یادداشتهای فاطمه مرادی (3) فاطمه مرادی 1401/6/18 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 134 نمیدونم چی بگم. آیا واقعا لازمه که حرفی بزنم؟ از تجربه و حس واقعیم میگم. چندین سال بود که منتظر شرایطی بودم که بتونم این اثر معروف رو از نویسنده دوست داشتنیم بخونم. اما مواجهه من با این کتاب خیلی خوشایند نبود. دلیلش این بود که ارتباط گرفتن با شخصیتهای داستان برام سخت بود. فکر میکنم نویسنده مخاطب نسل جدیدش رو خیلی جدی نگرفته بود، چون اگر اینطور میبود بیشتر سعی میکرد که شخصیتها و فضای زمان جنگ رو برای ما توجیه کنه. واقعیتش اینه که شاید فقط حدود سی سال گذشته باشه اما تفاوت نگرش و باورهای ما خیلی فرق کرده. خوندن این کتاب برام مثل خوندن داستانهای اساطیری بود. نه خوندن یک تجربه و خاطره واقعی. میخوام بگم داستان و شخصیتهای داستان میتونستن خیلی تاثیرگذار تر باشن اگه میتونستیم قبل قضاوت کردنشون در ابتدای داستان اونهارو بهتر بشناسیم. اعتراف میکنم که به جز بخش کمی از ابتدای کتاب نتونستم تا آخر بخونمش، چون هرچی جلو تر میرفتم جذابیتش کمتر میشد. 0 12 فاطمه مرادی 1401/5/29 ژرفنا (جاده ای به سوی اسکله ی ویگان) جورج اورول 3.7 4 خیلی دوست داشتم که این کتاب رو درحالی به قفسه کتابهای خوانده شده منتقل کنم که کامل میخوندمش، ولی این اتفاق نیافتاد. احتمال کمی میدم که بعدها برای خوندن ادامه کتاب اقدام کنم. پس همین الان به عنوان یه تجربه نسبتا خوب با یک یادداشت، مهر پایانش رو میزنیم. شروع جالبی داشت. در واقع برای من واقعا کشش داشت. تونستم خیلی راحت ارتباط بگیرم و ترغیب بشم که ادامهش بدم. اما توی فصلهای بعدی بیشتر با معادن زغال سنگ و کارهای معدن و معدنچیا و وضعیت زندگیشون آشنا میشید. البته نه به صورت داستانی، بلکه به صورت گزارش. طوری که هیچ ارتباطی با فصل اول نداره. عجیب بود مگه نه؟ کاملا مشخصه که اورول قصدش از نوشتن این کتاب به نمایش گذاشتن اوضاع اقتصادی و اجتماعی اون زمان بوده؛ اونم با جزئیات زیاد. هرچند که بعضی اطلاعاتش واقعا جالب بودن. مثل شرایط کار توی معدن و ویژگیهای خونه های مسکونی برای قشر متوسط و رو به پایین جامعه بریتانیا در زمان جنگ جهانی دوم و بعد از اون. اگه به دونستن این اطلاعات علاقه دارید این کتاب خیلی خوبه. اما اگه مثل من دلتون یه داستان پرکشش یا یک معما برای درگیر شدن ذهنتون میخواید نه. چون ممکنه واقعا از یه جایی به بعد حوصلهتون رو سر ببره. نکته دیگهای که درباره این کتاب و این انتشارات اذیتم کرد مشکلات ویراستاری بود. فهمیدم باید توی انتخاب انتشارات بیشتر دقت کنم؛) 0 10 فاطمه مرادی 1401/5/7 ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخر لوئیس ساکر 4.2 118 این کتاب جزو رمانهای نوجوان محسوب میشود. بنابراین باید انتظار داستانهایی پر کشش و تعامل خوب با مخاطب را داشته باشیم. بخشهایی از کتاب واقعا برای من خاطره انگیز و آشنا بودند. مثلا وقتی برادلی با اسباببازیهایش ارتباط میگرفت، دوران کودکیام که تنهایی بازی میکردم برایم یادآوری شد. یا وقتی برادلی و کارلا، مشاورش با هم غذایشان را عوض میکنند یاد دوستی صمیمی که دوران دبستان داشتم میافتم که با هم خوراکیهای مدرسهمان را تقسیم میکردیم. بنابراین در طول داستان خیلی از فضای شخصیتها و زندگی آنها جدا نیستید، این باعث میشود تا ارتباط نزدیک و قوی که گرفتید بتواند راحتتر احساستان را تحتتاثیر قرار بدهد. این رمان را در کمتر از نصف روز خواندم، خیلی سریع و راحت خوانده میشود. برای یک استراحت کوتاه گزینه خوبیست:) البته ماجراهای داستان سریع اتفاق میافتند و نویسنده خیلی سعی نمیکند تا شما را در تاریکی(نقطه نزول داستان) نگه دارد، پس نباید انتظار نقطه عطفی قوی را در داستان داشته باشیم. این کتاب شاید راحت خوانده شود و سریع، اما تاثیرش مثل فست فود میماند. در طول خواندنش حس خوب و هیجان دارید اما به محض تمام شدنش این حس کمتر و کمتر میشود. برخلاف چیزی که از یک رمان واقعی انتظار داریم. چون رمانها با هوشمندی مخاطب را در تعلیق و انتظار نگه میدارند. خواننده را پا به پای اتفاقها با صبوری همراهی میکنند و به وقتش با تند کردن ضربآهنگ داستان کاری میکنند تا نفس در سینه مخاطب حبس شود. و در نهایت زمانی که یک رمان خوب را تموم میکنید حس شیرینی پایان یک سفر خاطرهانگیز و پر تجربه را خواهید داشت. دلیل اینکه یک ستاره کمتر دادم هم همین بود چون شاید تجربه جذاب و مهیجی بود اما یک رمان خوب نبود:) 1 13