلخ است و خواننده را عمیقا درگیر میکند...من گریه کردم!برای لحظاتی که پل بومر از مادرش میگفت،برای لحظهی آخری که از دوستش کات میگفت،برای خودش و آن روزی که دیگر نبود،روزی که فقط از گزارش نظامی رادیویی شنیده میشد: در جبههی غرب خبری نیست! در حالیکه آخرینِ آن هفت نفر، با صورت ،روی خاک افتاده بود! برای تمام جنگ زدههای بی پناه! برای همسایههای غریبِ وطنم... #در_جبههی_غرب_خبری_نیست 0 16 زهرا شطرنجی 1401/3/31 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 «سووشون» این کتاب رو همیشه،از همون دورانی که ادبیات فارسی دبیرستان رو با عشق میخوندم و لذت میبردم به یاد دارم.درس هفتمِ ادبیات ِفارسیِ دومِ دبیرستان!«سووشون»! همیشه مشتاق خوندن این کتاب بودم، تا بالاخره چند ماه قبل خریدمش و چندی بعد شروع کردم... داستان در خلال جنگ جهانی دوم و تسلط انگلیسی ها در استان فارسه. داستان از دیدگاه یک زن به اسم زری روایت میشه! قهرمان داستان ،همسرِ زری،«یوسف»ه! یک انسان آزاده خواه،ضد سلطه و استعمار و روشنفکر!کتاب حال و هوای اون روزهای اشغال رو به خوبی به تصویر میکشه و با جزییات خوبی که از شخصیتهای داستان روایت میشه،میشه ویژگیهای شخصیتی هر کدوم رو از دیدگاه زری شناخت و با روحیات هر کدوم آشنا شد! ادامهی داستان و نقد تخصصی تر باشه برای افراد مشتاق، که خودشون مطالعه میکنند! چیزی که در این کتاب میتونستم باهاش عمیقا ارتباط برقرار کنم ،دیدگاه زنانه و نگران یک زن بود که تمام سعیش رو میکنه تا اوضاع خونه و اهالی خونهش رو در کنار هم و در آرامش نگهداره، غافل از اینکه گاهی نمیشه!فضای متشنج و ملتهب جامعه درب ِخونه حالیش نیست و به خودت میای و میبینی خونهت شده مرکز و پایگاه تمام عیار، علیه استعمار! شاید کتاب خوندن بی امان و دنبال کردن یک موضوع،یک ماجرا،یک داستان، و غرق شدن در اون رو بشه نقطهی روشن این روزهای خودم بدونم! جملات کتاب: «کاش من هم اشک داشتم و جای امنی گیر میآوردم و برای همۀ غریبها و غربتزدههای دنیا گریه میکردم. برای همۀ آنها که به تیر ناحق کشته شدهاند و شبانه دزدکی به خاک سپرده میشوند.» «گریه نکن خواهرم. در خانهات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت.و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید: در راه که میآمدی سحر را ندیدهای!» اگر نخوندید و اهلش هستید بخونید!فقط یک داستان ساده نیست! میشه مزهی تلخ اشغال،تحقیرو استعمار رو چشید و خیلی چیزها رو بهتر تحلیل کرد! #فراغتی_و_کتابی_و_گوشه_ی_چمنی #کتاب_خوندن_از_حرف_زدن_با_خیلیا_بهتره #واقعا_یار_مهربانه_شوخی_نیست! #دل_به_دلش_بده! 0 32