یادداشت محمد مهدی شاطری

        به یه جای کتاب که رسیدم با بغض به آبجی کوچیکه گفتم:
فاطمه اگر ادامه‌اش رو بخونم، گریه می‌کنم....

خندید و گفت:
بخون اشکالی نداره

من گریه کردم و اون می‌خندید و احتمالا با خودش می‌گفت:
چه داداش خلی دارم من...
      
20

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.