یادداشت علی باقری

علی باقری

علی باقری

5 روز پیش

        یک تابستان کش‌دار و داغ در ممفیس.
پسری با لکنت، برخلاف میلش، مسئولیت روزنامه‌فروشی دوستش را قبول می‌کند.
داستان با همان ضرباهنگی که از اول دارد، پیش می‌رود؛ یکنواخت، بی‌هیجان‌های ساختگی، و درست همین یکنواختی است که دلنشین و واقعی به‌نظر می‌رسد.

هر صفحه مثل یک ظهر تابستانی در ممفیس است: گرم، سنگین، و پر از سکوت‌هایی که بیشتر از کلمات حرف می‌زنند.
قصه‌ای که عجله ندارد، مثل لکنت زبان پسرک، با حوصله و مکث، خودش را به شما می‌رساند.

«روزنامه‌فروش» نه با پیچ‌وخم‌های عجیب، که با همین آرامش و یکنواختی شاعرانه‌اش شما را می‌برد وسط کوچه‌های ممفیس، جایی که سکوت و گرما و کلمات گره‌خورده، همه با هم یک داستان ساده و به‌یادماندنی می‌سازند.
      
2

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.