زهرا شطرنجی

زهرا شطرنجی

@zahra_shatranji76

13 دنبال شده

17 دنبال کننده

            
عاشق خواندن...
اندکی نوشتن...
در جستجوی معنای زندگی...

          
@alone_withallah

یادداشت‌ها

        «در جبهه‌ی غرب خبری نیست!!»
کتاب را از نمایشگاه کتاب در سال نود و هفت خریده بودم!هیچ وقت نمی‌دانستم اینقدر فوق العاده است و اِلا چهارسال، خاک خوردن در کتابخانه را برایش انتخاب نمی‌کردم! 
در تمام هشت روزی که کتاب دستم بود، با تمام وجود وارد داستانش می‌شدم و تمام تصاویر مهیبش را تصور می‌کردم!
کتاب، درباره‌ی چند جوان نوزده ساله‌ی آلمانی است که به تحریک معلم‌شان و با جملات شورانگیز او وارد نظام وظیفه می‌شوند و میز و نیمکت را رها می‌کنند!هفت جوانی که در خلال جنگ ،خودِ قبل از جنگ‌ و رویاهایشان را فراموش می‌کنند و دیگر نمی‌دانند قبل از آن چگونه بودند! ‌
کتاب عمیق است،مهیب است و غم انگیز...مقدمه‌ی کتاب  که درباره‌ی نویسنده است،به ما کمک می‌کند تا فضای کتاب را بهتر درک کنیم!
 به طور کلی،این کتاب در جریان جنگ جهانی اول روایت می‌شود و برایمان از نابودی یک نسل سخن می‌گوید!نسلی که در آغاز جوانی و وقت بافتن رویاها،درگیر برهه‌ای دهشتناک می‌شود و حالا زندگی پس از جنگ برایش در هاله‌ای از ابهام است! نسلی که جوان‌ترهای  بعد از آن ‌ها هیچ درکی از آن‌ها ندارند و حتی پیرتر‌هایشان ریشه‌ای مانند خانواده و زندگی و همسر و فرزند دارند و دلبستگی‌ای برای ادامه دادن، پس با این نسل متفاوتند!!
کتاب ملموس،عینی و تلخ است و خواننده را عمیقا درگیر می‌کند...من گریه کردم!برای لحظاتی که پل بومر از مادرش می‌گفت،برای لحظه‌ی آخری که از دوستش کات می‌گفت،برای خودش و آن روزی که دیگر نبود،روزی که فقط از گزارش نظامی رادیویی شنیده می‌شد:
در جبهه‌ی غرب خبری نیست!
در حالی‌که آخرینِ آن هفت نفر، با صورت ،روی خاک افتاده بود!
برای تمام جنگ زده‌های بی پناه!
برای همسایه‌های غریبِ وطنم...‌
#در_جبهه‌ی_غرب_خبری_نیست
      

15

        ‌
«سووشون»
این کتاب رو همیشه،از همون دورانی که ادبیات فارسی دبیرستان رو با عشق می‌خوندم و لذت می‌بردم به یاد دارم.درس هفتمِ ادبیات ِفارسیِ دومِ دبیرستان!«سووشون»!
همیشه مشتاق خوندن این کتاب بودم، تا بالاخره چند ماه قبل خریدمش و چندی بعد شروع کردم...
داستان در خلال جنگ جهانی دوم و تسلط انگلیسی ‌ها در استان فارسه. داستان از دیدگاه یک زن به اسم زری روایت میشه! قهرمان داستان ،همسرِ زری،«یوسف»ه!
یک انسان آزاده خواه،ضد سلطه و استعمار و روشنفکر!کتاب حال و هوای اون روزهای اشغال رو به خوبی به  تصویر می‌کشه و با جزییات خوبی که از شخصیت‌های داستان روایت میشه،میشه ویژگی‌های شخصیتی هر کدوم رو از دیدگاه زری شناخت و با روحیات هر کدوم آشنا شد!
ادامه‌ی داستان و نقد تخصصی تر باشه برای افراد مشتاق، که خودشون مطالعه می‌کنند!
چیزی که در این کتاب می‌تونستم باهاش عمیقا ارتباط برقرار کنم ،دیدگاه زنانه و نگران یک زن بود که تمام سعی‌ش رو می‌کنه تا اوضاع خونه و اهالی خونه‌ش رو در کنار هم و در آرامش نگه‌داره، غافل‌ از اینکه گاهی نمیشه!فضای متشنج و ملتهب جامعه درب ِخونه حالیش نیست و به خودت میای و میبینی خونه‌ت شده مرکز و پایگاه تمام عیار، علیه استعمار!
شاید کتاب خوندن بی امان و دنبال کردن یک موضوع،یک ماجرا،یک داستان، و غرق شدن در اون رو بشه نقطه‌ی روشن این روزهای خودم بدونم!
جملات کتاب:
«کاش من هم اشک داشتم و جای امنی گیر می‌آوردم و برای همۀ غریب‌ها و غربت‌‌زده‌های دنیا گریه می‌کردم. برای همۀ آن‌ها که به تیر ناحق کشته شده‌اند و شبانه دزدکی به خاک سپرده می‌شوند.»
«گریه نکن خواهرم. در خانه‌ات درختی خواهد رویید و درخت‌هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت.و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت‌ها از باد خواهند پرسید: در راه که می‌آمدی سحر را ندیده‌ای!»

اگر  نخوندید و اهلش هستید بخونید!فقط یک داستان ساده نیست! میشه مزه‌ی تلخ اشغال،تحقیرو استعمار رو چشید و خیلی چیزها رو بهتر تحلیل کرد!
#فراغتی_و_کتابی_و_گوشه_ی_چمنی
#کتاب_خوندن_از_حرف_زدن_با_خیلیا_بهتره
#واقعا_یار_مهربانه_شوخی_نیست!
#دل_به_دلش_بده!
      

27

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.