یادداشت نیما

نیما

نیما

5 روز پیش

        در عنفوانِ ظلم و خون‌بارِ این روزگار، وقتی که کودکان غزه به خاک می‌غلتند و زمینِ بی‌گناه پایکوبِ اشک است، «الیاس علوی» به ما یادآوری می‌کند که چگونه کلمه، خونِ دل می‌تواند باشد و در همین خون، زندگی و مقاومت نهفته است.

او در «من گرگ خیالبافی هستم» تلاش می‌کند تا درد را نه به رخ بکشد، بلکه آن را در رگ‌های شعر جاری کند؛ تا خواننده‌ی تن‌دیده بفهمد که هر واژه در این دفتر، زخمی است که چون تنفسی خاموش فریاد می‌کشد.
علوی خود را گرگِ خیال‌باف می‌نامد، گرگی که تنهاست، اما نمی‌پذیرد سکوت را، و در ظلمتِ دل، داربستی برای رؤیا می‌سازد. 

در شعرهای این کتاب، نه خبری است از زرق و برقِ صنایعِ ادبیِ پیچیده، بلکه زبانی است صمیمی، بریده بریده، آمیخته با خاطره، اعتراض، فریاد و عشق. 
وقتی می‌خوانی «لحظاتی هست استخوان‌های اشیاء می‌پوسد … زندگی قانعت نمی‌کند … تو به اندکی مرگ احتیاج داری»، قلب‌ات لرزه می‌گیرد، چون شاعر هوسی نمکین به زندگی دارد، اما از سنگینیِ جهان، خسته است. 

هر شعر این مجموعه چون زنجیره‌ای است میان تنهایی و اعتراض، میان خاطره و خون، میان باور و سوگ. شاعر ما را وامی‌دارد که بنشینیم روبه‌روی خویش، روبه‌روی وجعِ دیگری، روبه‌روی کودکی که دیگر خنده ندارد.

در روزهایی که فریاد انسان‌ها در غزه خفه می‌شود، این کتاب ناله‌ای است که باید شنیده شود.
وقتی دشمن سپر به دست، بغضِ زمین را می‌شکند، شاعر ما نشان می‌دهد که چگونه زبان می‌تواند معادلِ نبرد باشد؛ چگونه می‌شود در برابر گلوله، شعری زیست؛ چگونه می‌شود مرگ را سخن گفت تا زندگی احساس شود.

در آخر باید بگم خداکند :
 انگورها برسند
 جهان مست شود
مرزها مست شوند
تفنگ‌ها یادشان برود دریدن را..
کاردها یادشان برود
بریدن را
قلم‌ها آتش را
آتش‌بس بنویسند …


      
107

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.