یادداشت نرگس خالقی
1404/4/19
باید بچهی جنوب باشی تا بفهمی زیر آفتاب ۲۱ تیر راه رفتن یعنی چه! بدون ابری که سایهات کند. بادی به سر و صورتت بکوبد که از ته جهنم بیرون آمده است و با خورشید سر سوزاندنت رقابت میکند. برای هر یک دقیقه راه رفتن، سلول سلول بدنت، هرکدام سه قلپ آب بخار میکنند. همین جنگ طبیعی کافیست که تمام شوی. حالا وسط این معرکه صَدامِ بعثی هم به تمام رودخانهها و آبهای اطرافت شیمیایی زده است. هفت روز آخر ماجرای هفت روز قبل از قبول قطعنامه ۵۹۸ است. هفت روزی که سگ هار سال۶۷ فقط آتش میبارید. محمدرضا بایرامی، سربازی است که آنروزها حوالی جادهی دهلران ــ اندیمشک عملیات بعثیها را تجربه میکند. خاطرات آن هفت روز فصلبندی کتاب را تشکیل میدهد. بایرامی نویسندهی خوبی است، برای همین بیشتر از اینکه حس خاطرهخوانی داشته باشیم غرق رمان و شخصیت اصلی میشویم. حس و حال کتاب با تمام کتابهای دفاع مقدسی که خوانده بودم فرق میکرد. آدمهای این کتاب اسطورهای نیستند. درست است که عشق به وطن دارند و تسلیم نمیشوند ولی در عین حال واقعیاند. شعارزده نیستند. میترسند. با مرگ دست و پنجه نرم میکنند و بعد از همهی اینها شجاعتشان رو میآید. کتاب آنقدری پر کشش بود که بیخیال جمعخوانی شدم و جلو جلو تمامش کردم. از من میپرسید خودتان را از لذت خواندنش محروم نکنید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.